دو شعراز اکبر ذوالقرنین
دو شعراز اکبر ذوالقرنین
“تبعیدی”
بامدادان
بیآنکه بخواهد
سوی بزرگراهی میرود
تا در ایستگاهی
بر نیمکتی چوبی
به انتظار بنشیند
و خیره شود
به عبور سرسامآور خودروهای بینشان
میداند
مسافری نخواهد آمد
نمیداند- اما
کجا میبرد خودروهای شتابان
اینهمه انسان را
که تنهاییشان در انتهای هیچ شاهراهی
به پایان نرسیده است
***
شامگاهان
به خلوت خاموش اتاقاش
بازمیگردد
با نگاه تلخاش
به سنگینیی سردِ زمان
میخندد
و پنجرهی کوچکاش را
به آهی کوتاه
بر آسمان میبندد.
بازنویسی پنجم مرداد ۲۰۲۲
“سه لخته درد”
۱
در آغاز
خطی بود شعرم
ساده بود و سرراست
مثل رؤیاهای سفر
از هر کجای زمان
سوی زادگاهام- همدان
۲
تنیده شد ناگاه
در زیکزاک بیقراریها
مثل شال بلند تبعید
بر کمرگاه بعید یک سیاتیک
تنها و ماندگار
چون یادگار از مادر
در دل خاموش یک چمدان
۳
پهلو زد پس آنگاه
به آیههای هزلولی هستی
در قربانگاه جانکاه سرطان
تا سر برآورد رقصان
از غربت غریب یک سکته
تابندهتر از گل آفتابگردان
بازنویسی پنجم مرداد ۲۰۲۲