ساناز اقتصادینیا؛ حکم کردن به عدل
ساناز اقتصادینیا؛
حکم کردن به عدل
نگاهی به کتاب نازایی ادبیات در دوران گسست نوشته اسد سیف
نشر باران، سال هزاروچهارصدویک
نازایی ادبیات در دوران گسست کتابی پژوهشی است شامل چهار بخش کلی که هر کدام به شیوه تحقیقی و به ساختار مقاله به قلم اسد سیف و به همت نشر باران در سوئد منتشر شده است. نویسنده این اثر به دور از هر جانبگیری تلاش کرده است از زاویهای تاریخی و اجتماعی به دلایل ایجاد گسست در ادبیات داستانی معاصر و روند تکامل آن بپردازد و البته در این سیر تحقیقی موفق عمل کرده است.
او در صفحه چهل و پنج کتاب مینویسد: « گسست را نباید ساده پنداشت. گسست فرهنگی در فرهنگ ما یعنی حذف کامل آنچه که بودهایم و جایگزینی تاریخی مغشوش به جای آن.» سپس با این تعریف و با ارائه برهان و دلیل به روشنی توضیح میدهد که چطور باظهور حکومت رضا شاه و تبعات بعد از آن نخستین گسست شکل میگیرد. او به چهرههای شاخص ادبیات آن دوره همچون نیما و هدایت اشاره میکند و از نحوه بنیان گرفتن نخستین سازمان سانسور به نام« سازمان پرورش افکار» مینویسد. او در بخشهای بعدی مفصلتر به جریان سانسور میپردازد و ابعاد مختلفی از آن را در یک سیر تاریخی با ذکر نمونه تشریح میکند تا به دستگاه سانسور بعد از انقلاب و وزارت ارشاد میرسد. نویسنده برای نشان دادن عمق سانسور و حذف بعد از انقلاب از کتابهای مرجع چاپ شده و همینطور بسیاری از کتابهای تالیفی و ترجمه مصداق و مثال میآورد.
سیف در همان بخش اول کتاب با عنوان سرگذشت رمان در ایران، به زبانی ساده و همهفهم سیر تاریخی رمان و خاستگاه آن در ایران زمین را برای مخاطب بازگو میکند. از تضاد میان ارزشهای اسلامی در برابر ارزشهای اهورایی و تاثیر آن بر انقلاب مشروطه مینویسد تا تصویر کاملی از جریان پیدایش رمان فارسی و در نهایت آفرینش بوف کور به عنوان نخستین رمان فارسی در سال هزاروسیصدوپانزده پیش چشم مخاطب قرار بدهد.
او سپس به گسست دوم و حضور «حزب توده» در تاریخ معاصر ایران میپردازد و به تاثیرات این حزب بر ادبیات به خصوص گونه رمان که منجر به ابتر ماندن آن طی همان دوران شد اشاره میکند: « با تسلط حزب توده بر فضای فرهنگی و روشنفکری کشور، شکلی ویژه از هنر ادبیات نیز تبلیغ میشود که به فرهنگ خاصی تعلق داشت. تاثیر این رفتار بر کوششهای اجتماعی، هنری، و ادبی جامعه محسوس بود. در این راستا آثاری آفریده و تحسین شد که از زمان خویش فراتر نرفت.» (صفحه نوزده)
اسد سیف به درستی به نقش مخرب «فکر تودهای» در دهه سی بر هستی ادبیات و هنر اشاره میکند و درباره محدودیت آن در صفحه بیست کتاب مینویسد :« فکر تودهای اما چهارچوب دارد و به ایدئولوژی آغشته است. این فکر ادبیات و هنر آزاد را برنمیتابد.» او یکی از دلایل مورد استقبال قرار نگرفتن بوف کور هدایت را هم حاکمیت حزب توده بر جریان روشنفکری آن سالها میداند. از آن مهمتر، نویسنده با نگاهی دقیق و موشکافانه حزب توده را از عوامل بازداری خلاقیت در کل ادبیات ایران برمیشمارد.
کودتای بیستوهشت مرداد و خفقان ناشی از آن که منجر به عملگرایی و جنبش چریکی در سالهای بعد شد و در انتها انقلاب پنجاه و هفت هر کدام بخشهای دیگری از بررسی نویسنده در باب گسست در ادبیات معاصر است.
سیف با ریزبینی به گسست زبانی – با اشاره به شخصیت درویش در کتاب درخت انجیر معابد- و همینطور گسست در رابطه بین زن و مرد – با محور قرار دادن شخصیت بلور خانم و مثالهایی از کتابهای مدار صفر درجه و همسایهها- گسست در ادبیات داستانی معاصر را در سطوح دیگری هم بررسی میکند و امتداد میهد.
پرداختن موردی به دو نویسنده صاحب سبک، احمد محمود و هوشنگ گلشیری پژوهش درخوری است که میتواند یکی از منابع مهم برای نویسندگان و پژوهشگران دیگر باشد. به خصوص تقدسزدایی که از هوشنگ گلشیری و آثار او اتفاق افتاده، میتواند زمینهای فراهم کند تا منتقدان بتوانند به دور از هر جهتگیری به نقد آثار او بپردازند.
رضا علامهزاده در صفحه عصر نو درباره بخش پایانی کتاب که مربوط به نقد در ایران امروز است ، در مورد فرهنگ حذف در نقد و اشارات اسد سیف به استفاده گلشیری از ابزار حذف، برداشت او درباره گلشیری را منصفانه نمیبیند و می نویسد: «اگر گلشیری در رژیم گذشته یا حال عضو یا مشاور دستگاه سانسور حکومت بود میشد اتهام استفاده از ابزار حذف را به او نسبت داد ولی ابراز نظر نویسندهای که هیچ قدرت اجرایی ندارد در بدترین حالت اقتدارطلبی نامیده نمیشود.»
به نظر میرسد رضا علامهزاده از جریان سازی گلشیری در ادبیات داستانی در دهه هفتاد ایران و کلاسهای او و شاگردپروریهایش کمی غافل مانده است. گلشیری از ابزار حذف در این جریان سازی به اندازه کافی به نفع خود و شاگردانش استفاده کرده و در بسیاری از مواقع جریان مستقل فکری نویسندههای دیگر را نادیده و در واقع طی آن سالها حذف کرده است. به همان اندازه که شاگردپروری گلشیری نویسندههای درجه یک و قابلی را به ما معرفی کرده، با اجازه ندادن به دیده شدن هر نویسندهای که زیر سایه او نبوده، او را عملاً طی سالها از جریان ادبیات داستانی به حاشیه برده است. اگر حذف فکری و فیزیکی نویسندههای مستقل و متفاوت آن سالها از کلاسهای جریان ساز گلشیری و چاپ نکردن آثار ایشان در مطبوعات روز استفاده از ابزار حذف نیست، پس چیست؟
با توجه به اشارههای تاریخی دقیق و جزئی و نگاه منصفانه نویسنده به هر اتفاق و بستر اجتماعی آن که باعث گسست در ادبیات داستانی شده ، خواندن این کتاب همچون مابقی آثار تحقیقی و پژوهشی در زمینه ادبیات معاصر برای تمام نویسندگان و پژوهشگران آموزنده و پربار است.
در پایان اگر قرار بود اسد سیف کتاب «نازایی ادبیات در دوران گسست» را بعد از اتفاقات اخیر ایران بنویسد، حتما بخش دیگری به انتهای کتاب اضافه میکرد تا برگ دیگری از تاریخ معاصر و تاثیر آن بر ادبیات خصوصاً داستان و رمان را ورق بزند. چنان که از پژوهشگری دقیق و عمیق همچون اسد سیف انتظار میرود. گرچه امیدورام شعار زن، زندگی، آزادی نقطه پایانی باشد بر تمام گسستها و سانسورها و ناکامیها و نقطه عطفی باشد برای زایش و رویش در ادبیات داستانی ایران.