امیر کراب؛ زندگی بخش
امیر کراب
زندگی بخش*
برای مهسا امینی (ژینا)
مهساجان:
امروز؛بی رنگم
رنگهای زندگی برایم در هم تداخل کرده است!
جهانی که رویاهایم در آن شکل عوض می کردند
در پریشانی خوابهایم گم شده است
برایم واژه ها له شده اند
دیگر خودها را باور ندارم
شرم و حیا آب رفته است
و هر روز ماتم و عزا روی سرمان هوار می شود!
مهساجان:
در کم سالی یادهایت
و در خوابهای تردت
زندگی را ناباورانه با دلهره
از چهار راههای وحشت و ترس طی می کردی
نگاه زندگی بخش ت، طراوت و تازگی را صید می کرد
در نگاه زندگی بخشت
هر دم شعله اش کران تا کران بالا می رفت
ناگهان زمان برایت توقف کرد!
یک شعله را خاموش کردند، زندگی به فغان آمد!
اما؛ کهکشانی از رویا و امید و سرزندگی در راهند
تا طلوع رسیدن انگور راهی نیست
بزرگی نامت حیات بخش و مقامش شگرف است
و مرگ جهل و تاریکی مدتهاست
بانگش به صدا در آمده است
و نگاهت در ما تکثیر می شوند
و همه مهسا هستیم!
مهسا جان:
بزودی ، دادخواهی علیه تاریک اندیشان
در دادگاهی به بزرگی ایران برپا می شود
و رهایی لباس زندگی خواهد پوشید
و تاریک دلان قرون و اعصار دفن خواهند شد
و مهسا ها تکثیر خواهند شد
و هر ایرانی یک مهسا خواهد بود!
مهسا جان:
امروز تماما بی رنگم
و رنگهای زندگی برایم سیاهند
و امروز روی زندگی با خط سیاه می نویسم:
کاشکی شرم و حیا نمرده بود
مهساجان؛ دلتنگ توایم
کاشکی زندگی طور دیگری بود
کاشکی انسانیت به ابتذال کشیده نشده بود
امروز ، با رنگ سیاه مشق می کنم!
در رویاهایم، کم سالی یادها تکثیر می شوند
و نبودنت ، درد و رنجی ست که با ما زندگی می کند!
شانزدهم سپتامبر دو هزار و بیست و دو
*معنی اسم کردی مهسا، ژینا یعنی زندگی بخش
زنده باد مهسا، بهترین عروس دنیا، که جاودانگی را تعریف کرد!
چهل بار، نه، چهل هزار بار!
زن زندگی آزادی!
مهسا:
چهل بار نه چهل هزار بار، نامت را صدا زدیم
روی قله های زندگی
روی برج فرشته آزادی
آنجا که دوست داشتن آغاز زندگی ست
پرنده ای ست که نغمه آزادی می خواند
چشمانش زندگی بخش ست
و بهترین لباسش را پوشیده، تا در اندک زمانی
رقص زندگی را تمرین کند
عاشقانه، به جهان می نگرد
روی قله های زندگی، زیبایی جهان گستر می شود
روزی که دیر نیست، ما را دعوت می کند
در ضیافتی انسانی، ایران خانوم را عروس کند
و تمام جهان نام مهسا را صدا بزنند
جاودانگی نام مقدسی است که
با نامت شروع می شود!
و آزادی ایران روز عروسی مهساهاست
در برابرتان کلاه از سر بر می داریم
و به انسانیت و عشق و آزادی سلام می دهیم!
بیست و ششم اکتبر دو هزار و بیست و دو
بهترین کتاب دنیا
برای جوانانی که از جان مایه می گذارند تا گربه ملوسمان دوباره بیدار شود!
بعضی کتابها به رشته تحریر در نمی آیند
در ذهن افراد شکل می گیرند
قوام و گسترش می یابند
و مانند بمب صدا می کنند!
نه؛ بمب برای خرابکاری و نابودی
در هیروشیما یا ناکازاکی…!
بلکه برای یکی شدن برای زندگی
برای رنگین کمان عشق
برای دیدن دوباره پر پروانه
برای گربه ملوسمان که بیدار شود
متولد شدن نوزادی که گرسنه نباشد
برای اینکه دوباره رویایمان را ندزدند
برای زیبایی و جوانی که دیده شوند
برای برادری و عدالت و آزادی.
نابترین و بهترین کتاب جهان
در حال نوشتن در فضای ذهن
مردمی ست که درس دوست داشتن را
آموخته اند و سرشارند از حس بودن
و این آغازی ست برای ترکیدنبمبی ست
که من و تو را ما می کند
عشق را دوباره تعریف می کند
تا بتوانیم دوباره پذیرای هم باشیم!
در جهانی که همه خوابند و گنگ!
تا ما را ببینند و ما درس یکی شدن را
تمرین و قرارمان فردای روشن و بی منیتی ست
در وعده گاهی که میدان آزادی ست
تا بهترین کتابمان را تحریر کنیم!
و برای جهان خوابآلود بخوانیم؟!
پانزدهم اکتبر دو هزار و بیست و دو
به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۰