کورش دستوری؛ آرزوهای کال

کورش دستوری؛

آرزوهای کال

(نگاهی به “آرزوهای کال” نوشتۀ  فرانک مستوفی)

کتاب « آرزوهای کال » نوشتۀ « فرانک مستوفی » که در سه جلد توسط نشر مهری در لندن چاپ شده است، آخرین کتابی است که اخیراً خوانده ام. اتوبیوگرافی «آروزهای کال » از آن نوع یا گونه های نوشتاری است که ما – در فرهنگ نوشتاری زبان فارسی – کمتر به اهمیّت و تاثیر گذاری آن و نقشی که این نوع از ادبیّات می تواند در عرصۀ عمومی داشته باشد توجه کرده ایم. اتوبیوگرافی ها امروز در اکثر کشورهای پیشرفتۀ جهان یکی از پرخواننده ترین کتاب هایی هستند که خوانندگان بسیار جدّی و پیگیری دارد. اگر به تاریخچه و سنّت این نوع در تاریخ ادبیات جهان توجّه کنیم به نمونه های بسیار مشهور و موفقی از اینگونۀ ادبی برخواهیم خورد. از مشهورترین نمونه های جهانی این گونۀ نوشتار می توان به « آناباسیس» نوشتۀ « گزنفون » که مربوط است به شرکت او به عنوان یک سرباز یونانی در جنگ « کوروش کوچک » علیه برادرش اردشیر نام برد. شاید مشهورتر از آناباسیسِ گزنفون « اعترافاتِ » سنت آگوستین باشد که همیشه یکی از پرخواننده ترین کتاب های جهان بوده است. از قدیمی ترین نمونه های اتوبیوگرافی در ایران می توان از اتوبیوگرافی ابو علی سینا نام برد که خود آن را بر شاگردانش املاء کرده است. یکی از نمونه های مشهور اتوبیوگرافی ها در زبان فارسی که در عصر جدید برای فارسی زبانان به یادگار گذاشته شده است « زندگی من » نوشتۀ زنده یاد احمد کسروی ست. در سال های بعد از انقلاب ما شاهد تعداد زیادی از اینگونه اتوبیوگرافی ها بودیم که بیشتر توسط سیاستمداران و دست اندرکاران قدرت نوشته شده است که بیشتر برای مبرّی دانستن خود از مسئولیت و حفظ نام و جایگاه خودشان دست به نوشتن زده اند. امّا نمونه های دیگری هم از نوعی که « فرانک مستوفی » روایت می کند وجود دارد که همه چیز در پیچ و خم های زندگی او و هم نسلانش و تقابل آنها با نظام دینی، عرف و قوانین و باورهای مردمی می گذرد که آنها حاضر به پذیرش آن نیستند.

روایت « آرزوهای کال » روایت دختری ست در بهترین سال های زندگی اش که برای آیندۀ خود آرزوها و برنامه ها دارد و فارغ از هر دغدغه ای خود را برای به پایان رساندن دبیرستان و شروع تحصیلات عالی آماده می کند. او مانند همۀ دختران و پسران و دانش آموزان آن سال های ایران با آرزوهای مردمی که به دنبال آزادی های بیشتر به خیابان ها می آیند همدل می شود و روزهای خوبی را برای نسل خود و آیندگان می بیند. روزهایی که دیگر نه از استبداد و سانسور خبری است و نه از دستگیری و محدودیتهای سیاسی. برای نسلی که راوی به آن تعلّق دارد همه چیز شدنی و دست یافتنی است و می توان با عبور از این روزهای شلوغ و سخت به فردا امیدوار بود. او و هم نسلان او را می توان از اوّلین ایرانیانی تصوّر کرد که می توانستند در آزادی زندگی کنند و در آزادی تحصیل کنند و در آزادی انتخاب کنند. جامعۀ سالم جامعه ای ست که مردم هم آزادی های فردی دارند و هم آزادی های سیاسی و اجتماعی، پس زنده باد آزادی و زنده باد فردا . فردا که افتاد مشکل ها.

روایت « آرزوهای کال » روایت یک نسل از دختران و زنانی ست که با خوش بینی به فتح خیابانها، شهرها، دانشگاه ها و فضاهای عمومی و مراکز هنری آمده اند. آنان مرحلۀ عالی تری از آنچه را که تا به حال تجربه کرده اند را می خواهند تجربه کنند و می خواهند در عمل و در واقعیّت در حیات اجتماعی سیاسی کشورشان نقش داشته باشند. خوانندۀ « روزهای کال » به روزهای دختر نوجوان و پرشوری در طول روایت گره می خورد که در هر قدم آن هر چه در زندگی او رخ می دهد به طرز عجیبی ارتباط پیدا می کند به آنچه که در روزهای پس از پیروزی انقلاب سرنوشت میلیون ها ایرانی و بخصوص دختران و زنان می شود. علاوه بر آن فضای سنّتی و مذهبی که در گذشته هم سایۀ سنگین آن هنوز در همۀ سطوح جامعه حس می شد، دختران هم نسل و همراه او در اوّلین ماه ها و سال های انقلاب با فضایی روبرو می شوند که هیچ ارتباطی با رویا ها و آرزوهای او و دوستانش و همۀ کسانی که به نوعی به دنبال تحوّل بودند ندارد. اعدامهای ناعادلانه در اوایل انقلاب، حجاب اجباری و بستن دانشگاه ها، شاید اوّلین ضربه هایی بودند که تازه به قدرت رسیدگان به مردم زدند، امّا تاثیر هر کدام از این محدودیت ها فقط در تجربه های روزانه و لمس کردن آنها در واقعیّت است که ما را با آنچه در آن دوران گذشته بیشتر آشنا می کند. شاید اتوبیوگرافی ها بیشتر از هر نوع نوشتاری و یا ادبی در خود این توان را دارند که ما از منظر یک انسان واقعی به درون آنچه که گذشته وارد می شویم. هرچند در اینگونه نوشته ها راوی نتواند کاملاً بی طرف بماند ولی حضور واقعی او در سراسر روایت و خطی که او دنبال می کند می تواند در فهم ما از درک ماجرا هایی که رخ داده دقیق تر باشد .

« آرزوهای کال » مراحل زندگی دختر نوجوانی است که با بستن دانشگاه ها با اوّلین مانع جدّی در زندگی اجتماعی اش روبرو می شود. این مانع سنگ بنای موانع بعدی می شود که او در تمام سال های زندگی اش تلاش می کند بر تک تک آنها فائق آید. بستن دانشگاه ها و فضای سیاسی در هر کشوری که رخ بدهد تا سال ها زندگی جوانان آن کشور را تحت تاثیر قرار می دهد. روایت آرزوهای کال روایت همان زنان جوانی است که در نظام جدید به هر شکلی می خواهند مانع از ورود آنان به عرصۀ اجتماعی شوند. این مسئله همه چیز را تحت تاثیر قرار می دهد. ازدواج راویِ « آرزوهای کال » با پزشک جوانی که سال ها در در مناطق جنگی به مداوای سربازان می پردازد و یا بدنیا آوردن دو فرزند و رسیدگی به آنان راوی را از آرزوهایش منصرف نمی کند. در ذهن او ادامۀ تحصیل و زندگی اجتماعی و کار یک امر مهم و حیاتی ست که باید حتماً در اوّلین فرصت دنبال کرد. فشارهای دوران جنگ تاثیرش را بر جسم و روان همسر جوان و پزشک راوی می گذارد و او بعد از جنگ فوت می کند. حال خانواده در جامعه ای ـ با مرگ پدر خانواده ـ دچار تغییر می شود که زن یا مادر باید برای هر قدمی که می خواهد بردارد با قوانین، عرف، سنّت ها و و و بجنگد تا بتواند خانواده اش را آنطوری که دوست دارد اداره کند. اینچنین مبارزه ای در جامعۀ امروز ایران برای زنان و از جمله زن راوی « آرزوهای کال » خود یک کار تمام وقت است .

آنچه که در اتوبیوگرافی ها با اهمیّت است آن احساس مشترکی است که خواننده می تواند با راوی خود که یک حضور واقعی در ماجراها داشته است برقرار کند. در « آرزوهای کال » چنین احساس مشترکی می تواند بین راوی و خواننده شکل بگیرد. او در روایتش نمی خواهد ما را دچار حیرت و تعجب کند و یا خواننده را سرگرم کند. راوی ما را با خود به درون زندگی خود می برد و با ما از زندگی طبقۀ متوسط تحصیل کردۀ شهری و دغدغه هایش می گوید. او می خواهد و می نویسد از چیزهایی که دیگران کمتر میل به ثبت آنها را دارند. او از چیزهایی روایت می کند که معمولاً پشت روایت های کلّی پنهان می مانند. از آدمهایی می گوید که در موقعیّت هایی که او دیده و تجربه کرده کمتر کسانی میل به ثبت و طرح آنها دارند. در « آرزوهای کال » تلاش های یک زن ایرانی برای حفظ خانواده و استقلال و جایگاه اجتماعی خود یک تلاش روزمره و سخت و گاه نا امید کننده است. خانوادۀ بزرگتر، جامعه، قوانین، رابطه با مردان و نگاه آنان در ایران پس از انقلاب به زن و جایگاه زنان و تغییراتی که جامعه در ایرانِ این سال ها کرده است می تواند هر کدام چالش بزرگی باشد برای زنی که می خواهد هم مادر باشد و هم در عرصه های مختلف اجتماعی نقش داشته باشد و هم به علائق هنری خود بپردازد.

رسیدگی به اقتصاد خانواده و امور سرپرستی و تحصیلی دو فرزند در کنار حضور اجتماعی یک زن در عرصه ی بازیگری تئاتر و نویسندگی در ایران امروز شاید از سخت ترین کارهای ممکن باشد. برای کسی به مانند راوی « آرزوهای کال » تجربه هایش فقط به رو به رو شدن با دستگاه سانسور و محدودیت های اداری خلاصه نمی شود. او در محیطی به کار تئاتر و نوشتن و بازیگری می پردازد که زن بودن او در کنار مردان همکار هنرمندش هم خیلی آسوده و بی دردسر نیست. در محیطی که در سال های پس از انقلاب مردان بیشتر از گذشته قدرت پیدا کرده اند و هر زنی را موضوعی برای نزدیکی های فردی خارج از محیط کار کاندید مناسبی می دانند. راوی که دلبستۀ ادبیات و تئاتر و نوشتن است می خواهد در کنار تلاش و فعالیت های روزمره اش به علاقۀ اصلی اش که نوشتن است بپردازد ولی به مرور با فضایی آشنا می شود که بسیار دور از یک محیط بالنده ی سالم هنری ست. این اسلامی شدن جامعه تاثیرش را بر همه چیز گذاشته است و « حاجی آقا » های زیادی از بعد از انقلاب در ایران تکثیر شده اند. هرچقدر حاجی آقای هدایت بی هنر و بی ذوق و سلیقه بود « حاجی آقا » های سینما و تئاتر و ادبیات ایران که از صافی فضای فرهنگی حکومتی عبور داده شده اند ” هنرمند ” و “زرنگ” هستند. در چنین محیط های پر از تزویر و ریایی کار برای هر انسانی سخت می شود. از جمله برای راوی روزهای کال که دغدغه های بسیاری در زندگی برای خود و آیندۀ فرزندانش دارد.

در واقع آنچه که ما در این مسیر تجربه می کنیم، تجربه های فردیِ زن و مادری است که هم باید در مقابل اتوریتۀ یک حکومت دینی و استبدادی بایستد و هم در مقابل رفتارها و داوری های جامعه ی پدرسالاری که یک سر آن در خود اطرافیان حضور دارد و یک سر آن تا عالی ترین سطوح اداری و حقوقی کشوری که از اساس بر نابرابری بنیاد گذاشته شده است. وقتی راوی در یک دعوای حقوقی در مقابل قاضی دادگاه قرار می گیرد و تلاش می کند با سند و مدرک از حقّ خود در مقابل کسانی که مرتکب غَبن مالی شدند دفاع کند، قاضی بیش از هر چیزی با دیدن زن جوان تلاش می کند رای دادگاه را منوط به پذیرش دوستی و آشنائی با او بکند. برافروختگی زن و تقبیح رفتار قاضی در ” دادگاه عدل اسلامی ” منجر به صدور رای دادگاه علیه او می شود. چنین رفتارهایی عادی شده است و روز به روز هم عادی تر می شود و بدتر اینکه هیچ فرقی هم نمیکند که در دادگاه باشی یا در وزارت ارشاد برای گرفتن مجوز انتشار کتاب و یا در بانک و یا حتی در همسایگی با کسانی که زن مجرد بودن را دلیلی برای مزاحمت های خود می دانند. یک نمونه از این مردان ” آقای ” تبریزی در وزارت ارشاد است که شغل مهمی دارد و متاهل است و فرزند دارد. او حقّ خود می داند که در تمام مراحل فعالیت های راوی سنگ اندازی کند و تمام فرصت های خوب او را بسوزاند مگر اینکه به پیشنهاد ازدواج ایشان تن در دهد. بر سنگینی روابط سنّتی و مردسالارانه جامعه، حمایت قانونی حکومت هم اضافه شده است و این فضای زندگی را سخت تر و خفه کننده تر می کند. آیا امیدی به تغییر برای زنانی که می خواهند نقش اجتماعی و مستقلی در عرصه های مختلف و از جمله در عرصه ی هنر و ادبیات بازی کنند وجود دارد ؟

زنان و جوانان ایرانی درپناه انتخابات سال هشتاد و هشت فرصتی بدست می آورند تا شاید بتوانند علیه این همه بی عدالتی و تبعیض فریاد بزنند . راوی « آرزوهای کال » نیز به این حرکت می پیوندد و در کنار همۀ آن معترضین پا به خیابان های شلوغ شهر تهران می گذارد و در کنار خیل عظیم مردم ترسی را که سال ها به شکل عمومی درونی کرده بودند در یک فرصت و لحظه ی تاریخی به بیرون از قلب ها و عصب های خود پرتاب می کنند. علیرغم مخالفت نزدیکان و فرزندان، او مصمم است در کنار معترضین در خیابانها بماند. او می خواهد در کنار مردم و بخصوص همراه با زنان و جوانان، همان دختر دبیرستانی امیدوار به آینده باشد. او به خیابان آمدن و اعتراض کردن به وضع موجود را تنها راه حل می بیند. روزهای شلوغ و پرهیجان سال پنجاه و هفت جای خود را به روزهای سخت و پر از بیم و امید سال هشتاد و هشت داده است و او در موقعیّتی عجیبی قرار دارد. نگرانی فرزند از شرکت مادر در تظاهرات چقدر شبیه نگرانی پدر و مادر است در ماه های که منجر به انقلاب شد. چه حس عجیبی و چه چرخش عجیبی برای زنان و مردانی که بهترین سال های زندگی از نوجوانی تا جوانی هایشان و از جوانی ها تا میانسالی هاشان را در این هزارتوی بی انتها گذراندند. باید حضور داشت، باید اعتراض کرد ، باید گفت و نباید به وضع موجود تن داد و این بها دارد برای همه و او، و ما که در هر کجای این دنیا که هستیم انگار باید این گره را هر جور که شده باز کنیم. خیابان ها متعلق به مردم است و حضور مردم، شهر را و خیابان ها را فضایی برای اعتراض می کند و گذرگاهی برای رسیدن آزادی.

یکی از سخت ترین و تلخ ترین تجربه های هر مردمی شکست تلاش های جمعی آنها علیه استبداد و ماندن در پشت دیوار بتنی آن است. وقتی صدا ها را خاموش می کنند و تحرک مردم را به سکون و سکوت تبدیل می کنند. سرکوب معترضین و درگیری های روزانه ی مردم با حکومتی ها کم کم توان مردم و معترضین را کاهش می دهد. آنانی که در ایران امروز حکومت می کنند به هیچ قاعده و قانونی پایبند نیستند و برای سرکوب مخالفین دست به هر کاری می زنند. وقتی به میان مردمی که به مسالمت آمیز ترین شکل ممکن اعتراض می کنند شلیک می کنند دیگر هیچ جایی امن نیست برای کسی که حتی از جاسوس بازی های همسایه ها و تهدید های آنها هم در امان نیست. آنها هر لحظه از زندگی را برای تو و خانواده ات سخت تر می کنند. اگر اهل قلمی، سانسور می شوی و انکار می شوی. اگر دانشجو هستی، ستاره دار می شوی. دیگر هیچ کجا امن نیست. حتی چهار دیواری خانه که با یک زنگ نا آشنا می تواند تا سال ها تو را به دورترین جاها پرتاب کند. خشونت و بگیر و ببندها و ترس و دلهره بخشی از زندگی معترضین می شود. حال که « خون ها شسته ، دارها برچیده اند » باید آرام آرام زندگی را بر همۀ کسانی که معترض بودند جهنم کرد. در اداره، در محل زندگی، در میان همکاران و به هر شکل که می توان مخالف را منزوی کرد.

برای راویِ « آرزوهای کال » هم به مانند بسیاری از ایرانیانی که در این مسیر و دوره هم آرزوهایشان به بار ننشست دیگر فرصتی و مجالی نیست. برای چاپ کتاب به دیوار سانسور بر می خورد. حتی گاهی در محیط اهل تئاتر و سینما هم اشاره هایی از کسانی به او یاد آوری می کنند که دیگر هیچ جایی امن نیست. در بین بعضی از همسایگان که در جلسات مربوط به امور ساختمان شرکت می کنند هم گاهی پیدا می شوند کسانی که می خواهند از معترض باج بگیرند تا او دست بردن آنها در امور مالی را افشا نکند. در ایران پس از کودتای سال هشتاد و هشت هیچکس و هیچ جایی امن نیست. استبداد چادر سیاهی بر سر شهرها و کشور می خواهد بکشد و هیچ مخالف و معترضی را هم تحمل نمی کند. آیا زندگی در این اوضاع ممکن است ؟ آیا مهاجرت می تواند کمکی به اوضاع زندگی او و فرزندانش که دیگر جوانانی شده اند دانا و مطلع از اوضاع بکند ؟ آیا باید ماند ؟ آیا باید رفت ؟ آیا باید از اوّل همه چیز را در سرزمینی دیگر ساخت ؟ این سال ها چه می شود ؟ آرزوها و آرمان ها و ایده آل ها چه می شوند ؟ راوی « آرزوهای کال » هزاران سوال دارد از خود، از مردم و از میهن و وظیفه اش در مقابل سرزمینی که همسر پزشک او هشت سال از بهترین سال های جوانی اش را در جبهه های جنگ کنار سربازان ماند و به آرامی روزی در بیمارستانی از خستگی و کار بسیار خاموش شد. چه باید کرد و چه چیزی درست است ؟

آرزوهای کال حدیث نسلی است که از زبان هر کدام از آنها که متعلق به این نسل هستند بشنوی و یا بخوانی باز تازه و بسیار ناگفته ها دارد. برای ثبت در حافظه ی جمعی ما باید گفت و مهمتر از آن باید نوشت. باید بر تمام زوایا و خبایا این سرزمین نور انداخت و دوباره به همه چیز در روشنی و وضوح نگاه کرد. حتی اگر امروز هزاران کیلومتر از میهن و مردم خود دور باشی. هر ایرانی روایتی دارد از این دوران که ارزشمند است. چه راویِ اهل قلمِ آرزوهای کال بنویسد، چه زندانی سیاسی، چه دانشجو و چه زن خانه دار و چه رئیس جمهور. ما ناگفته های بسیار داریم و نشنیده های بسیار. نویسنده ی آرزوهای کال سهم خود را از آنچه که در محیط خود دیده و تجربه کرده ادا کرده است. ما نیز چنین کنیم، برای فردایی که امیدوارم برسد و کال نباشد.

به نقل از “آوای تبعید” شماره ۲۹