کوشیار پارسی؛ درون ِ درد ِ انسانی
کوشیار پارسی؛
درون ِ درد ِ انسانی
دربارهی رمان نابودی[۱]، نوشتهی میشل ولبک
میشل ولبک چندی پیش به دوستی گفته بود: ‘دارم به این فکر میکنم که بهترین راه برای بیاعتبار کردن خودم چیست.’ اگر این راست باشد، موفق شده است. هفتههای گذشته (فوریه ۲۰۲۳) رسانههای فرانسه انباشته بود از گزارش رسیدگی دادگاه به دلیل شکایت شناخته شدهترین نویسندهی فرانسه و همسرش علیه گروه هنری کیراک[۲] -هلند- به دلیل تهیه فیلم پورنو(ی هنری) از او. فیلم البته با موافقت او و امضای قرارداد تهیه شده بود.
در جلسهی دادگاه روشن شد که همسر ولبک به دلیل افسردگی درازمدت همسرش او را قانع کرده بود که در حضور خودش و جلوی دوربین به کامش با یکی از زنان هوادارش بپردازد. در گزارش روزنامهی فرانسوی لیبراسیون آمده است که او با دیدن پیشپردهی فیلم به وحشت افتاده و از دادگاه خواسته تا جلوی پخش فیلم گرفته شود. رأی دادگاه روشن بود. شکایت رد شد و فیلم اجازهی پخش دارد.
واکنش در فرانسه هم روشن است: دیگر چه؟ حنای جنجال آفرینی میشل ولبک نسبت به گذشته چندان رنگی ندارد؛ جنجالی که با انتشار سکو[۳] (۲۰۰۱) دربارهی گردشگری جنسی (توریسم سکس) و تسلیم[۴] (۲۰۱۵) دربارهی به قدرت رسیدن حزبی اسلامی در فرانسه، به پا شد. خیلی از فرانسویان بی آنکه کاری از او خوانده باشند، او را به نام میشناسند. میشل ولبک برای نسلی که با دگمهای دههی شصت و هفتاد سدهی گذشته مشکل دارد، نام شناخته شده و بزرگی است.
طنز اما اینجاست که نظم مستقر با او مشکلی ندارد. از رییس جمهوری ماکرون نشان لژیو دونور دریافت کرد و او را از نامزدهای دریافت جایزهی ادبی نوبل میدانند. گرچه نویسندهی چپ رادیکال آنی ارنو[۵] شایستهتر شناخته شد و جایزهی ادبی نوبل را دریافت کرد. از آخرین رمان او – نابودی – سیصد هزار نسخه فروخته شده است که نسبت به هشتصدهزار نسخهی تسلیم کمتر از نصف است. و بعد این ماجرای فیلم پورنو را داریم.
میشل ولبک چرا چنین کرده است؟ به دلیل نیاز به ‘بیاعتبار[۶]‘ کردن خود بوده است؟ چندی پیش گفت و گویی داشت با میشل انفره [۷]در روزنامه جبهه ملی[۸] و در کنار پرحرفیهای معمول گفت که با شکنجه مخالف است، اما در مورد اعدام تردید دارد، با دستکاری ژنتیکی موافق اما با مرگ آسان[۹] مخالف است. بی هیچ پروایی هم گفت که تئوری توطئه راست افراطی دربارهی ‘جایگزینی جمعیت’ نظریه نیست، واقعیت است. با آنکه پشت بندش گفت دغدغهاش نه تنوع قومی که رشد روزافزون دینهای دیگر است، جنجال و اعتراض درگرفت. در همان گفت و گو بیان کرد که در فرانسه لازم نیست که مسلمانان با جامعه همرنگ شوند. چینیهای محله سیزدهم پاریس که خود سالها در آن زیسته نیز چنین نکردهاند. تنها خواستهی فرانسویها این است که ‘از سوی آنان غارت نشوند و امنیت داشته باشند’، اگر به قانون احترام بگذارند و دست به خشونت نزنند، مشکلی وجود نخواهد داشت. بعد هم ‘راه حل زیبا’ پیش پا گذاشت که میتوانند از فرانسه بروند.
سازمانهای گوناگون اسلامی علیه او شکایت کردند. میشل ولبک درست مثل همین شرکت در فیلم پورنو از گفتهاش پشیمان شد. با فروتنی رفت سراغ مسئول مسجد بزرگ پاریس تا بگوید که هیچ قصد اهانت به مسلمانان نداشته است و برداشت از حرفهاش نادرست بوده است.
پرسش این است که پس برداشت درست چه میتوانست باشد.
یافتن ثبات در دیدگاههای میشل ولبک مشکل و حتا ناممکن است. پرسشهای درست طرح میکند، اما پاسخهاش اغلب بیپایه و متناقضاند. تصویر او از جامعه، همان تصویر آدمی عادی است که خشونت و سقوط اجتماعی را در تلهویزیون میبیند و از ترس و خشم انباشته میشود. روزنامهی لیبراسیون در درامد گزارش دربارهی او – و ماجرای دادگاه – نوشته است که در خانهاش تلهویزیونی با صفحه تصویر عظیم دارد و ساعتها به برنامههای خبر فرانسه نگاه میکند. هماین آدم کیف میکند وقتی یکی از افراد اقلیت ِ جامعه که از نگاه او تهدید و سبب سقوط فرانسه و جهان غرب به شمار میآیند، به سراغاش بیاید و از کارش تعریف کند.
در رمان نابودی، ماریز[۱۰] پرستار سیاهپوستی است که به صورت کلیشهای تصویری مثبت و فرشتهوار از او به دست داده میشود. انگار نویسنده خواسته تا حرفها و دیدگاههاش در جهان بیرون از ادبیات را ‘مالهکشی’ کند. و بعد دندانپزشکی که میخواهد شخصیت اصلی داستان – پل رایزُن[۱۱] – را از دندان درد نجات دهد: ‘شبیه مردم آفریقای شمالی نبود، بیشتر به مردی از سوریه یا عراق میمانست، در هر صورت بهش نمیآمد که مسلمان یا دیندار باشد […] پل با خودش فکر کرد هنوز هم مهاجر موفق در فرانسه وجود دارد، گرچه این باید استثنا باشد، و ال نظری[۱۲] نمونهی روشن آن بود.’
منظر آدمی که نگاهاش به دیگران بر اساس پیشداوری است. این شرح از دندانپزشک نمیتواند دیدگاه شخصیت اصلی داستان نابودی باشد که آدمی ملایم، سطحی و مشاور سیاسی وزیر امور اقتصادی فرانسه. این بیشتر به دیدگاه خود نویسنده میماند.
این شرحها با لحن ملایم و شخصی روایت نابودی نیز همخوان نیست. شخصیتهای کارهای قبلی میشل ولبک بیگانگان ِ تنها و افراطی بودند که خود را آونگ در جامعهای میدیدند به سرمای یخ. هژمونی لیبرالیسم سبب شده تا فرد به تمامی به خود وانهاده شود، آن هم در جامعهای که ‘بازار’ و ‘تلاش برزیستی’ در زمینههای اجتماعی، اقتصادی و جنسیت نقش اصلی و تعیین کننده دارد. احساس دردناک مارکسیستی ‘از خود بیگانگی’ در جامعهی بازارزده در اوج است. از بین رفتن رابطهی متعالی میان جامعه و سنت نیز یکی از مسببهای ازخود بیگانگی است. عشق و هنر دیگر نه دلداریاند و نه ابزاری در برابر ناپایداری، بلکه خود شدهاند جزیی از بازار. انسان از جهان مدرن طرد شده است و در صورت بروز مشکلات ناگزیر جسمی نمیتواند دلیلی برای زیستن بیابد.
در پایان یکی از بهترین رمانهای میشل ولبک – نقشه و قلمرو[۱۳] (۲۰۱۰)- هنرمند ثروتمند در زوریخ به سراغ کلینیک مرگ آسان میرود که پدرش به آن مراجعه کرده است. شمارهی خیابان را فراموش کرده و پا به درون عشرتکدهای لوکس میگذارد. کامش و مرگ میشوند ابزار داد و ستد.
برای میشل ولبک مرگ آسان از نشانههای روشن هیچانگاری[۱۴] معاصر است. پس از گفت و گو با مسئول مسجد بزرگ پاریس از آنان یاری خواست تا جلوی تصویب قانون مرگ آسان را بگیرند. زیرا ‘کسی که رنج نمیکشد، در این خطر است که دیگر زنده نباشد.’ در رمان نابودی هم رنج انسانی نقش بزرگی دارد. پدر شخصیت اصلی پس از خونریزی مغزی به کُما میرود. درست زمانی که نشانههای بهبودش ظاهر میشود، زیر تهدید له شدن به زیر نظام بهداری فرانسه قرار میگیرد. دار و دستهی چماقدار راست افراطی او را با آگاهی ماریز پرستار میرباید تا بتواند آخرین روزهای زندگیش را در کنار خانواده بگذاراند.
همهی رمان نابودی توجه دارد به اهمیت رابطهی انسانی. تولد نامنتظرهی عشق افراد بیگانه به هم. ازدواج ناموفق شخصیت اصلی منتهی میشود به آغاز رابطهی عاشقانهی ظریف. همسر دوم پدرش، زنی از طبقهی پایین دست، عشقی بی چشمداشت به شوهر بیمارش نشان میدهد. برادر ناراضی همیشگی پل میکوشد تا از دست همسر شرورش رهایی یابد و آرامش موقتی مییابد در آغوش ماریز پرستار.
این همه بر پس زمینهی مرگ و نابودی، تهدید ترور و بی تفاوتی سیاسی روی میدهد. میشل ولبک کوشیده است تا به عکس رمان سروتونین[۱۵] (۲۰۱۹) که در آن نومیدی خود را به نمایش گذاشته بود، شیوهی نویی در پیش گیرد. شخصیتها دیگر سکوی پرش برای موضوعهای جدیتر او نیستند، بلکه کوشیده به انسانهایی بپردازد که زندگی سخت دارند. خواسته است تا رمانی خانوادگی بنویسد. در نخستین رماناش گسترش میدان مبارزه[۱۶] (۱۹۹۴) از زبان راوی نویسندهاش شعار میدهد که: ‘قصد ندارم شما را با یادداشتهای ظریف روانشناختی اغوا کنم. […] نویسندگانی هستند که استعدادشان را در شرح جزییات حالات گوناگون ذهنی، ویژگیهای شخصیتی و غیره به کار میگیرند. من نمیخواهم چون آنان باشم. هدف ِ پیش چشم من بسیار فلسفیتر است و برای رسیدن به آن باید به حذف[۱۷] بپردازم. ساده کنم. جزییات را یکی یکی حذف کنم.’
این روش کار میشل ولبک بود که به شخصیتهاش جنبهی همگانی پسامدرن بدهد. ‘همگان’ ِ محکوم به مرگ دردناک ناگزیر. در رمان نابودی اما به ژرفای روابط انسانی توجه نشان داده است و به ‘یادداشتهای ظریف روانشناختی’ که از آن گریز داشت. رمان نابودی دربارهی انسانهایی است که در ستیز با فانی بودن یکدیگر را مییابند و میآموزند تا یکدیگر را دریابند.
مشکل اما این است که میشل ولبک توان لازم به پرداخت آن را ندارد. شخصیتهای رمان نابودی جان ِ واقعی نمیگیرند. آدم بدجنس رمان، ایندی[۱۸] روزنامهنگار چپ و جاه طلب است که تا آخر تک بُعدی میماند. به نظر میرسد که میشل ولبک به زمان نوشتن لذت برده است در حذف هر جنبهی انسانی او. در این صورت نیازی نبود که ‘رمان روانشناختی’ بنویسد. نابودی شده است کتابی قطور – ۵۷۲ صفحه – اما رمان بزرگ نشده است. مدام به عواطف و احساسات پرداخته، اما خواننده ناظری است که از دور نگاه میکند و نمیتواند به درون واقعی شخصیتها و رمان راه یابد. تنها بخشهایی که میشل ولبک ِ نویسندهی کارهای پیشین را میتوان باز شناخت، لذت ِ خواندن به خواننده ارزانی شده است؛ مثل انتخابات ریاست جمهوری پیش رو در فرانسه و مشاور بدبین که طنزی به یاد ماندنی دارد. توطئه در پس زمینه، حملات سازمان تروریستی که قصد نابودی نسل انسان ِ از دید ِ خود مخرب را دارد، در سطح صحنهپردازی باقی مانده و به عمق نرفته است.
این رمان گواهی است که میشل ولبک خواسته خود را برهاند از دوگانگی سایندهای که کارهای قبلیش را هیجانانگیز میکرد. اما پاسخهایی که در نابودی یافته است، جز برخی بندهای به یادماندی و قوی در اینجا و آنجای رمان قطور، سطحی و حتا سانتیمانتال هستند. از صمیمیت واقعی هیچ نشانی نیست. شاید این توجیه همان افسردگی باشد که همسرش عاشقانه کوشید با پورنوی نشاط آور او را نجات بخشد.
کوشیار پارسی
مارس ۲۰۲۳
[۱] Anéantir, 2022
[۲] Kirac
[۳] Plateforme
[۴] Soumission
[۵] Annie Ernaux
[۶] se discréditer
[۷] Michel Onfray
[۸] Front Populaire
[۹] Euthanasie
[۱۰] Maryse
[۱۱] Paul Raison
[۱۲] Al Nazri
[۱۳] La carte et le territoire
[۱۴] nihilisme
[۱۵] Serotonine
[۱۶] Extension d”u domaine de la lutte
[۱۷] به جای واژهی ‘حذف’، ‘هرس کردن’ آورده است.
[۱۸] Indy