بتول عزیزپور؛ کجای کارید آقا

 

بتول عزیزپور؛

 

کجای کارید آقا

 

کجای کارید آقا

پوست من از چشم های شما بافته نشده

که حرف های شما را بپوشد

پاک شود هی رنگ شود،

پاک شود، رنگ شود

چقدر آینه را این رو و آن رو می کنید

گذشته را این چنین نمی شویند

پای هر فصلی می‌توان نشست

و کتابی

که موی خدا را شانه می‌زند

ورق زد

ورق زد و بَست

بَست و نشست

پای همه ی فصل‌ها

و با جنگ میکروبی خدا حافظی کرد

در را قفل می زنید

دیوار را بالا می برید

دروازه

که دست در دست نسیم دارد

با تشرهای شما بسته نمی شود

کجای کارید !

اصلاً خواب نمی بینم که خواب دیدم

البته درخت هم عبور خواهد کرد

از چشم های سیمانی‌تان

و تا دلتان بخواهد

از حافظه ی شما دورتر خواهد رفت

بال ریشه را می‌شکنید؟

دانه پرواز خواهد کرد

چقدر می‌توانید صدایتان را بالا ببرید

ساعت صفر

نشانیِ شما را

از تقویم همین روز‌ها خواهد  زُدود.

 

به نقل از “آوای تبعید” شماره ۲۹