ب. بی نیاز (داریوش): محمد تاریخی

 

دیباچه

هر آن چه ما، مسلمان و نامسلمان، دربارۀ محمد پیامبر اسلام می‌دانیم از روایات اسلامی است که دست کم ۱۵۰ سال پس از به اصطلاح هجرت یعنی سال ۶۲۲ میلادی نوشته شده‌اند. منبع اصلی تمامی احادیث و روایات اسلامی به کتاب فردی برمی‌گردد که ابن اسحاق نام دارد که گویا میان سال‌های ۷۰۴ تا ۷۶۷ میلادی می‌زیسته. بنا بر گزارش ابن هشام (مرگ ۸۳۴ م.) و طبری (۸۳۹ – ۹۲۳ م.) گویا ابن اسحاق کتاب خود را در حدود سال ۷۵۰ میلادی نوشته است. گفتنی است که هویت ابن اسحاق برای مورخان ناشناخته است و ما او را از طریق ابن هشام (مرگ ۸۳۴ م.) می‌شناسیم. گویا ابن هشام زندگینامۀ محمد را بر اساس نوشتۀ ابن اسحاق بازنویسی کرد. تا پیش از نوشتۀ ابن هشام، عملاً کسی نه ابن اسحاق را می‌شناخت و نه از کتابش دربارۀ «سیرت رسول‌الله» اطلاعی داشت. از این رو، نمی‌توان با قاطعیت گفت که آیا اساساً فردی به نام اسحاق وجود داشته است. با این وجود، چون ابن اسحاق در جهان اسلام و غرب نخستین منبعی است که همۀ نویسندگان بدان استناد می‌کنند، این بازنگری نیز تمرکز خود را روی این منبع نخستین که شالودۀ روایات اسلامی را تشکیل می‌دهد گذاشته است.

باری، تا پیش از ابن اسحاق ما هیچ سند یا نوشته‌ای دربارۀ محمد نداریم: نه در منابع اسلامی، نه در منابع عربی و نه در منابع غیراسلامی مانند سُریانی، پارسی میانه، یونانی و یا زبان‌های دیگر.

اسلام‌شناسان در غرب نیز زندگینامۀ محمد را بر اساس سیرت رسول‌الله ابن اسحاق / ابن هشام نوشته‌اند، بدون آن که به درستی یا نادرستی مضامین آن توجه کنند. شاید درست‌تر باشد بگوییم که اسلام‌شناسان غربی به زندگینامۀ ابن اسحاق به عنوان یک منبع تاریخی می‌نگریستند. کتاب‌های استاندارد دربارۀ «زندگینامۀ محمد» در غرب توسط فرانتس بول (Frants Buhl) دانمارکی، ویلیام مونتگومری وات (William Montgomery Watt) اسکالندی، ماکسیم رودنسون (Maxime Rodinson) فرانسوی و آخرین آن توسط تیلمان ناگل (Tilman Nagel) آلمانی در سال ۲۰۰۸ نوشته شده است. نقطۀ آغاز کتاب‌های نامبردۀ بالا، پذیرش این «پیش‌فرض» است که سیره ابن اسحاق در کلیت یا هستۀ خود «تاریخی» است.

طبق روایات اسلامی، ابن اسحاق در مدینه زندگی می‌کرد و در سال ۱۳۰ هجری به کوفه رفت. در سال ۱۴۲ هجری با منصور خلیفۀ عباسی ملاقات کرد و وارد دربار خلیفه شد. تقریباً همۀ روایات اسلامی هم نظرند که ابن اسحاق و ابن هشام نویسندگان دربار خلفای عباسی بودند. نتیجه این که هر آن چه ما امروز دربارۀ اسلام می‌دانیم از عصر خلفای عباسی است که اوج آن به زمان مأمون عباسی می‌رسد. ما هیچ سند اسلامی از دوران پیش از خلفای عباسی که به امویان شهرت یافتند نداریم. از این رو، می‌توان گفت که اطلاعات ما از اسلام، اطلاعاتی هستند که خلفای عباسی برای نسل‌های آینده تدوین کردند و سرانجام به ما رسیده‌اند.

 

 

زندگینامه محمد بر اساس روایات اسلامی

 

طبقِ گزارش ابن اسحاق، محمد پسر مشترک عبدالله و آمنه، در سال فیل [عام الفیل] برابر با سال ۵۷۰ میلادی در مکه متولد شد. پیش از تولد محمد، پدرش می‌میرد و سرپرستی او به پدربزرگش، عبدالمطلب می‌رسد. البته ما هیچ اطلاعی از زندگی محمد میان ۱۲ تا ۲۵ سالگی‌اش در دست نداریم و سیره‌نویسان اسلامی نیز در این باره چیزی ننوشته‌اند. محمد در سن ۲۵ سالگی با زن بیوه‌ای به نام خدیجه که گویا تاجر و ۴۰ ساله بوده ازدواج می‌کند. او در سن ۴۰ سالگی یعنی سال ۶۱۰ میلادی توسط فرشته جبرئیل از سوی خدا به پیامبری برگزیده می‌شود. در سال ۶۲۲ میلادی به علت فشار مخالفانش در مکه مجبور می‌شود به مدینه هجرت کند. در مدینه در سال ۶۳۲ میلادی در سن ۶۲ سالگی می‌میرد.

این اطلاعات را می‌توان در هر نوشته یا دایره المعارف اسلامی مشاهده کرد و منبع نخستین آن «سیرت رسول‌الله»[۱] از ابن اسحاق می‌باشد.

 

سرچشمۀ اطلاعات دربارۀ محمد کجاست؟

تمامی این اطلاعات از فردی است به نام ابن اسحاق که از سال ۱۴۲ میلادی به هنگام قدرت‌گیری خلفای عباسی وارد دربار منصور خلیفۀ عباسی شد. طبق روایات اسلامی ابن اسحاق در سال ۷۵۰ میلادی یعنی حدود ۱۳۷ هجری زندگینامۀ محمد را نوشت، یعنی ۱۳۷ سال پس از هجرت محمد از مکه به مدینه. ابن اسحاق از چه منبع یا منابعی توانسته مدارک و اسناد مربوط به تولد «رسول‌الله» را استخراج کند؟

ابن هشام در کتاب «سیرت رسول‌الله» از قول ابن اسحاق می‌نویسد:

«محمد ابن اسحاق گوید که روزِ دوشنبه بود – دوازدهم ماه ربیع‌الاول- که سیّد از مادر به وجود آمد. آن سال بود که اصحاب پیل قصدِ مکه کرده  بودند و حق تعالا ایشان را هلاک کرد.»[۲]

ابن اسحاق در بخش «حکایت اصحاب پیل» (ص ۳۴) می‌نویسد که یکی از مکّیان از قبیله بنی فُقَیم عزم کرد تا به صنعا برود و کلیسای ابرهه، پادشاه یمن، را که «قُلّیس» نام داشت به «نجاست» بکشد که «تا قیامت از آن بازگویند». او می‌نویسد که این فرد مکّی چنین کرد و ابرهه برای انتقام از مکّیان تصمیم گرفت، کعبه را ویران کند و به همین دلیل با سربازانش که فیل همراه داشتند به مکه حمله کرد. پیش از حمله نهایی، مذاکراتی میان ابرهه و مکّیان صورت می‌گیرد که بی‌نتیجه باقی می‌ماند و سرانجام روز حمله فرا می‌رسد و لشکر ابرهه حبشی وارد مکه می‌شود تا کعبه را ویران کند.

«در این حال، پس باری [خدا] بلایی بر ایشان فرستاد و مرغانی چند از دریا برانگیخت بر مثالِ پرستوک‌ها و سنگها برمی‌داشتند به منقار، هر یکی به مقدارِ نخودی، و بیامدند و بر سرِ لشکر حبش بیستادند و آن سنگها بر سرِ ایشان فرو ریختند. به هر کجا که می‌رسید، از جانب دیگر گذر می‌کرد. اگر به سر می‌آمد، از زیر به در می‌افتادی و اگر بر پهلو می‌آمدی، از جانب دیگر گذر می‌کرد. و آن سنگها بر مثالِ آتش بود. به هر کجا می‌آمد، آبله می‌کردی و اعضایِ آن کس از زخمِ آن ریزه ریزه شدی.»[۳]

طبق گزارش ابن اسحاق روز حملۀ ابرهه حبشی در دوازدهم ماه ربیع‌الاول، یک روز دوشنبه، بود و در همین روز هم محمد به دنیا آمد. او می‌نویسد که پرندگانی مانند پرستو سنگهای ریزی به منقار داشتند که وقتی بر حمله‌کنندگان یا فیل‌ها فرود می‌آمدند از آن سوی دیگر پیکرشان بیرون می‌آمد.

حالا این پرسش بوجود می‌آید که ابن اسحاق این اطلاعات دربارۀ مکه و حملۀ ابرهه حبشی را از کجا آورده است؟ زیرا این اطلاعات همان گونه که خواهیم دید مربوط به سال ۵۷۰ میلادی است، یعنی مربوط به ۲۲۰ سال پیش از نگارش کتاب «سیره».

پیش از آن که به این پرسش اساسی پاسخ گوییم لازم است به یک تناقض بنیادین اشاره کنیم. در زمانی که ابرهه به کعبه حمله کرد – طبق گفتۀ ابن اسحاق- اکثریت مکیان بُت‌پرست بودند و کعبه هم خانۀ بت‌ها بود. در این جا دخالت خدا (الله) در جنگ ابرهه و مکیان بت‌پرست عملاً محلی از اِعراب ندارد. زیرا، از نگرگاه «یکتاپرستی» که به موضوع بنگریم خدا می‌باید عملاً در کنار ابرهۀ حبشی مسیحی باشد و نه در کنار بُت‌پرستان. به سخنی دیگر، خدا به جای جانبداری از حبشی‌ها که مسیحی و یکتاپرست بودند جانب کافران یعنی بُت‌پرستان مکه را می‌گیرد، نکته‌ای که از لحاظ الاهیات (خداشناسی) شدیداً مورد مشاجره است.

باری، ابن اسحاق از چه منبعی جنگ ابرهۀ حبشی و مکّیان را برگرفته است؟ او از کجا فهمید که جنگی رخ داده است و درست در روز حمله به مکه محمد متولد شده است؟

داستان حمله‌ی ابرهه‌ی حبشی بر هیچ فاکتِ ملموس و تاریخی استوار نیست و هیچ سندی، چه نوشتاری چه باستان‌شناختی، برای اثبات آن موجود نیست. تمامی گزارش ابن اسحاق در راستا و فضای داستان‌های انجیلی نگارش شده که باید آن را به عنوان «تاریخ رستگاری» قلمداد کرد.

البته برای آن که کسی این داستان تولد رسول‌الله را زیر علامت پرسش نبرد، ابن اسحاق آن را با یکی از سوره‌های قرآن گره می‌زند تا پیشگیرانه راه هر شک و گمانی را مسدود کند. سوره‌ای که ابن اسحاق بدان متوسل می‌شود تا زاده شدن محمد را گزارش بدهد، سوره ۱۰۵ است که «الفیل» نام دارد و از ۵ آیه تشکیل شده است:

«أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ ﴿١﴾ أَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ ﴿٢﴾ وَأَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْرًا أَبَابِیلَ ﴿٣﴾ تَرْمِیهِم بِحِجَارَهٍ مِّن سِجِّیلٍ ﴿۴﴾ فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَّأْکُولٍ ﴿۵﴾»

 

مگر ندیدى پروردگارت با پیلداران چه کرد؟ (۱) آیا نیرنگشان را بر باد نداد؟ (۲) و بر سر آنها، دسته دسته پرندگانى «اَبابیل» فرستاد.(۳) [که‌] بر آنان سنگهایى از گل [سخت‌] مى‌افکندند(۴) و [سرانجام، خدا] آنان را مانند کاه جویده‌شده گردانید(۵).

در سورۀ بالا ۱- سخن از ابرهه حبشی نیست، ۲- از مکان یا میدان نبرد نامی برده نشده، ۳- زمان حملۀ «پیلداران» گفته نشده، ۴- سخنی از محمد بُرده نشده و … به سخن دیگر هیچ یک از اطلاعاتی که ابن اسحاق از این سوره استخراج می‌کند، در متن سوره وجود ندارند. این پرسش که ابن اسحاق چگونه از سورۀ بالا زادروز محمد را استخراج کرده بدون پاسخ باقی خواهد ماند.

به هر رو، تاریخ‌نویس‌های اسلامی سرانجام به این نتیجه رسیدند که حملۀ ابرهه حبشی در سال ۵۷۰ میلادی در یک روز دوشنبه که ۱۲ ربیع‌الاول بوده رخ داده است. همۀ تاریخ‌نویسان اسلامی در این نکته هم‌نظرند که حملۀ ابرهۀ حبشی در سال ۵۷۰ میلادی بوده و تولد رسول‌الله نیز در همین سال رخ داده است.

محمد بن جریر طبری که در سال ۹۲۲ میلادی وفات کرد حدود ۱۵۰ سال پس از ابن اسحاق در کتاب خود «تاریخ الرسل و الملوک» همان واقعۀ تولد محمد را بازگو می‌کند و می‌نویسد:

«از ابن اسحاق روایت کرده‌اند که پیمبر خدا صلی الله علیه و سلّم در عام‌الفیل به روز دوشنبه دوازدهم ربیع‌الاول تولد یافت.»[۴]

به هر رو همۀ راویان و سیره‌نویسان اسلامی بر این نکته توافق دارند که محمد در روز دوشنبه دوازدهم ربیع‌الاول در سال فیل که گویا برابر سال ۵۷۰ میلادی است تولد یافته است.

 

ابرهه و سال تولد محمد: ۵۷۰ میلادی

سال ۵۷۰ میلادی، سالی است که شاهنشاه ساسانی یعنی انوشیروان (کسری) یمن را به دست گرفت. در آن زمان دیگر ابرهه‌ای وجود نداشت زیرا او دست کم دو دهه پیش‌تر مرده بود.

«در قسمت جنوب، کسری [انوشیروان] قدرت خود را بر یمن بسط داد. این مملکت در آن زمان در دست حبشیان بود. وهریز که یکی از سرداران کسری بود با اعراب همدست شد و در سال ۵۷۰ میلادی حبشی‌ها را خارج کرد و از جانب شاهنشاه به حکومت آن کشور منصوب شد.»[۵]

در سال ۵۷۰ میلادی، سردار کسری یعنی وهریز حاکم حبشه بود و نه ابرهه. اکنون نگاهی بیفکنیم به یافته‌های باستان‌شناسی.

نخستین بار نینا پیگولوسکایا در سال ۱۹۶۴ به این موضوع اشاره کرد:

«کتیبۀ RY 506 بر صخره‌ای نزدیک چاه مریغان واقع در ۱۳۰ کیلومتری شمال حَمّه و ۱۷۰ کیلومتری جنوب شرقی بیشه نقر شده است. مریغان بر سر راهی قرار دارد که از جنوب شبه جزیرۀ عربستان به مکه منتهی می‌گردد. کتیبه که با نام ملک ابرهه نقر شده به تاریخ سال ۶۲۲ گاهنامۀ حمیری، مطابق ۵۴۷ میلادی است. هدف ابرهه از این لشکرکشی، سرکوبی و تابع کردن قبایل معد  بنی‌عامر بود که سر به شورش برداشتند. بنا بر متن کتیبه، معدیان نه تنها با لخمیان رابطه‌ای نزدیک داشتند، بلکه تابع حیره بودند.»[۶]

در تأیید پژوهش‌های پیگولوسکایا، احسان یارشاطر حدود چهار دهه بعد می‌نویسد:

«به گفته‌ی پروکوپیوس (Persian Wars I.XX ۱-۱۳) چند سالی پیش از سال ۵۳۱ میلادی پادشاه حبشه، به تشویق یوستی‌نیان (Justinian) امپراتور بیزانس و برای دفاع از همدینان مسیحی خود، که مورد آزار مشرکان و یهودیان یمنی بودند، جنوب یمن را اشغال کرد، پادشاه آنجا را کشت و دست‌نشانده‌ای را به جای او گمارد. اما این دست‌نشانده مجبوبیت نیافت و نتوانست شورش علیه خود را فرونشاند. ابرهه (که ظاهراً شکل حبشی ابراهیم استAbraha – )  جانشین او شد که به گفته‌ی پروکوپیوس اصلاً برده‌ی بازرگانی بیزانسی بود. در کتیبه‌ای که یادگار‌ِ پایان یافتن تعمیرات سد مأرب است، ابرهه ادعا می‌کند نمایندگانی از دربارهای حبشه، بیزانس، ایران، حیره و غسان به حضور وی بار یافته‌اند. یوستی‌نیان او را تشویق کرد که به حیره حمله کند، اما او از روی احتیاط جز تظاهر به این کار اقدامی نکرد (Procopius, Persian Wars I.XX 13) اما به قبیله‌ی مَعدّ در مرکز عربستان حمله کرد، که تابع پادشاه لخمی حیره، عمرو بن منذر سوم، بود … احتمالاً همین لشکرکشی به شمال برای مقابله با سپاه حیره است که در سوره ۱۰۵ قرآن درباره‌ی حمله به مکه و وسیله‌ی “اصحاب الفیل” به منظور ویران کردن کعبه بازتاب یافته است.»[۷]

داستان ابن اسحاق به مرور زمان از سوی سیره‌نویسان و راویان اسلامی با هزاران «شاهد» ساختگی دیگر شاخ و برگ داده شد و امروزه همۀ مسلمانان بر این باور هستند که محمد در سال فیل، در ۱۲ ربیع‌الاول به دنیا آمد و این روز، یک روز دوشنبه بود. البته اختلافِ نظرها دربارۀ زادروز محمد کم نیستند. بخش دیگری از مسلمانان بر این باورند که محمد حدود سال ۳/۵۷۲ میلادی – ظاهراً همه راویان اسلامی بر سر «عام‌الفیل» توافق دارند- ولی روز آن هفدهم ربیع‌الاول بوده است. زیرا بعضی از سیره‌نویسان از «شاهدان» نقل کرده‌اند که محمد در ۴۲مین سال پادشاهی انوشیروان زاده شده است. از آن جا که انوشیروان از سال ۵۳۱ میلادی به پادشاهی رسید، پس می‌باید محمد در سال ۵۷۳ متولد شده باشد. در ویکی‌پدیا دربارۀ تاریخ تولد محمد آمده است:

«تاریخ دقیق تولد محمد نامعلوم است، ولی احتمالاً بین ۵۶۷ تا ۵۷۳ م. (۵۶ تا ۵۰ ق. ه) است که موردقبول‌ترین سال، ۵۷۰ میلادی (۵۳ ق. ه) یا ۵۷۱ میلادی (۵۲ ق. ه) است. این سال طبق منابع اسلامی در جامعه مکه در پیش از اسلام به عام‌الفیل مشهور بوده است. اما، به نوشته “چیز رابینسون” چنانچه تولد محمد را مقارن با حمله سپاه فیل بدانیم، این حمله باید در دهه ۵۵۰ میلادی رخ داده باشد.»

باری، تا آن جا که به مدارک واقعی و ملموس تاریخی مربوط می‌شود، پیامبر اسلام در سال‌های ۵۷۰ یا ۵۷۳ میلادی نمی‌توانسته زاده شده باشد. اگر معیار سال فیل باشد طبق کتیبه‌های یافت شده دیگر ابرهه از سال ۵۵۰ میلادی در قدرت نبود و شاید هم مُرده بود. در حقیقت اگر ما بخواهیم اندکی زادروز محمد را بالا پایین کنیم تمامی ساختار زمانی تاریخ‌نگاری اسلامی در هم فرو می‌ریزد.

 

آبستنی آمنه و زاده شدن پیامبر آینده

ابن اسحاق در بخش «در مولود و شیرخوارگی» دربارۀ بارداری آمنه سخن می‌گوید. ابن هشام از قول ابن اسحاق می‌نویسد:

«محمد ابن اسحاق گوید که آمنه حکایت کرد که چون به سید حامله شدم، آوازی شنیدم که گفتی: ای آمنه می‌دانی که به کی آبستنی؟ به پیغامبر آخر زمان آبستنی. و هم آمنه حکایت کرد که چون به سید حامله شدم، نوری دیدم که از من جدا شد که جمله‌ی عالم به آن منوّر شد و نخست عکسی که از آن نورها پیدا شد، کوشکهای بُصرا پیدا شد، چنان که من آن را در مکه بدیدم.» ص ۷۶

در همین بند سه نکتۀ اساسی نهفته است: ۱- خدا به آمنه می‌گوید که به «پیامبر آخر زمان» آبستن است، ۲- زمانی که نطفۀ پیامبر بسته شد شد «جملۀ عالم منوّر شد»، ۳- از این نورافشانی «کوشکهای بُصرا پیدا شد».

طبق روایات اسلامی محمد در سال ۵۷۰ میلادی متولد شد. وقتی محمد شش ساله بود مادرش مُرد، یعنی در سال ۵۷۶ میلادی. ابن اسحاق- اگر روایات اسلامی را بپذیریم- در سال ۷۵۰ میلادی سیرت رسول‌الله را نوشت، به عبارتی ۱۷۴ سال پس از مرگ آمنه. ابن اسحاق می‌نویسد «آمنه حکایت کرد»؛ آمنه در آن زمان برای چه کسی حکایت کرد؟ این اطلاعات را ابن اسحاق از کجا آورده است؟

«پیامبر آخر زمان» یا «خاتم‌الانبیاء» مفهومی است که آخرین بار پیامبر گنوسی، مانی، آن را به کار گرفت و خود را «خاتم الانبیاء» نامید. زمانی که نطفۀ پیامبر بسته می‌شود، جهان نورانی می‌شود و آمنه شهر بُصرا در سوریۀ امروزی را که مرکز مسیحیت شرق بود از چند صد کیلومتری می‌بیند. ذکر نام «بٌصرا» برای ابن اسحاق نقش کلیدی دارد. زیرا در آن جاست که برای نخستین بار یک کشیش مسیحی، «نشان پیامبری» را بر پشت پیامبر آینده مشاهده می‌کند.

ابن اسحاق می‌نویسد که «سیّد دوازده ساله» بود که به همراه ابوطالب عزم شام کرد:

«چون به جانب شام رسیده بودند، جایی بود که آن را بٌصرا گفتندی» (۸۵)

مسلمانان همواره مدعی هستند که تنها معجزه محمد، قرآن است. در حالی که بیش از ۱۰۰ معجزه در زندگی محمد رخ می‌دهد: از سخن گفتن خدا با آمنه، تا تعیین نام «محمد» برای نوزاد آمنه از سوی خدا و «منوّر شدن جهان» و دیدن کوشک‌های بُصرا از چند صد کیلومتری و … اگر این چنین رخدادهایی «معجزه» نیستند پس چه می‌توانند باشند؟

باری، زمانی که محمد دوازده ساله و عمویش ابوطالب وارد بٌصرا شدند، مورد توجه کشیش مسیحی قرار می‌گیرند. کشیش متوجه می‌شود که با آمدن محمد «همۀ درختانِ صحرا و سنگها به آواز آمده بودند و می‌گفتند: السّلام علیک، یا رسول‌الله» (همانجا ص ۸۶). پس از مدتی بحیرا (کشیش) وارد گفتگو با محمد می‌شود. کشیش متوجه می‌شود که محمد دوازده ساله بُت‌های سرزمین‌اش یعنی مکه را قبول ندارد و خدا را می‌پرستتد.

«بعد از آن، در پشتِ سیّد نگاه کرد و مُهر نبوّت، به آن صفت که وی را از انجیل معلوم شده بود، بدید. بعد از آن، در قدم سیّد افتاد و بر قدم‌های وی بوسه می‌داد … سپس به ابوطالب گفت: ای ابوطالب او را از چشم حسودان نگاه دار …. و هر چه زودتر او را باز به مکه بر و از یهود و نصارا او را نهان دار! چه اگر او را بشناسند، در بند هلاکِ وی شوند.» (ص ۸۷)

جالب این جاست که ابن اسحاق اطلاعات نسبتاً «دقیقی» با جزئیات فراوان از بستن نطفۀ محمد تا سن دوازده سالگی به ما می‌دهد. و این در حالی است که ما هیچ اطلاعی از سن ۱۲ تا ۲۵ سالگی محمد که با خدیجه ازدواج می‌کند نداریم، ظاهراً این بازۀ زمانی از زندگی محمد برای هیچ کدام از تاریخ‌نویسان اسلامی از اهمیت برخوردار نبود.

باز این پرسش به جا می‌ماند که: این ۱۳ سال محمد کجا بود که هیچ ردّ پایی از خود به جای نگذاشت؟

باری، ابن اسحاق از هنگامی که محمد به صورت نطفه بود تا ۱۲ سالگی‌اش اطلاعات بسیار دقیق و ریزی به ما می‌دهد که البته آنچنان با نیروهای فراطبیعی یعنی معجزات گره خورده‌اند که عملاً زمان و مکان دیگر نقشی ایفا نمی‌کنند.

 

مکه: شهری تجاری و محل تولد محمد

بنا بر روایات اسلامی محمد در مکانی به نام مکه زاده شد.

دربارۀ مکه چه می‌دانیم؟

ابن اسحاق می‌گوید که مکه از زمان اسماعیل، پسر ابراهیم، وجود داشته و کعبه نیز به دست ابراهیم و اسماعیل ساخته شده است. این داستان نیز به ابن اسحاق برمی‌گردد که در بخشِ «در ولایتِ کعبه و ریاستِ مکّه» [ص ۵۹] به گونه‌ای گسترده به آن می‌پردازد. طبق اعتقاد مسلمانان، قدمت مکه به بیش از سه هزار سال می‌رسد. اگر چنین باشد می‌باید دست کم یک بار در منابع دینی، جغرافیایی، تاریخی یا ادبی از آن گزارش شده باشد.

به جز در «سیرت رسول‌الله» ابن اسحاق در کجا نام مکه آمده است؟

در قرآن یک بار نام مکه آمده است و یک بار هم نام بکّه.

«وَهُوَ الَّذِی کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ عَنْهُم بِبَطْنِ مَکَّهَ مِن بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَکُمْ عَلَیْهِمْ ، وَکَانَ اللَّـهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرًا» [سوره ۴۸، آیه ۲۴].

«و اوست همان کسى که در دل مکه -پس از پیروزکردن شما بر آنان- دستهاى آنها را از شما و دستهاى شما را از ایشان کوتاه گردانید، و خدا به آنچه مى‌کنید همواره بیناست» [ترجمه فولادوند]

و در جایی دیگر نام بکّه آمده که البته مسلمانان می‌گویند منظور همان مکه است و به همین دلیل مترجمان قرآن آن را «مکه» ترجمه می‌کنند:

«إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبَارَکًا وَهُدًى لِّلْعَالَمِینَ» [سوره ۳، آیه ۹۶]

«در حقیقت، نخستین خانه‌اى که براى [عبادت‌] مردم، نهاده شده، همان است که در مکه است و مبارک، و براى جهانیان [مایه‌] هدایت است.»

همان گونه که خواننده متوجه شده است این دو آیه هیچ اطلاعاتی دربارۀ مکه / بکه به ما نمی‌دهند. موارد بالا تنها اطلاعاتی هستند که قرآن دربارۀ مکه/بکّه به ما می‌دهد.

البته در آیه‌ای از قرآن از «مادر شهرها» (اُمّ القری) نام برده شده که مسلمانان می‌گویند منظور همان مکه است و به همین دلیل آن را «مکه» ترجمه می‌کنند:

«وَهَـذَا کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ مُّصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا  وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ» [سوره ۶، آیه ۹۶]

«و این خجسته‌کتابى است که ما آن را فرو فرستادیم، [و] کتابهایى را که پیش از آن آمده تصدیق مى‌کند. و براى اینکه [مردم‌]ام‌القرى [=مکّه‌] و کسانى را که پیرامون آنند هشدار دهى. و کسانى که به آخرت ایمان مى‌آورند، به آن [قرآن نیز] ایمان مى‌آورند، و آنان بر نمازهاى خود مراقبت مى‌کنند».

حال این پرسش پیش می‌آید که اگر این مکان مقدس بیش از ۳ هزار سال قدمت دارد، پس حتماً باید در یک جا ثبت شده باشد.

دَن گیبسون Dan Gibson بخش بزرگی از پژوهش خود را روی مکه و قبله متمرکز کرد و نزدیک دو دهۀ تمامی اسناد و مدارک دینی و تاریخی و جغرافیایی را مطالعه و پژوهش کرد. او حاصل پژوهش‌های خود را در کتابی به نام «جغرافیای قرآن» به نگارش در آورد. او می‌نویسد با توجه به این که گفته می‌شود که مکه یک شهر پُررونق تجاری باستانی بوده پس باید بتوان نشانی از آن در نقشه‌های جغرافیای کهن پیدا کرد. او تمامی نقشه‌های جغرافیایی کهن که در دسترس است ترجمه و مطالعه کرد ولی هیچ اثری از شهری به نام مکه نیافت:

«شاید خیلی شگفت‌انگیز به نظر برسد ولی هیچ نقشۀ جغرافیایی تا پیش از سال ۹۰۰ میلادی حتا نام مکه را هم ذکر نمی‌کند. یعنی ۳۰۰ سال پس از مرگ محمد.»[۸]

این مورد شک گیبسون را برانگیخت که اگر مکانی به نام مکه وجود ندارد پس در این جا سخن بر سر چیست؟ او یک بار دیگر تلاش کرد که تمامی اطلاعات درون‌دینی اسلامی را دربارۀ مکه جمع‌آوری کند تا بتواند یک تصویر روشنی از این مکان به دست بیاورد.

مشخصات «مکه» که گیبسون از لابلای روایات اسلامی بیرون کشیده است:

۱- مادر شهرها

۲- مرکز تجاری بر سر یک راه تجاری

۳- در میان دو درّه واقع شده است و از بالای کوه‌های اطراف می‌توان کعبه را دید

۴- از میان مکه یک نهر آب می‌گذشت

۵- شهر مقدس اصلی علف و درخت و میوه داشت

۶- برای ورود و خروج از شهر مقدس فقط دو راه یا گذرگاه وجود دارد

دَن گیبسون با داده‌های فراوانی نشان می‌دهد که داستان‌هایی که مسلمانان دربارۀ مکه به ما داده‌اند در واقع مربوط به شهر پترا در اردون امروزی هستند. تمامی موارد ذکر شده بالا با شهر پترا سازگارند ولی [مطلقاً] با مکه‌ای که در دل کویر است ناسازگار. از سوی دیگر، دن گیبسون نشان داده است که نیایشگاه‌های نخستین [مساجد] در سد سال نخست این دین نه رو به مکه امروزی که در جهت پترا بوده است. یعنی قبله رو به پترا بوده است و نه مکه. حتا قبلۀ مسجد دو قبله [مسجد القبلتین] در مدینه ابتدا نه به سوی مکه امروزی بلکه به در جهت پترا بوده است. ……

…………….

استخراج از کتاب منتشر نشدۀ «محمد تاریخی»، نوشتۀ ب. بی‌نیاز (داریوش)

 

[۱]  رفیع‌الدین اسحاق ابن محمد همدانی: سیرت رسول‌الله از روایت عبدالملک ابن هشام. ویرایش: جعفر مدرس صادقی. تهران، نشر مرکز. ۱۳۷۳

[۲]  ابن اسحاق: تهران ۱۳۷۳. ص ۷۶

[۳]  ابن اسحاق: تهران ۱۳۸۳. ص ۴۱

[۴]  طبری، محمد بن جریر: تاریخ الرّسل و الملوک. جلد دوم. نشر الکترونیک- آذرماه ۱۳۸۹، ص ۲۲۳

[۵]  کریستین‌سن، آرتور: ایران در زمان ساسانیان. ترجمه رشید یاسمی. تهران، ۱۳۸۹ انتشارات نگاه. ص ۳۶۷

[۶]  پیگولوسکایا، نینا: اعراب، حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سده‌های چهارم – ششم میلادی. ترجمۀ رضا عنایت. تهران ۱۳۷۲، نشر مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی. ص ۴۰۶

[۷]  یارشاطر، احسان: حضور ایران در جهان اسلام. ترجمه فریدون مجلسی، تهران ۱۳۸۱، انتشارات مروارید. ص ۴۳

[۸]  Gibson, Dan: Quranic Geography. Independet Scholars Press, Canada, 2011. P. 224