علی حسینی؛شهر آشوب
علی حسینی؛ شهر آشوب امسال از همان اول سال پریشانى غریبى در شهر آرام و کوچک ما در حال
بیشتر بخوانیدعلی حسینی؛ شهر آشوب امسال از همان اول سال پریشانى غریبى در شهر آرام و کوچک ما در حال
بیشتر بخوانیدمحمّد مَرابِط (نویسندۀ مراکشی) دو رفیق زیرِ باران (از مجموعه داستانِ «بَنگیها») ترجمۀ ناصر زراعتی فَرید و منصور دو
بیشتر بخوانیدادوارد لویی؛ “چه کسی پدرم را کشت” “چه کسی پدرم را کشت”، داستان مردی سرسخت است – داستان پسر کوچکی
بیشتر بخوانیدناصر زراعتی؛ زخمنامه یا صد زخم به احترامِ صادق هدایت که چند دهه پیش، «بوفِ کور»ش را چنین آغاز کرد:
بیشتر بخوانیدکیامرث باغبانی؛ آشور، مِمِت، آشور صدای آژیر بلند شد. میان خیابان ایستاد. آسمان را پایید. دید که هواپیما دور و
بیشتر بخوانیدمسعود کدخدایی؛ پروستات بابام هر چی میکشم، از تخمای بابام میکشم. اون از اینکه تخم ما رو انداخت تو این
بیشتر بخوانیدرعنا سلیمانی؛ رحیمزاده و شهین (فصلی از رمان یک روز با هفتصدهزارسالگان) سه بعدازظهر پیرمرد عصاقورتداده با اوقاتتلخی جلوی در
بیشتر بخوانیدخورشید رشاد؛ عطر عیسا همهمان فکر میکردیم که عیسا بالاخره رفته است. تا جمعه طرفهای ظهرکه داشتم در بالکن سیگاری
بیشتر بخوانیدرضا بی شتاب؛ زنی زیرِ باران برای:«دنیا فرهادی»دانشجوی ۲۲ ساله که پیکر گمشده اش در رودخانۀ کارون پیدا شد و«آیدا
بیشتر بخوانیدرضا باقری؛ «خودنویس!» درون سوراخ تاریک، ساعت ها دور و برش را نگاه کرد، جز شب چیزی نبود، شب ترسناک،
بیشتر بخوانید