داستان
عبدالقادر بلوچ: قبر حراجی
عبدالقادر بلوچ: قبر حراجی من معمولاً با فروشندگان دوره گرد زیاد مهربان نیستم. اما در را که باز کردم زن
بیشتر بخوانیدجمشید شیرانی: سفرنامه
سفرنامه جمشید شیرانی (۱) راه مرا تا کجا خواهد برد این جاده ی پاییز؟ از فراز رودها و از میان
بیشتر بخوانیدعلی رابوی: مارگریت
علی رابوی مارگریت دیگر برایم عادت شده بود که ساعت دو و نیم صبح کلهی سحر از خواب
بیشتر بخوانیدارونداتی روی: برشی کوتاه از کتاب “خدای چیزهای کوچک”
ارونداتی روی برشی کوتاه از کتاب “خدای چیزهای کوچک” ترجمه اعظم نوراللهخانی “خدای چیزهای کوچک”، نوشتهی ارونداتی روی، نویسندهی هندی، در
بیشتر بخوانیدنجمه موسوی – پیمبری: روسری
نجمه موسوی – پیمبری روسری از مترو که پیاده شدم نفس عمیقی کشیدم تا نسیم خنکی که
بیشتر بخوانیدگرامی باد یاد فریدون تنکابنی
گرامی باد یاد فریدون تنکابنی فریدون تنکابنی یک از نامداران طنز معاصر ایران در صبح روز شنبه هفتم مهر
بیشتر بخوانیدعلی رادبوی: اول تو بمیر
علی رادبوی اول تو بمیر* ،، گاهی وقت ها آرزو میکنم که تو قبل از من بمیری تامس، آخه می
بیشتر بخوانیدقلمستان، نمایشنامه ای از حسین دولت آبادی
قلمستان … قلمستان نام باغیاست که «چلمرد» پس از عمری کار، زحمت و ذلّت درخت های آن را به بار آورده
بیشتر بخوانیدشهلا شفیق: از آینه بپرس
شهلا شفیق از آینه بپرس ١ “من؟ … یه جورایی میشه گفت جندهام!” لبخند روی لب مرد یخ
بیشتر بخوانید