رضا بهزادی: روز آنها
رضا بهزادی روز آنها در بالکن را باز گذاشته بودم و در اتاق پذیرایی نشسته بودم و مشغول خواندن
بیشتر بخوانیدرضا بهزادی روز آنها در بالکن را باز گذاشته بودم و در اتاق پذیرایی نشسته بودم و مشغول خواندن
بیشتر بخوانید“آناندا” کتاب تازهای است از شهروز رشید که از سوی “باشگاه کتاب” منتشر شده است. بر پشت جلد کتاب در
بیشتر بخوانیدساناز اقتصادینیا طایفه مگس حالا دیگر حتی تکان هم نمیخوری. تمام شد. دیگر چشمهایت به من زل نزده است که
بیشتر بخوانیدرشید مشیری یک روز اصغر صدای پای طلوع آرام است .اما تو آنرا می شنوی و بیدارت می کند. ساعت
بیشتر بخوانیدبرایان سلزنیک “موزه” برگردان: عزت گوشه گیر از بخش دوم: پس از نیمروز در موزه، همه ما
بیشتر بخوانیدقباد آذرآیین یک نفر آن بالاست مرد، لبهی بام یکی از ساختمانهای بلند شهر ایستاده بود. دست هاش را
بیشتر بخوانیدبرایان سلزنیک منشور رنگارنگ برگردان عزت گوشه گیر برگردان چند داستان کوتاه از مجموعه (گردآورد) کتاب منشور رنگارنگ Kaleidoscope نوشته
بیشتر بخوانیدمنظر عقدایی جای پا روی برف چیزی که میخواهم برایتان تعریف کنم خودم به سختی باورش میکنم، انتظار
بیشتر بخوانیدآلیس مونرو آموندسن برگردان: میترا دولت آبادی رویِ نیمکتِ ایستگاهِ قطار نشستهام. آن سر نیمکت زنی نشسته که زنبیلی
بیشتر بخوانیدپنجاه و چیزی کم نویسنده: فرشته مولوی انتشارات آزادان، سال چاپ: ۱۴۰۲ “پنجاه و چیزی کم” عنوان کتابیست شامل
بیشتر بخوانید