ساناز داودزاده‌فر ؛ مرور ساچمه ها

ساناز داودزاده‌فر

 

« تقدیم به آزادی ، زندگی و زن و باز هم زن »

 

 

مرور ساچمه ها

 

ساچمه

به شانه‌هایم که می زنی

ساچمه می ریزد

در خیابانی وارونه

خون گریه دارم

معلق‌

وقتی تش باد ساچمه‌ها

زوزه‌‌کشان هوا را می‌شکافت

چه تاسیان‌

چه تاسیان حفره سیاه خالی چشمم

حفره‌ای که امروز در آن گل کاشته‌ام

یک دهلیز خون لخته

موهایم از خون رنگ گرفت است

مردمکم پرپر زد

من در لاشه مردمکم پنهانم

صدای تفنگ از من گذشته است

پوستم تغییر کرده

آزادی از زخم‌های بازم

دست تکان می‌دهد

من سنگ آبستن‌ام

گنجشک‌ها پشت تن‌ام سنگر گرفته‌اند

و من برایشان سیب پوست می‌کنم

بخار کلمات نقطه‌های زخم را پاک کرده

رحم

رحم

رحمی نیست

شلیک می‌کنند

ترسی نیست

در این خیابان وارونه

مردن به زخمهایی ما نمی‌چسبد

اینجا جنازه‌ها بیشتر گلوله می‌خورند

خیابان فریاد زده بود

پوکه‌های از نفس افتاده

مسیر‌ها را غصب کرده‌اند

من روی سکویی روسری‌‌ام را

آتش زده بودم

موهای خونی‌ام

دست مشت شده‌ام را تکان می‌داد

و پرتقال‌های خونی از من می‌ریخت

زجه‌ام طعم دارچین می‌داد

کاش یک استکان چای لاهیجان اینجا بود

و باد منجیل از موهای خونی‌ام عبور می‌کرد

می‌دانستم

می‌دانستم

حس انگشتی که ماشه را چکاند عقیم شده‌ است

عقیم از شادی

رقص

آواز

این مامور

این معذور

با اندکی اضافه حقوق

و اعتقادی که از گشتاپو پر رنگ تر‌است

برای کشتن پروار شده

با یک دست ماشه را لمس می‌کند

و بادستی دیگر به دست هزار معترض دستبند می زند

شلیک

شلیک کور

کور

چشمی از من به استراحت همیشگی رفت

چه بوی پسته‌ای می‌آید

به زعفران فکر‌می‌‌کنم

و گلهای قالی

آش رشته

قرمه سبزی

و چتربازهایی

که بر لبه‌ی این خیابان وارونه کم‌کم فرود می‌آیند

شاید این خیابان

به زندگی برگشت

زندگی

به شانه‌های من بزن

دانه‌های انار خواهد ریخت

من سنگ‌ام را زایمان کرد‌ه‌‌ام

سنگی باشاخ‌های گوزن

که لوله تفنگ را

با شاخ‌‌اش مسدود کرده‌ است

گنجشکی در حفره چشمم

بخواب رفته.

 

 

ساناز داودزاده‌فر

لوکزامبورگ