هاجر مفیدی: زن نگهبان عزت و شکوه در حماسه دده غورقوت
هاجر مفیدی
زن نگهبان عزت و شکوه در حماسه دده غورقوت
در این که ادبیات هرملتی بازتاب عقاید و باورهای آنان است سخن فراوان گفته شده، ادبیات ترکمن نیز از این قاعده مستثنی نمیباشد و باورها ، آیینها و نوع نگرش آنها به انسانها و پدیده ها همه به روشنی در ادبیات ترکمن مشاهده می شود. از این میان نوع نگاه صاحبان آثار ادبی به موضوع «زن» بعنوان مادر، همسر، خواهر و شهروند قابل تعمق و تفحص است.آثار تاریخی و ادبی چهرههای متنوعی از «زن» را به نمایش میگذارند که زیباترین جلوه آن در نوع ادبی غنایی است. زنان و دختران در منظومه های عاشقانه ترکمنی به زیبایی توصیف شدهاند و به مدد قلم شیوا و زبان رسای نویسندگان و شاعران ماندگار گشتهاند. اینان «پاداشهان خوبی» در سرزمین عشق هستند که از سر دلبری به مدد لطف الهی آگاه شدهاند و زیبایی عالم خلقت را دو چندان کرده اند.
ماندگاری نام زنان در داستاهای عاشقانه این پرسش را به ذهن میآورد که آیا در ادبیات حماسی نیز ممکن است زنان ارزشی همچون معشوق ادبیات غنایی داشتهباشند؟ «زن» چه جایگاهی می تواند در یک اثر حماسی داشته باشد؟ برای یافتن پاسخ این پرسش ها حماسه « دده غورقوت» را بررسی می کنیم تا ببنیم «زن» در این اثر سترگ چگونه جایگاهی برای خود تعیین می کند و این مقام بلند را جامعه بدو داده است یا آگاهانه خود را شایسته آن مقام می داند؟
حماسه دده غورقوت اثری است متعلق به قرن دهم و یازدهم ، حتی برخی از بخشهای آن به قرن شش و هفت مربوط است. به همین علت از لحاظ آشنایی با تاریخ و جامعه شناسی ، عادات ، نظام اقتصادی، اخلاق و زندگی مردم ترکمن حایز اهمیت می باشد. این کتاب شامل قسمتهایی است که هر کدام “بوی” نام دارند. که عموما بصورت داستانهایی به نثر همراه با نظم است که خاص حماسه های ترکمنی است. و در آن پهلوانان با غارتگرانی که قصد تاراج طوایف ترکمن را دارند شجاعانه مبارزه میکنند و در این مبارزه زنان همراه مردان در میدانهای جنگ حاضر می شوند.( کؤسأیف، مأتی)
شکی نیستکه نحوه حضور و نوع رفتار «زن» در یک اثر حماسی تفاوتهایی با نوع حضور در یک اثر غنایی دارد اگر در داستان عاشقانه عاشق و معشوق فقط درد عشق دارند و تمام تلاش آنان رفع موانع هجران است، در حماسه دده غورقوت مشکلات زنان از گونه ای دیگر است نوع نگرش آنان به زندگی بر محور واقعیات روز جامعه می چرخد و زن در این اثر بعنوان همسر و مادر جایگاهی عظیم دارد و بخوبی نقش و ارزش خود را صیانت میکند او می داند اگر نقش خود را کم اهمیت تلقی نماید چه به روز جامعه میآید. از این رو زن حماسه دده غورقوت برای هرچه بهتر ایفا کردن نقش خود در جامعه آن روزگار با مشکلاتی دست و پنجه نرم می کند که هر زنی ممکن است گوشه ای از آن را لمس کرده باشد. در این پژوهش به بررسی « مسایل زنان در در حماسه دده غورقوت» می پردازیم.
اولین « بوی» که ماجرا مربوط به بوغاچخان پسر درسهخان است زن نقش حیاتی و حضوری پررنگ دارد. درسهخان که بخاطر بی فرزندی در مهمانی بایاندر خان مورد اعتنا قرار نمیگیرد مهمانی را ترک کرده به سراغ همسرش می رود. زن راه چاره ای به وی می نماید و درسهخان تمام گفتههای وی را مو به مو اجرا می کند جشن بپا میکند اسب، شتر، گوسفند می کشد بزرگان ایچاغوز، داشاوغوز را دعوت میکند گرسنه ای دید سیر میکند، برهنه دید لباس میپوشاند، مقروضی دید از قرض نجات میدهد و از دعای خیر مستجابالدعوهای زن در سه خان باردار می شود، که بهوسیله دده غورقوت بوغاچ نام میگیرد. پسرکه در نزد پدر دارای جاه و مقام شده به نقشه سربازان درسه خان گرفتار میشود. با وسوسه های همراهانش پسر را به بهانه شکار با خود میبرد، اما بدون پسر باز میگردد مادرکه منتظر اولین شکار فرزند است با چهل دختر همراهش به پیشواز آنان میرود اما شوی را تنها میبیند. مادر به دنبال پسر روانه میشود و کوهها و دره را زیر پا میگذارد تا این که فرزندش را در حالیکه کلاغها را از خود میراند غرق در خون میبیند. گلهای کوهی و شیر مادر دوای زخم اوست. درسهخان ماجرای کشتن پسر را از همسر خود پنهان میکند و متقابلا زنش نیز او را از سلامتی فرزند آگاه نمیکند.
سربازان درسهخان بالاخره از زنده بودن بوغاچ مطلع میشوند و اینبار از ترس اینکه خان مبادا از نقشه آنان برای مرگ پسرش آگاه شود تصمیم میگیرند در حق او خیانتی دیگر کنند. آنها دستهای درسهخان را میبندند و طنابی بر گردنش میاندازند و خود سواره و اسیر پیاده به راه میافتند تا او را تسلیم دشمن کنند. زن درسهخان زودتر از بزرگان اغوز از این واقعه آگاه میشود وبه پسر می گوید «پدرت در حق تو هرچه کرده تو در حق او خوبی کن» بوغاچ با چهل سربازش به راه می افتد و پدر را نجات میدهد و به خانه برمیگردد.
در دومین « بوی» نیز «بورلاخاتون» زمانی که با چهل دختر همراهش در اسارت دشمن است برای رهایی از خفت و خواری به دختران امر میکند که «هرگاه پرسیدند زن سالرغازان کیست؟ همه چهل دختر از چهل طرف بگوید:منم» و با اینکار دشمن را معطل و سرگردان می کند تا برای نجاتشان بیایند.
در سومین «بوی» بانو چیچک برای ازدواج خود شرایطی دارد او که به جنگاوری خود مینازد به «بیرک» میگوید در صورتی خواستگاری او را میپذیرد که در تیراندازی، سوارکاری و کشتیگیری او را ببرد. در دوره ای که ملاک انتخاب دختر برای ازدواج داشتن مهارتهای جنگی است چاره جز آزمودن نیست.
چهارمین «بوی» که مربوط به اسیر شدن پسر غازانبگ است. غازان به دنبال آزاد کردن پسر میرود. « بوییاوزین بورلاخاتون» که از دیرکردن همسر نگران شده، چهل دختر همراهش را بر میدارد و سوار براسب و شمشیر بر کمر از پی شوهر و فرزند روانه میشود و شوهر را مجروح مییابد. او را تیمار می کند تا دیگر بزرگان اغوز از راه برسند. «بوییاوزین بورلاخاتون» در نیز در جنگ همراه سایر اغوزبگلر دشمن را تارومار میکند و بزرگ قوم دشمن «غارا قوغان» را به ضرب شمشیر از پا درمیآورد. و هفت شبانه روز بخاطر این پیروزی جشن برپا می کنند.
«دوحه غوجااوغلی دألی دومرول» که پنجمین «بوی» است از جنگاوری زن سخنی به میان نیست «دومرول»که به فرمان خداوند اجلش نزدیک است از خدا میخواهد که عزراییل جانش را نگیرد. خداوند به یک شرط به او عمر دوباره میدهد و آن این است که شخص دیگری را پیدا کند تا بهجای جان دومرول جان آن شخص را بگیرد. دومرول ابتدا نزد پدر می رود،اما او به دومرول روی خوش نشان نمی دهد مادر نیز همینطور می گوید: «دنیا شیرین جان شیرین، نمیتوانم از جانم بگذرم». دومرول که از نزدیکانشناامید گشته از عزراییل مهلت می خواهد تا با همسر و بچه هایش وداع کند. همسرش که ازماجرا آگاه شده حاضر می شود جانش را درازای جان دومرول بدهد. عزراییل آماده گرفتن جان همسر دومرول می شود دومرول طاقت نمی آورد از خدا می خواهد اگر جان همسرش را بگیرد جان او را هم بگیرد و اگر جان دومرول را نمی گیرد جان همسرش را هم ببخشد. خداوند ازسخنان دومرول خشنود می شود وبه آندو صدو چهل سال عمر می بخشد به عزراییل فرمان می دهد جان پدر و مادر دومرول را بگیرد
در « ششمین بوی» که ماجرای ازدواج « خان تورهلی» بیان می شود پدر «سلیجان خاتون» برای خواستگاران دخترش شرایطی را درنظر گرفته و آن این است که هر کس با سه حیوان جنگنده وی کشتی بگیرد و پیروز شود به دامادی انتخاب می شود. جوانان زیادی در سودای عشق دختر سر به با داده اند، اما بخت با «تورهلی» یار است. «خان توره لی» موفق میشود و پدر دست دختر را در دست پسر جوان می گذارد و آن دو رهسپار دیار خان می شوند اما پدر «سلیجان» از تصمیمش پشیمان می شود و سربازانش را می فرستد تا دخترش را برگردانند. دختر که میداند ممکن است یکی از صدها خواستگارش دنبالشان باشند خواب به چشمش نمیآید. « تورهلی» را که بخاطر جدال سنگین با حیوانات وحشی خسته و خوابیده بود، بیدار میکند «تورهلی» چشم باز میکند و عروس سراپا مسلح را میبیند که سوار بر اسب آماده رزم است خدا را شکر می کند که به مقصود رسیده است و عروسی جنگاور نصیبش شده. هر دو وارد میدان کارزار می شوند. پسر جوان اسیر می شود و پدر و مادر «تورهلی» نیز برای کمک از را میرسند و عروس«تورهلی» را از دست دشمن میرهانند و بر پشت اسب خود می نشانند و از میدان جنگ بیرون می روند. توره لی از اینکه به دست این دختر از اسارت رها شده احساس خواری می کند و قصد کشتن او را دارد ولی عروس جنگجو بسوی «توره لی» تیری بدون پیکان پرتاب میکند و با این رفتار دل «تورهلی» را نرم می کند.
در هشتمین «بوی» زن «غاپاقخان» که یکی پسرانش خوراک «دپه گؤز» شده به دنبال راهی برای نجات جان تنها پسرش است دیگر مردمان از شکست «دپه گؤز» ناامید شده اند و شرایط «دپهگؤز» را که هر روز دو پسرجوان میخورد را پذیرفته اند. او به سراغ « بسات» می رود او را به جنگ با «دپهگوز» ترغیب می کند، که فرجام آن نابودی « دپه گؤز» است و آرامش و امنیت جامعه.
در نهمین بوی « بکل» به پیشنهاد همسرش برای شکار میرود اما با پای شکسته بر میگردد. زن ماجرا را برای دیگران آشکار میکند. دشمن از ضعف بکل استفاده کرده هجوم میآورند.
در دهمین بوی مادر نگران فرزندانش «اگرک» و « سگرک» است اما نمیتواند از رفتن فرزند برای آزاد ساختن برادرش ممانعت کند. در «بوی» یازدهم «غازان» در زندان «تارابوزان تانگری» اسیر است. زن« تارابوزان تانگری» که آوازه جنگاوریهای غازان را شنیده به دیدنش میرود. غازان در پاسخ آن زن می پرسد: زندگی در زیر زمین (دنیای پس از مرگ) بهتر است یا روی زمین؟ پاسخ می دهد: «اگر به مردگانتان غذا دهید ازدستشان میگیرم وچابکهایشان را سوار میشوم و ضعیفانشان را میخورم.» زن میبیند که از دست غازان نه زنده هایشان درامانند و نه مردگانشان، از شوهر میخواهد غازان را آزاد کند. در این « بوی» مادر «اوراز» پدربزرگش را بعنوان پدرش معرفی می کند تا مبادا او برای آزاد کردن پدر برود و هلاک شود.
در حماسه دده غورقوت زنان نیز نقش مهمی در پیروزیهای پهلوانان دارند. آنان خود را ملزم میدانند در مواردی که خود تشخیص میدهند در صحنه حاضر شوند. گویی الگویی از پیش تعیین شده است که در دنیای آن روزگار زنان باید در همه عرصه های سیاسی و اجتماعی شرکت فعال داشته باشند و در حل بحرانهای بوجودآمده نقشی عظیم ایفا نمایند.
زن «درسهخان» با اقدامی به موقع پسر را از مرگ و همسر را از اسارت نجات می_دهد علاوه بر این او مشاوری امین و دلسوز است که راه و چاه را به آن دو مینمایاند و خانواده را از پریشانی حفظ میکند.آنان چشم بسته صرفا با ندای احساس، شریک زندگی خود را انتخاب نمیکنند بلکه در این امر بسیار حساس هستند. برای مثال «بانوچیچک» و «سلی جان بانو» بدون آزمودن جوان در زمینه جنگاوری، خواستگاری آنان را نمیپذیرند. تمامی این بانوان جنگجویانی هستند ماهر، که در برخی موارد توانمندی آنان در فنون رزمی برایشان مشکل ساز میشود بطوریکه «سلیجان بانو» اگر فداکاری نمیکرد جانش را از دست میداد. زمانی که غازان برای نجات پسرش به تعقیب دشمن رفته بود همسر وی «بوییاوزین بورلاخاتون»به یاری آنان می شتابد و همراه دیگر بزرگان اغوز، دشمن را شکست میدهد. آنان در زمان اسارت نیز با اتحاد چهلدختر همراهشان دشمن را سردرگم میکنند. زن دومرول هرچند در صحنه کارزار حضور ندارد اما با فداکاری به همسرخود جانی دوباره می بخشد. زن «غاپاق خان» تنها کسی است که به سرنوشت شومی که گریبانگیر جوانان شده، تسلیم نمیشود. او به فکر راه چاره ای اساسی برای رهایی از چنگال “دپه گوز” است و بعنوان مادر، سیاستی را در پیش میگیرد تا «بسات» به جنگ «دپهگؤز» برود.
به این ترتیب میبینیم که زنان در حماسه دده غورقوت در حل مسایل مربوط به خانواده و جامعه توانایی فوق العادهای دارند. آنان که دلشان مملو از عشق به خانواده است همسر و فرزندان خود را در تمامی امور یاری میکنند. براستی که آنان نگهبانان عزت و شکوه پهلوانان و بزرگان اغوز هستند در حماسه دده غورقوت.
منبع:کؤسأیف، مأتی،غوُرقوتآتا، غادئم تؤرکمن حماسهسی
به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۶