م. ح. صدیق یزدچی: توضیحی در مفهوم سیاسی ” شمال و جنوب”
توضیحی در مفهوم سیاسی ” شمال و جنوب”
پیش از خواندن متن زیر یادآور می شوم در نگاه سیاسی یا اقتصادی من، گرایشی به تعارض یا مخالفت با سرمایه وجود ندارد. لذا کسی اساس بررسی زیر را مثلا به ایدئولوژی کمونیسم و این حرفها سنجاق نکند.
. اما اینکه هدف از نبرد شمال و جنوب چه بوده و هست، آنهم از فردای سقوط شوروی، تنها چیزی که به نظر میرسد و عملا اتفاق افتاده، پیش گیری از رکود سرمایه بعد از فروپاشی شوروی و بلوک کمونیستی چونان امکان یا لولو سرخرمن جهان سرمایه در جهت حراست از رشد دائمی آن بود. اما آنچه که بنابر ساختار سرمایه و نیاز به انحصاری شدن قدرت سرمایه و فراهم بودن امکانات رشد مدام سرمایه چونان ارزش مسلّط در روابط انسانی می شناسیم، باری و بنابر چنین ضرورتی حراست دائمی از سرمایه و فراهم گشتن رشد آن، سرمایه نیازمند تعارضی یعنی برخوردها و جنگی مدام است. اما این جنگ در جهان بعد از سقوط شوروی و از میان رفتن دو بلوک شرق و غرب چگونه ممکن خواهد می شد؟ نگرانی آمریکا و متحدان اش اینجا بود.
برای فهم مسئله، یک واقعه ی سیاسی و یک دیسکور سیاسی را یادآوری می کنم.
جنگ خلیج یعنی” جنگ اول خلیج زمان بوش پدر” درست فردای سقوط اتحاد شوروی فکر کنم ۱۹۹۰ – ۹۱ بود. این جنگ به بهانه ی آزاد سازی کویت از اشغال عراق صدام حسین بود. که تازه کویت هم با ترفندهای آمریکا و تحریک دولت بوش پدر و تشویق صدام به اشغال، از سوی صدام حسین اشغال شد. بعد از جنگ اول خلیج سال ۱۹۹۰ و آزاد سازی کویت، جورج بوش ” پدر” رئیس،جمهور آمریکا طی سخنرانی ” نظم نوین جهانی” یعنی پایان ” یالتا” یعنی پایان تقسیم جهان به دو بلوک شرق و غرب را اعلان کرد. و بعد به جای دو بلوک شرق و غرب، دو ( جهان شمال و جنوب) خلق شد. و اعلان شد. و اینکه منبعد اگر جنگی هست، البته که خواهد بود، میان ” شمال و جنوب” خواهد بود. که یادم هست ژاک شیراک رئیس جمهور وقت فرانسه طی سخنانی بر نبرد شمال و جنوب انگشت گذاشت و آترا اعلان کرد. اما چگونگی پیدایش نبرد شمال و جنوب؟
افغانستان و پیدایش و رشد جنبش های سلفی در پاکستان مرکز و تولّد و رشد سلف ایسم و انتقال آن به افغانستان، مناسب ترین کشور رشد و توسعه ی جنبشهای سلفی گری ممکن بود که بی وقفه در دوره ای بیست تا سی سال، از سالهای ۹۰ قرن بیست به بعد و جریان اشغال افغانستان از سوی آرتش سرخ، به اجراء درآمد و نبرد شمال و جنوب را از سالهای بعد از جنگ اول خلیج سازمان داد. این استراتژی جنگ میان شمال و جنوب یا جنگهای سلفی بیست تا بیست و پنج سال اخیر خاورمیانه، همان جنگ شمال و جنوب بود. اما این جنگ شمال و جنوب چنانکه اشاره کردم به ایدئولوژی کانونی نیازمند بود. این ایدئولوژی ” اسلام سیاسی” یا ” اسلام چونان نظام فکری همه جانبه و در ضدّیت دائم و آشتی ناپذیر با عالم مدرن یا با مدرنیته بود و نه البته با ” سرمایه. آنهم با دو هدف و دو نتیجه: نخست پیشگیری از رکود یا پیشگیری از رشد دائمی سرمایه بدلیل سقوط بلوک شوروی چونان رقیب جهان سرمایه و ابزار جنگ افروزی و بردن و آوردن دولتها در کشورهای غیر صنعتی و کانون اصلی سرمایه. دوم پیدایش سلفی گری چونان ایدئولوژی نوین نبرد جنوب با شمال. و به سخنی سلفی گری یا اسلام سیاسی چونان ایدئولوژی معارض ارزشهای مدرن و امکان بالقوه و سپس بالفعل حراست از منافع سرمایه است. یعنی ایدئولوژی نوین برای سامان بخشی جنگهای نوین با هدف حراست از رشد مدام سرمایه. اساس این ایدئولوژی بر خلاف کمونیسم اقتصادی نیست که مستقیم سرمایه را آماچ بگیرد یا می گیرد. زیرا آبشخوار ایدئولوژی نوین مطلقا اقتصادی نیست بلکه کانون ایدئولوژی بر تعارض و جنگ غیر قابل صلح میان دو جهان نگری ست : میان ” آسمان بنیادی یا الله بنیادی” و ” زمینی بنیادی”. جنوب و مشخصا خاورمیانه که کانون آسمان بنیادی ست و شمال کانون زمینی بنیادی. یعنی جنگی غیر قابل صلح میان دو ” جهان بینی/ دو weltanschauung است : اسلام بنیادی بر محور دین بنیادی و آسمان بنیادی با زیست زمینی یا سکولر که بنیاد عالم مدرن است. یعنی جنگ میان الله جویی و زیست سکولر یا انسان آسمانی و انسان زمینی. این طرح خلاصه ی چگونگی شگل گیری جنگ شمال و جنوب است چونان عرصه نوین تعارضات جهانی بعد از سقوط شوروی سوسیالیستی، آنهم سوسیالیسم چونان ابزار بقاء و گسترش مدام سرمایه. اما نخستین هدف در این طرح نوین جهانی، کشورهای مسلمان عمدتا خاورمیانه و کانون سلفی گری بود و است و دومی عالم مغرب زمینی و جوامع مدرن برهبری آمریکا و اروپای مرکزی. چیزی که ابتدا با پیدایش القاعده در افغانستان شروع و رشد می کند و سپس به خاورمیانه منتقل می شود آنهم با جنگ گسترده ی امریکا در عراق. جنگی که در زمان بوش پسر اتفاق می افتد و آمریکا در استراتژی نوین خود صحبت از خاورمیانه ی بزرگ می کند. خاورمیانه ی بزرگ همان مرکزیّت جنگ شمال و جنوب است. کشور ما با امکانات بیشمار رشد فرهنگ سلفی پروری آنهم ایدئولوژیزه شدن تشیع از سالهای جنگ دوم دهه ی بیست خورشیدی، توانایی های لازم برای مدیریّت لوژستیکی یعنی تغذیه ایدئولوژی نبرد و پرداخت سرمایه های مالی آنرا داشته که بخوبی این جنگ شمال و جنوب را با انقلاب ایران و بلافاصله با جنگ ابران و عراق و سپس نبردهای خاورمیانه مدیریّت می کند و امکانات لازم را برای تحقّق و رشد سرمایه در سی یا چهل سال پیش فراهم می کند.
این اجمال چیزی ست که در خوانش من، چگونگی نبرد شمال و جنوب کنوبی ست و چگونگی ویرانی کشور ما.
م. ح. صدیق یزدچی