پیام جاوید بندری؛ معرفی و نقد رمان “تنیده در هزارتوی زمان”

پیام جاوید بندری؛

معرفی  و نقد رمان تنیده در هزارتوی زمان، اثر فیروزه فرجادنیا

رمان تنیده در هزارتوی زمان در سال ۱۳۹۴ در هلند به پایان رسیده و“ انتشارات آزادمهر“ در ایران و همچنین در انتشارات ”اچ اند اس مدیا“ در لندن، این رمان نسبتاً پرحجم ۵۱۴ صفحهای را در سال ۱۳۹۶ منتشر نموده است. فیروزه فرجادنیا سال ۱۳۵۰ در کرمانشاه متولد شده است. او از نوجوانی به سرایش شعر و نوشتن داستانهای کوتاه روی آورده و متعلق به نسلی از داستاننویسان ایرانی است که از جریانهای مهم داستاننویسی جهان مانند مدرنیسم، پست مدرنیسم، رئالیسم جادویی و … تأثیر پذیرفتهاند. این نویسنده اینک بیش از بیست سال است که در هلند زندگی میکند و فارغالتحصیل ارشد رشتهی معماری است.

نخستین رمان فرجادنیا کبوترنامهبر نام دارد که به زبان هلندی نوشته شده و در همانجا نیز منتشر شده است و رمان موفق تنیده در هزارتوی زمان دومین داستان بلند او میباشد. او در این رمان که اثری روانشناسیک میباشد سعی نموده است به ناخودآگاه جمعی ایرانیان نزدیک شده و فرهنگ سنتی و اسطورههای کلان و خردهروایتهای اسطورهای ایرانیان را بازتاب دهد. تکیه اصلی و تأکید وی در این کار، نشان دادن محدودیتها، عدم موفقیت زنان ایرانی و مبارزه با فرهنگ مردسالارانه بوده است. او دربارهی لحن اندوهگین و دلگیر رمانش گفته است: زندگی من در برزخ انقلاب، جنگ و مهاجرت گذشته است و بدیهی است که در این دورهها مجالی برای شادی نیست؛ آنچه تجربه کردهام غم بوده است.

رمان در دو سطح، دو دنیای متفاوت و دو فضای جغرافیایی یعنی ایران و هلند به جریان میافتد. قهرمان رمان، زیبا نام دارد. او که دختری ایرانی است به هلند مهاجرت نموده و در یکی از دانشگاههای هلند دانشجوی رشتهی معماری است. زیبا در دانشگاه با یکی از دانشجویان هلندی به نام گیل که در این رمان به شکلی وارونه با اسطورهی کهنگیل گمش منطبق شده است، دل میبندد؛ اما این عشق نافرجام است و زیبا به دلیل سدها، دیوارها، تفاوتها و عقدههای فرهنگی که از ایران با خود حمل نموده و درون او را تحت سیطرهی خود درآورده است، نمیتواند رابطهی معمول، آزاد و عاشقانه با وی برقرار کند.

کمینهی حجم رمان زندگی دانشجویی زیبا در هلند و بیشینهی ماجراهای داستان که قریب به چهار پنجم کتاب را به خود اختصاص داده است در شهری لامکان در ایران و در خانهای هشت ضلعی و سنتی که نقش مهمی در تداعیهای زیبا دارد شکل میگیرند. روایت راوی به شکل گذشته نگری است و آشفتگی ذهنی قهرمان داستان را نشان میدهد. نویسنده با میانجی اسطورهی لیلیت (لیلا) و استفادهی هنرمندانه از این اسطوره و دیگر اسطورهها، با برشهای زمانی و بازگشت به گذشته و استفاده از تداعیهای کنترل شدهی تصویری و کلامی و به کارگیری شیوهی رئالیسم جادویی در فصل پایانی رمان، داستان خود را در سه فصل کودکی، جوانی و تولد دنبال میکند و از خلال این بازنماییها است که مخاطب به جهان کودکی، نوجوانی و جوانی او که توأم با محدودیتهای دست و پاگیر زنان ایرانی و فرهنگ سنتی و فئودالی میباشد و از میان دو رویداد بزرگ ایران معاصر یعنی انقلاب ۵۷ و جنگ ایران و عراق گذر میکند، پی میبرد. سرانجام در فصل پایانی رمان که به شکل نمادین تولد نام گرفته است. زیبا از آن خانهی هشت گوشه که بر  اثر بمباران تخریب شده است فرار نموده و با از بین بردن لیلیت (ملکه شب، مادر شیاطین) درون خود و سفری رویایی و جادویی به بهشت در فضای آغاز خلقت، تولدی دیگر یافته و رابطهی خود را با گیل به فرجام میرساند.

کتاب سرنوشت حزنانگیز و محتوم هشت زنی است که به لحاظ سنی هر کدام متعلق به سه نسل متفاوت میباشند و همگی در خانوادهی بزرگ در کنار هم زندگی میکنند. مادربزرگ سرپرست و ادارهکنندهی این خانوادهی گسترده است و خاندایی که رفتارهای او در این رمان با مردوک، از بین برندهی مادینهی هستی در اسطورهی تیامات قابل انطباق میباشد، فرمانروای مطلق خانواده است و مردان دیگر مانند پدر و پدربزرگ، حضور و نقش موثری در این خانه ندارند.

خاستگاه و درونمایه کلان این اثر نمایش سرنوشتهای شوم این زنها و زنان نوعی دیگر و مقابلهی با آن میباشد؛ از اینرو نخستین اثر بخشی کتاب و مهمترین انگیزش آن عصیان میباشد. سیما، خالهی زیبا در دبیرستان تحت تأثیر دبیر ادبیاتش با اندیشههای مدرن و مترقی آشنا میشود و علیرغم مخالفت خاندایی و مادربزرگ در شهری دیگر وارد دانشگاه شده و با یکی از گروههای سیاسی زیرزمینی قبل از انقلاب همکاری میکند. او که بیشترین تأثیر را بر آگاهی و بیداری زیبا نهاده است نخستین زن عصیانگر این خانواده است. دومین زن عصیانگر شاد، دخترخاله، همبازی و دوست هم سن و سال زیبا است که نسبت به امر و نهی و بکن و مکنهای دیگران بیاعتنا بوده و از آنها سرپیچی میکند و به مثابه سایه یا آن سوی شخصیت زیبا است؛ و سومین زن شورشی این خانواده زیبا میباشد که خود را از شر ازدواجی اجباری میرهاند و دنیای درونش را که دیگران برای او ساخته و بر او تحمیل کردهاند متلاشی کرده و تمامی دیوارها را فروریخته و بر ناتوانی عشقی و روانی خود غلبه میکند.

خانهی هشت گوشه به مثابه یکی از شخصیتهای داستان است که قهرمان، از بدو تولد در کنار مادربزرگ، مادر و خالهها در آن زیسته و بزرگ شده است و خواننده از میان فلاشبکهای دیگر او همراه با خردهروایتها و داستانکهای دیگر رمان به اوضاع اجتماعی، فرهنگی، سیاسیِ فضای رمان و همچنین با لحن گزنده و زبان فاخر نویسنده به اوضاع قبل از انقلاب، مصائب جنگ، سنتهای فلجکننده زنانه، فرهنگ مردسالارانه، ازدواجهای اجباری، ختنهی زنان، بکارت، حجاب، ارزشها و ضد ارزشهای دیگر پی میبرد. یعنی موضوعاتی که بخش مهمی از اندوختههای ذهنی زیبا است و برآمده از باورهای فرهنگی سرزمین مادری که آنها را با خود حمل نموده است و بر زندگی او در هلند و طرح و نقشههای معماری دانسجوییاش است اثر نهاده است. کوه لامکان سیوتون که نویسنده به آن کنشی انسانی داده است، به مثابه شخصیت دیگر داستان است. این کوه محل سکونت لیلا(لیلیت) زن کولی داستان و جولانگاه تخیلات راوی است.

به سخنی دیگر، این رمان پرکشش، رمانی روانشناختی است و سرشار از استعاره و نمادهای پیدا و پنهان بوده و محرکه یا موتور پیش برندهی تخیلات راوی-نویسنده، جنبش جدید زنان نویسنده برای کسب آزادی و برابری با مردان است و همین پیام پیشروانه است که پیرنگ و اسکلت پویای رمان را شکل داده است.

امتیاز دیگر این رمان استفادهی بهینه از اسطوره است؛ زیرا رمان اسطورهای بیش از سایر زیرگونههای این ژانر ادبی قادر است الگوهای زمانی، مکانی، تیپ و شخصیتها را به هم ریخته و مرزهای واقعیت و تخیل را درنوردیده و بر غنای این گونهی ادبی بیافزاید.

نویسندهی این اثر اجتماعی نیز در مصاحبههایش خود را یکی از کوشندگان جنبش برابری زنان دانسته و چنان که در آفرینش این رمان هم نشان داده است؛ دغدغهی رهایی از رمانهای عامهپسند و بازاری را دارد؛ کوشیده است با به کارگیری سراسطورهی لیلیت که یکی از پررمز و رازترین اسطورههای آفرینش میباشد، و همچنین با بازاندیشی هویت جدید زنانه و بازتاب ظلمی که بر نیمی از پیکرهی جامعه میشود، ظرفیتهای گفتمانی گستردهتری را فراهم نماید. براساس افسانهها لیلیت اولین زن آدم قبل از حوا بوده است. برخلاف حوا که به روایت اسطورههای آفرینش از دندهی چپ آدم آفریده شده است، لیلیت همانند آدم از جنس خاک آفریده شده بنابراین با او برابر است از اینرو لیلیت در شیوهی زناشویی با آدم اختلاف پیدا کرده و از تسلیم و تمکین در برابر آدم خودداری کرده و از بهشت میگریزد و سرزمینی را برای سکونت برمیگزیند که بعدها ایرانیان در آن ساکن شدند.

تنیده در هزارتوی زمان به لحاظ شکل و تکنیک داستاننویسی نیز از سطحی بالا و قابلقبول برخوردار است و زبان نثر گاهی با شعر پهلو میزند. با این که ماجراها در دو فضای جغرافیایی و دو فرهنگ ناهمگون شکل میگیرد، پرشها و تغییر فضاهای داستان، نرم، آرام و حساب شده است به گونهای که برای خواننده آزاردهنده نیست و پیداست که نویسنده پس از شش سال کار بر روی این رمان و بازنویسیهای مکرر و با حوصله به این جایگاه از دانش نویسندگی رسیده است. از سوی دیگر راوی توانسته است پیوند پیچیدهای را با محاطب برقرار نماید به گونهای که خواننده با او همدلی پیدا نموده و داستانی را پدیدآورده است که نافذ و برانگیزانندهی احساس است.

روند داستان با استفاده از فنون پیشرفتهی قصوی و مهمترین آن برش و تقطیع زمان پیش میرود و این نیز یکی از جنبههای زیباییشناسیک اثر است. این روش فقط در داستانهای بلندی مانند این رمان موفقیتآمیز است و با استفاده از این شیوه میتوان با قدرت تلفیق مشاهده و تخیل و استفادهی مناسب از لحن و زبان تا پایان ماجرا مخاطب را به دنبال خود کشاند.افزون براین موارد، سایر فنون داستان نویسی مانند “تکگویی”، “تکرار و نقل مکرر”، “بازگشت زمانی”، “بیان”، زایشگر تخیل خلاق نویسنده در این رمان بوده است.

فرجادنیا از طریق انواع تضادهای تشابه، تضاد، طباق رمانش را شروع کرده و خواننده با ارجاع به وقایع و ماجراهایی که ویژه همین رمان است و بازیهای زمانی و زبانی، مسیر تخیل او را که به شکل خطوط شکسته است دنبال میکند. این تکنیک نیز ویژه داستانهای زندگینامهایگونه است. در این گونه داستانها، واحدهای زمانی و مکانی در کار بوده و همانگونه که در این کار دیده میشود، نویسنده ذهن خود را برای استفادهی مناسب و به جا از این واحدها به خوبی متمرکز کرده است. این واحدها اتفاقاتی است که شاید حالا کهنه و ناباورانه باشد اما وی با بازتولید وقایع جلوهای نو به آن بخشیده و این نیز یکی از ویژگیهای رمانهای موفق است. زیرا هر چیزی را میتواند در عین کهنگی، نو و بدیع نشان دهد.در این رمان اساس تعلق به گذشته است که در ذهن زیبا معنایی تازه پیدا میکند؛ او تعلقات خود را در چند نماد و استعاره سرگردان نشان میدهد، خانهی هشتگوشه، دیوار، زنانگی و مصائب آن، مردسالاری، سنت و …

در پایان، به نظر نگارنده، نویسنده در پارهای از موارد برای نشان دادن خشونت به شکل عام و خشونت بر علیه زنان راه افراط را پیموده است به گونهای که حقیقت باوری داستان را خدشهدار میکند. برخی از قسمتهای رمان دارای حشو و تکرارهای غیرضروری میباشد. و بخشی از مونولوگهای راوی نیز به مرز شعار نزدیک میشود. اما این موارد در کلیت اثر و پیام پیشروانهی آن تأثیر چندانی ندارد و در قبال جنبههای مثبت رمان رنگ میبازند.  انطباق سر اسطورهها با شخصیتهای داستان، اندیشهمندانه است و در مجموع فیروزه فرجادنیا موفق شده است کاری در خور، ارزشمند و منسجم را ارائه نماید.