مجید نفیسی؛ سه قدم با «مادام ایکس»
عشق و مرگ در ادبیات فارسی کتابی ست از مجید نفیسی که اخیراً از سوی انتشارات “آفتاب” منشر شده است. نوشته زیر یکی از مقاله های این کتاب است.
مجید نفیسی؛
سه قدم با «مادام ایکس»
اخیراً “مادام ایکس” مجموعه ی هفت داستان از مهرنوش مزارعی نویسنده ی مقیم کالیفرنیای جنوبی از سوی نشر باران در سوئد در ۸۰ صفحه منتشر شده است. مهرنوش پیش از این مجموعه داستان های “بریده های نور” ۱۹۹۴، “کلارا و من” ۱۹۹۹ و “خاکستری” ۲۰۰۲ را در بیرون مرز درآورده و در سال ۱۳۸۲ برگزیده ای از دو کتاب اول خود را در ایران تحت عنوان “غریبه ای در اتاق من” به چاپ رسانده است. اینک در زیر همراه با مادام ایکس، سه قدم برمیداریم و کتاب او را از زاویه ی سبک، زبان و موضوع بررسی می کنیم.
سبک
سبک غالب داستان های این نویسنده ی ما “واقعیت گرایی ادبی” است به این معنا که او با نثری بی پیرایه به توصیف رویدادهای داستان می نشیند بی آن که چون روزنامه نگاران در بند داده های عینی باشد. اگرچه مهرنوش در برخی از داستان هایش از شگردهای “سیلان ذهنی” استفاده می کند ولی در این راه مانند برخی از پیروان ایرانی جیمز جویس، ویلیام فالکنر، مارسل پروست و مکتب “واقعیتگرایی جادویی” به افراط کشیده نمی شود، زیرا می داند که دست آخر، کار یک داستان نویس، ارائه ی یک داستان خوب است و نه به رخ کشیدن مهارت های حرفه اش.
از میان هفت داستان این مجموعه، واقعیتگرایی مهرنوشی را بویژه میتوان از یک سو در داستان “جاده ی پشت باغ پرتقال” یافت که به بوی نارنجستان های کالیفرنیا آغشته است و از سویی دیگر در دو داستان “سفر شمال” و “روزی که برادرم به دنیا آمد” که به دوران کودکی نویسنده در ایران مربوط می شود. داستان “می توانید نوشین را مجسم کنید در لحظه…” صورت پیچیده تری دارد و در آن از شگردهای “سیلان ذهنی” و سبک “نامه نویسی” استفاده می شود. داستان “مادام ایکس” که نام کتاب از آن گرفته شده شیوه ی “طنز”آمیز دارد و در آن وضعیت یک زن ایرانی مقیم کالیفرنیا به ریشخند گرفته می شود. مادام ایکس که از زندگی خانوادگی اش ناراضی ست ندانسته پا در جا پای “مادام بواری” قهرمان رمان مشهور گوستاو فلوبر فرانسوی (چاپ شده در سال ۱۸۵۶) می گذارد و تصمیم می گیرد که برای یک بار هم که شده با مرد دیگری جز شوهرش بخوابد. داستان “یک فیلم خوب” از زاویه ی دید یک مرد نقل شده و طرح “آیا می شود تمام لکه های کثیف را پاک کرد؟” سبک کنایی دارد. این تنوع در سبک، لحن و زاویه ی دید بر جذابیت کتاب افزوده است.
زبان
زبان داستان های مهرنوش از محیط آنها تأثیر می گیرد. برای نمونه، در داستان “روزی که برادرم به دنیا آمد” که ماجرای آن در شهرکی عرب نشین در جنوب ایران می گذرد، به واژه ای چون “مینار” برمی خوریم که به سرپوش زنان عرب اطلاق می شود، یا اصطلاح”دی شیخ” که به معنای “مادر شیخ” است. از آن چشمگیرتر، به کار بردن واژگان انگلیسی در داستان هایی ست که در محیطی انگلیسی زبان اتفاق می افتد. مثلا در داستان “یک فیلم خوب” نه تنها به واژه هایی چون ارگاسم، اپتایزر و لوشن برمی خوریم، بلکه حتی شخصیت ها در مکالماتشان به ملغمه ی زبانی “فانگلیسی” (که محصول تماس زبانی مهاجران ایرانی با زبان رسمی مردم آمریکا است) نزدیک می شود. گروهی از نویسندگان داخل و خارج ایران مخالف به کار بردن این “زبان آلوده” هستند و آن را دشمن زبان و هویت ملی ایرانیان می دانند. برای نمونه، زنده یاد احمد شاملو در یک سخنرانی “فانگلیسی”( که او آن را “فارگلیسی” می خواند) را “زبان حرامزاده ای” تعریف می کند که “صرف و نحو آن فارسی ست اما کلماتش انگلیسی ست”. او این امتزاج زبانی را “نابودکننده ی هر دو زبان فارسی و انگلیسی” می داند.(۱)
مخالفان استفاده از فانگلیسی و پدیده های زبانی مشابه، از یاد می برند که مهاجران ایرانی ساکن کشورهای اروپایی و آمریکا هویت دوگانه دارند و طبیعی ست که این دوگانگی در زبان گفتاری و نوشتاری آنها منعکس می شود. نویسنده ی مهاجر ایرانی چه به فارسی بنویسد چه انگلیسی، اگر نمی خواهد تنها به نشخوار کننده ی خاطرات قدیم مبدل شود باید در آثار خود در کنار موضوعات و تصاویر برگرفته از محیط جدید، از این ملغمه ی زبانی نیز برای فضاسازی و بازآفرینی واقعیت سود جوید. (۲)
موضوع
موضوع غالب داستان های مهرنوش مزارعی رابطه ی زن و مرد است. همانطور که در نقدی بر اولین مجموعه ی او (تحت عنوان “چهره ی مرد در داستان های یک زن”) نوشته ام(۳)، شخصیت های مرد کتاب “بریده های نور” کمابیش همه تبلوری منفی دارند. در کتاب دوم او “کلارا و من” این نقیصه برطرف شده و همانطور که سابقاً در نقدی که بر آن کتاب (تحت عنوان “داستان های یک زن شاغل”) نوشته ام(۴)، برخی از شخصیت های مرد این کتاب نیز مانند قهرمانان زن، منشأ خیر هستند. این تفاوت در پرورش شخصیت های داستانی، معلول تحول نظری مهرنوش از “جداخواهی جنسی” به “برابری بین دو جنس” است. در کتاب اول، فرهنگ پدرسالاری از ذات مرد برمی خیزد و در کتاب دوم از یک رابطه ی اجتماعی؛ در کتاب اول، مردان محکوم به سرشت بد خود هستند و در کتاب دوم مردان نیز می توانند همراه زنان برای تبدیل فرهنگ مردسالارانه به یک رابطه ی اجتماعی برابر شرکت کنند.
در کتاب “مادام ایکس” افق دید نویسنده از کتاب “کلارا و من” نیز فراتر رفته و توانایی اش در تشخیص خاکستری های میان سیاه و سفید بیشتر شده است. برای نمونه به چهار داستان از این مجموعه نگاهی کوتاه می اندازیم. در داستان “جاده ی پشت باغ پرتقال” با زن جوانی به نام سارا روبرو می شویم که صبح خود را در اتاق هتلی ناشناخته می یابد و پس از بیرون آمدن از آن در بیشه زاری خاک آلود سرگردان می شود. نویسنده با چند اشاره ی کوتاه به خواننده می فهماند که این سرگردانی نشانه ای از برهوت روحی زنی ست که خود را در پایان یک رابطه ی عاشقانه یا زناشویی یافته است. آنگاه در بخش دوم داستان، سارا به زن پیری برمی خورد که همراه با سگش بی اعتنا به پرسش های او به راه خود می رود. زن پیر اما در کنار درختی بیهوش بر زمین می افتد، و سارا او را با وانت بار پیرزن که در کنار ساختمان باغش پارک شده به بیمارستان می رساند. روز بعد سارا به دیدار بیمار می رود و در آنجاست که درمی یابد که زن پیر روح شوهرش را که سالها پیش درگذشته بانی نجات خود دانسته و سارا را آلت فعل روح نگران شوهر خود میداند. زن جوان از این عشق فراتر رفته از مرگ شگفت زده شده و برای گذشتن از برهوت جدایی و رسیدن به واهه ی عشق در خود نیرویی تازه می یابد.
در داستان “می توانید مجسم کنید نوشین را …” با زن جوانی در کالیفرنیا آشنا می شویم که قربانی خشونت خانوادگی شده و به خانه ی “زنان کتک خورده” پناه آورده است. با وجود این که شوهر این زن قربانی کننده و زن جوان، قربانی شونده است، اما نویسنده به این تصویر سیاه و سفید از رابطه بسنده نکرده و جنبه های متضادی از شخصیت آنها را به ما نشان می دهد. برای نمونه ما با خواندن نامه هایی که مرد از آمریکا پیش از آمدن زنش از ایران به او نوشته درمی یابیم که مرد از جسارت ابراز عشق به زن آینده اش برخوردار بوده، یا برعکس زن جوان با وجود خشونت های مکرر شوهرش، (و البته بیشتر به دلیل ترس از دست دادن دخترش) آماده ی برداشتن گام نهایی برای گسستن از یک رابطه ی ناسالم و آغاز یک زندگی مستقل نیست. در دو داستان “سفر شمال” و “روزی که برادرم به دنیا آمد”(که به روال داستان “آن تابستان” از کتاب اول مهرنوش”بریده های نور” نوشته شده) ما با یک خانواده ی چهار نفره در جنوب ایران روبرو هستیم. مرد خانه یک کارمند اداری ست و همسرش یک زن چادری خانه دار با دو دختر که یکی به مادر بیشتر نزدیک است و دیگری به پدرش. در داستان اول، این خانواده می خواهند برای نخستین بار از شهر خود شیراز به شمال بروند ولی پس از ورود به متل قو هنگامی که در رستوران با شوق زیاد منتظر غذا هستند به دستور مدیر آن از در بیرون رانده می شوند، زیرا ورود به رستوران برای زنان چادری ممنوع است. نویسنده در این داستان کوتاه بدون دادن شعار جنبه های منفی سیاست “تجدد اجباری” دوران پهلوی را نشان داده و به زیبایی آشکار می سازد که اگر چه تجدد و رعایت آزادی های فردی (از جمله آزادی پوشاک) از لحاظ تاریخی پادزهر فرهنگ مردسالاری است ولی هنگامی که با زور تزریق شود می تواند احساسات ارتجاعی را برانگیخته و “حجاب اجباری” خمینی را جانشین “کشف حجاب” اجباری پهلوی کند. در داستان دوم، ما با مادر نوزایمان مسلمانی روبرو هستیم که علیرغم وسواس های شرعی اش در مورد “آب کشیدن استکان چای” دکتر یهودی، وقتی که این دکتر پس از شنیدن خبر مرگ مادرش دچار پریشانی شده و مدام اشک می ریزد، او را بغل کرده و صورتش را بر سینه می فشارد. مهرنوش مزارعی بار دیگر بدون دادن شعار نشان می دهد که حس مشترک انسانی بالاتر از شایست نشایست های دینی است و باید با تقویت آن پایه های نظام تبعیض جنسی و دینی را سست کرد.
۶ اکتبر ۲۰۰۸
پانویس ها:
۱ـ شاملو در این سخنرانی که به هنگام سفرش به آمریکا در سال ۱۹۹۰ در دانشگاه برکلی ایراد کرده بخش هایی از “سفرنامه”ی طنزآمیزش به نام “روزنامه ی سفر میمنت اثر به ایالات متفرقه ی آمریق” را که از زبان یک شاه فرضی در سفرش به آمریکا نوشته شده می خواند. بخشی از این سخنرانی بر روی سایت “یو تیوب” موجود است.
۲ـ من با الهام از شگرد “در کنار هم چیدن”(juxtoposition) در شعر “سرزمین هرز” اثر تی. اس. الیوت به کار بردن کلمات انگلیسی در شعر خود را حتی مدتها پیش از خروج از ایران آغاز کردم. (مثلا نگاه کنید به شعر “برای سنگ صبور” مندرج در آرش، شماره ی ۱۳، آذر ۱۳۴۵). البته پس از اینکه به آمریکا آمدم به درآمیختگی زبانی در شعر خود بیشتر توجه کردم که نمونه های آن را می توان بویژه در دومین مجموعه ی شعرم در خارج “اندوه مرز” ۱۳۶۸ در شعرهایی چون “من یک پناهنده ام”، “گل یا پوچ” و “پنج پاره ی یک میلاد” مشاهده کرد. برای توضیح بیشتر رجوع کنید به مقاله ی “سه شاخه از شعر من” در کتاب “شعر و سیاست و بیست و چهار مقاله ی دیگر” نشر باران، سوئد، ۲۰۰۰ به همین قلم.
۳ـ رجوع کنید به کتاب:”شعر و سیاست و بیست و چهار مقاله ی دیگر” به همین قلم.
۴ـ رجوع کنید به کتاب: “من خود ایران هستم و سی و پنج مقاله ی دیگر”، نشر افرا ـ پگاه، تورنتو، ۲۰۰۶ .