محمود فلکی؛ وقتی که پستانها و بوسهها قیچی میشوند
محمود فلکی
وقتی که پستانها و بوسهها قیچی میشوند
سانسور که توهینی است به شعور آدمی، همیشه در طول تاریخ در شکلها و شیوههای گوناگون در نزد همهی نظامها وجود داشته و متأسفانه هنوز هم در بسیاری از کشورها، از جمله ایران، به قیچی اندیشه ادامه میدهد. از آنچه که من در رژیم گذشته و کنونی تجربه کردهام، به این نتیجه رسیدهام که سانسور در رژیم پهلوی بیشتر جنبهی سیاسی داشته و در نظام کنونی، افزون بر جنبهی سیاسی، شکل ایدئولوژیک هم به خود گرفته است.
من قرار نیست در مورد مفهوم سانسور و لطمههای ناشی از آن بر ادب و فرهنگ فارسی بنویسم، چیزی که بر همهگان آشکار است. از من خواسته شده تا در مورد نشر کتابهایم در ایران و چگونگی کارکرد سانسور نکاتی را مطرح کنم.
از آنجا که چند کتابی که از من منتشر شده عمدتن در پهنهی نقد و تئوری شعر و داستاننویسی بوده، کمتر به این مسئله برخوردم؛ چرا که این کتابها سانسور نشدهاند. اما رُمانم، «سایهها»، که پیشتر در آلمان منتشر شده بود و در ایران با عنوان «وقت سایهها» (نشر ثالث) منتشر شده، چند کشته و زخمی داشته است: یکی دو استکان عرق را شکستند، پستانی را بریدند و بوسهیی را قیچی کردند. در اینجا مواردی از حذف و تغییر واژهها را بازگو میکنم که مضحکهی سانسور را نشان میدهد:
«جفتگیری» شده «نزدیک کردن»
«مادر قحبه» شده «عوضی»
«گاییدن مادیان» شده «پشت مادیان» (در جملهی «او را در حال گاییدن مادیان غافلگیر کردند» که شده «او را پشت مادیان غافلگیر کردند»)
«لباده» شده «لباس»
«پستان» شده «سینه»
همچنین واژههایی مانند کون و کپل و باسن و عرق و آبجو و عبا و عمامه و شب زفاف نیز حذف شده یا تغییر کردهاند.
البته احتمالن این پرسش ممکن است مطرح شود، چرا با وجود اینگونه سانسور، نویسنده تن به آن میدهد و کتابش را در ایران منتشر میکند؟ پرسش برحقی است. اما میدانیم که چه در گذشته و چه اکنون کتابها سانسور میشدند و میشوند. اگر همهی شاعران و نویسندگان میخواستند تن به سانسور ندهند، تقریبن هیچ کتاب مستقلی، دست کم در زمینهی ادبیات آفرینشگر منتشر نمیشد. همین میزان از کتابهای شعر و داستان و … که منتشر شدهاند، با وجود سانسور، چه در گذشته چه اکنون، به نوعی باعث حرکت ادبی در ایران شدهاند و چهرههای مشخص ادبی از میان آن آثار برخاستهاند. من که خود در چند دوره جزو داوران انتخاب برترین رمان و داستانهای کوتاه جایزهی بنیاد گلشیری بودم، میدیدم که اکثر کتابهای منتشر شده (احتمالن همه) از سانسور رنج میبرند. با این وجود، هم این جایزه و جایزههای دیگر باعث معروفیت اثر سانسور شده و نویسنده شدند، یا اینکه دست کم، جریان ادبی از این طریق، به راه خود، هر چند لنگان، ادامه داد یا میدهد.
یکی از بازتابهای همین رمان «وقت سایهها»، تا آنجا که من باخبرم، این است که این رُمان، موضوعِ دست کم سه رساله در سطح کارشناسی ارشد (فوق لیسانس) در ایران قرار گرفته است. اگر از بازتابهای جنبی این رُمان درگذریم، همین حد از توجه به این رمان نمیتوانست پیش بیاید اگر در ایران منتشر نمیشد.
البته همهی اینها به معنای پذیرش سانسور در هر زمینه و در هر سطحی نیست. سانسور به هر شکلی امری مردود و منفور است که در نفس خود متن را خدشهدار میکند، ولی به گمانم به خاطر حرکت در مسیر همین باریکه آبِ ادبی تا آنجا میتوان با این شرایط پیش رفت که آسیب ناشی از سانسور باعث تخریب ساختار اثر نشود. بهمثل وقتی ناشری علاقهمند شد تا رُمان دیگرم «مرگ دیگر کارولا» را که در خارج منتشر شده، به چاپ برساند، حذف و تغییرات به گونهای بود که رمان را تخریب میکرد. بنابراین، من برای ناشر نوشتم که به جای اینهمه حذف که ارشاد پیشنهاد کرده، بهتر است که خود «ممیزی» (سانسور) حذف شود؛ در نتیجه از انتشار این رمان خودداری کردم.
نکتهی دیگری که باعث میشود تا به انتشار کتابهای فارسیام در ایران تمایل داشته باشم، این است که اگرچه نشر در ایران هر روز بیشتر سقوط میکند و تیراژ کتاب سیر نزولی را طی میکند، ولی انتشار کتاب در خارج، با اینکه سانسور وجود ندارد، مشکلات دیگری را گریبانگیر صاحب اثر میکند؛ از جمله، کمبود ناشر حرفهای، مشکلات پخش کتاب، بدقولیهای ناشر، درست نبودن حسابرسیها و… که همهی دستاندرکاران با آن آشنایند.
هامبورگ ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۹
به نقل از “آوای تبعید” شماره ۱۳