احمد خلفانی؛ شایعه

احمد خلفانی

شایعه

نه نامم را به تو گفته‌ام و نه اصل و نسبم را می‌دانی
هر چه گفته‌ام قصه بوده است
و داستان‌هایی که در هیچ سرزمینی اتفاق نمی‌افتد

نمی‌توانم از تو بخواهم که باورم کنی
چرا که ما هر دو از حروف پریشان و سرزمین‌های پنهان شده در مه آمده‌ایم
و دهان به دهان مثل دو شایعه به اینجا رسیده‌ایم

ولی با این همه روبرویم بنشین
و مرا و حرف‌های مرا باور کن
که شاید من آخرین حقیقت تو باشم و تو آخرین حقیقت من
و فردا خود شایعه دیگری است