اکبر ذوالقرنین؛ «زنده‌گی»

اکبر ذوالقرنین؛

«زنده‌گی»

 

بیدار کن

انگشتانِ لرزانم را

از قاره‌های مرموز خواب

بتکان

پرده‌های قدیمی تار را

از پشتِ پلک‌های پُرغبار

بنشان

«شورانگیز»[۱] مهر را به هم‌خوانی

بر زانوی این شاعر بی‌دست و پا

این همدانی دربه‌در

که می‌دانی

شکسته شاخِ شیخِ سرطان را

عمامه‌ی امامِ سکته را

به آسانی

آی زنده‌گی!

«پایان یک عمر»[۲]

فصلی حسرت‌برانگیز است

هم از این روست اگر

دلم هوای خاطره‌های دور

هوای پرسه‌های عاشقانه

در کوچه پس‌کوچه‌های همدان دارد

دلم هوای تماشای باد و برگ

دلم هوای باده و بزم

هوای رزم

با ولایت بی‌کفایت مرگ دارد

بیزارم

از خاموشی

از گسستن

از فراموشی

آی زنده‌گی

کجاست «شورانگیز»م؟

دلم هوای زخمه‌های «ریز»[۳]

هوای «شلال» و

«اشاره» و «دُراب»

دلم هوای ترانه

هوای نفس‌های شاعرانه دارد

 

بازنویسی ۵.۳.۲۰۲۱

 

به نقل از «آوای تبعید» شماره ۱۸

[۱] – «شورانگیز» سازی است آفریده استاد قنبری مهر با ترکیبی از شکل و صدادهی تار و سه‌تار. بعدها گویا دیگرانی هم به تکامل چنین سازی پرداخته‌اند.

[۲]– «پایان یک عمر» نام رمانی است از داریوش کارگر که زاده همدان است.

[۳] – «ریز» و «شلال» و «اشاره» و «دُراب» نام تکنیک‌هایی است در تار و سه‌تارنوازی