چند شعر از؛ رضا مقصدی

چند شعر از؛

رضا مقصدی

 

زیبایی ِ زنانه ی ما، دشمنِ شما ست.

 

ای دستها که بر دلِ ما زخم می زنید !

ای دستها که سنگ به آیینه می زنید !

 

زیبایی ِ زنانه ی ما، دشمن ِ شماست.

 

ما از تبارِ آینه های شکفته ایم

تصویرها به چهره ی ما سرخوشند وُ مست.

خورشید، از کرانه ی ما خنده می زند.

 

در رهگذارِحادثه وُ سنگ وُ برگ وُ مرگ

شعری بحز شکفتن ِ زیبا  نگفته ایم.

 

این باغ را ترانه ی ما سربلند کرد.

بربرگ برگِ شاخه ی ما رقصِ رنگ هاست.

 

ما را زتُندبادِ حوادث، هراس نیست.

هرچند در گذرگه ی ما،غیرِ داس نیست.

 

ای دستها که از دلِ پاییز، سرزدید !

هرلحظه، ریشه های جوان را تبر زدید !

 

در هرکجایِ خطّه ی این خاکِ خاطره

آوازِآرزوی درخشان ِ جان ِ ماست.

 

در روزگارعشق

زیبایی ِ زنانه ی ما، دشمن شماست.

 

 

مثل یک زمزمه ، در جان ِدرخشنده ی لاهیجانم.

 

باز لبریزم :

از سلام ِسحرِ سرخوش ِ”شیطانکوه”.

از درختی که نشان از غزل ِ”بیژنِ نجدی ” دارد.

 

خانه ،در خاطره ها دارم

همنشین ِغم ِاین پنجره های تلخم.

 

وقتی ازناب ترین عاطفه ها می گویم.

مثل ِیک زمزمه ، درجان ِدرخشنده ی لاهیجانم.

……………………………………………………………..

“شیطانکوه” : کوهپایه ای مشهوردرلاهیجان.

.”بیژن نجدی” :شاعر لاهیجانی ونویسنده ی :”یوز پلنگانی که بامن دویده اند”

 

 

 

 

جانم هزار سال به دنبال چشم توست.

 

جانم هزارسال، به دنبال چشم تو ست.

تنها نه من، شمال، به دنبال چشم توست.

*****

آبی ترین ترانه ی من،عاشقانه است

هرواژه ی زُلال، به دنبال چشم توست .

*****

شب،با خیالِ خویش،صمیمی ترم، هنوز-

زیبا ترین خیال، به دنبال چشم توست .

*****

این دل که عاشقانه تورا آه می کشد

بی هیچ قیل وُ قال، به دنبال چشم توست.

*****

با این غزل- که از تو نوشتم – نگاه کن !

یک دشتِ پُرغزال ، به دنبال چشم توست .

*****

درمن،همان پرنده که آوازِ تازه داشت –

با صد هزاربال ، به دنبال چشم توست.

*****

مهتاب را ترانه سُرای تو کرده ام

خورشید ِ بی زوال،به دنبال چشم توست.

 

به نقل از «آوای تبعید» شماره ۱۹