عزت گوشه‌گیر : حرکتی نو در حال شکل‌گیری است

 

عزت گوشه‌گیر

حرکتی نو در حال شکل‌گیری است

 

تقویت ادبیات داستانی زنانه‌نگر با تزریق دوز شفافیّت

پرسش‌‌‌ها

 

در چنبر ارزش‌ها

برای پیش‌‌گیری از تکرار، سئوال‌ها به ترتیب شماره، یک‌جا منتشر می‌شوند:

ـ برخی از دست‌اندرکاران صحنه‌ی ادب ایران (از جمله حسین پاینده، استاد دانشگاه) معتقدند که اصولا داستان‌نویس زن برای نوشتن باید از قالب‌های مردانه استفاده کند؛ چرا که گفتمان موجود در جامعه مردانه است و از طرف دیگر، پدران رمان‌نویسی در دنیا هم مردان بوده‌اند.

 

پرسش: اگر قرار بود شما با استدلال این نظر را تایید یا رد کنید، چه می‌گفتید؟

ـ در پُرتال جامع علوم انسانی در باره‌ی «ارزش شناسی جایگاه زن (همسر) در شعر معاصر فارسی و عربی (با رویکردی انتقادی بر دیدگاه فمینیست اگزیستانسیالیستی دوبوار)» به نقل از کاوش‌نامه ادبیات تطبیقی می‌خوانیم:

«یکی از مباحث مهم ادبیات معاصر، توجه به زن و جایگاه وی در خانواده و به تبع آن اجتماع است. با توجه به این‌که امروزه مکتب‌های فمینیستی به بهانه دفاع از حقوق زنان، ازدواج را یک معضل بزرگ اجتماعی در برابر ارزش گذاری زن می‌دانند، درحوزه ادبیات و به‌خصوص شعر معاصر، تلاش شده است نقش زن در جایگاه همسر و حضور وی در خانواده به عنوان مهم‌ترین رکن تربیتی طرح گردد.»

 

پرسش: اگر از شما می‌خواستند به این موضوع از دیدگاه مطرح‌شده بپردازید، چه پاسخی داشتید و چرا؟

ـ در کنار چند صدای پراکنده در تایید ادبیات زنانه‌نگر، منتقدان “متعهد و دلواپسی” هم هستند که می‌کوشند با عنوان‌هایی مانند “واگویه‌های زنانه” یا “وراجی‌های زنانه” یا روایت‌های “درونی ناشی از یائسه‌گی” این آثار را بی‌اهمیت جلوه بدهند.

به عنوان مثال‌ فتح‌الله بی‌نیاز که از منتقدان پرکار در رسانه‌های ادبی ایران بود، درباره‌ی ویژگی‌های “ادبیات آپارتمانی زنان” می‌نویسد: «زبان و نگاه زنانه گاهى به سکوت مى‏گراید و زمانى به پُرحرفى و وراجى که گونه‏اى فریاد زدن است. به‏همان دلیل که جزئى‏نگرى و پرحرفى، وجهى از زنانه‏نویسى است.»

حسین ایمانیان، همکار دلواپس دیگر او در نقدی بر یک اثر به قلم یک زن نویسنده‌ می‌نویسد: «خلاصه این‌که این رمان چه بسا بیش‌تر به کارِ روانشناس‌ها و پژوهش‌گرانِ بیماری‌هایِ قشرِ خاصی از زنانِ مملکتِ ما بیاید، زنانی که به‌کلی فارغ از دغدغه‌های اجتماعی‌اند و حتی در میان‌سالی کم‌وکان گرفتارِ پلشتی‌ها و ادا و اطوارهای خاصِ نوجوان‌ها باقی می‌مانند؛ زنانِ میان‌سالی در آستانه‌ی یائسه‌گی که خیلی وقت است خلاقیت‌شان خشکیده و تا دلت بخواهد در حوزه‌ی فرهنگِ مملکتِ ما به چشم می‌خورند.»

 

پرسش: اگر می‌خواستید این نوع نقد را تعبیر و تفسیر کنید، چه می‌نوشتید؟

ـ رویکرد دیگری هم هست که از „شخصیت‌های وارونه‌ی زن“ ستایش می‌کند. به عنوان مثال اکبر رادی که علاوه بر نمایشنامه‌نویسی، نقد و تحلیل‌های بسیاری هم ‌نوشت، در جلد پنجم جُنگ چراغ در مورد سهیلا، شخصیت زن رمان «آواز کشتگان» از رضا براهنی، که در سپتامبر ۱۹۸۴ (مهرماه ۱۳۶۳) منتشر شد، می‌نویسد: «سهیلا تا این لحظه جذاب‌ترین نگاره زن با فرهنگ ایرانی است که در رمان تصویر شده است.»

پرتو نوری‌علا، در کتاب خود «هنر و آگاهی»، شمه‌ای از حرف‌های سهیلا خانم را خطاب به همسر مبارز، روشنفکر و همه فنّ‌حریف خود، این طور بازگو می‌کند: (ص ۱۹۱)

«من مدیون تو هستم. خیلی مردها هستند که زن خوشگل‌شان را وسیله قرار دادند تا خانه‌ی مجلل داشته باشند… زن‌هاشان را برمی‌داشتند می‌بردند برای رییس‌شان… مرد در جامعه ما همه کاره است. می‌تواند زنش را شریف بار بیاورد … می‌تواند هر بلایی خواست سرش بیاورد. ولی تو راه دیگری جلو من گذاشتی … من مدیون تو هستم… تو خودت این‌ها را به من گفتی…»

پرتو نوری‌علا برعکس نظر اکبر رادی، معتقد است که «سهیلا نه تنها جذاب و با فرهنگ نیست که موجودی بی‌مغز و نادان است که خود و سایر زن‌ها را عمیقا آلت دست مردان می‌داند. زن بی‌شخصیتی که شوهرش می‌تواند به یک اشاره انگشت او را به فحشا بکشاند و او بی آن که از خود اختیاری داشته باشد، از پیش این سرنوشت محتوم را پذیرفته و تسلیم است.» ( ۱۹۳)

 

پرسش: به باور شما، نظر کدام یک از این دو منتقد بی‌پروپایه است و چرا؟ نظر خود شما (اگر مخالف این دو نظر هستید) چیست؟

 

عزت گوشه‌گیر

حرکتی نو در حال شکل‌گیری است

 

 

 

پرسش یکم: این‌گونه نگرش، در تاریخ هزاره‌ای مرد محور، همواره به اشکال گوناگون وجود داشته و هنوز هم به طور پیوسته ادامه دارد. و پی‌آمد آن جنگ‌های خشونت‌آمیز و پی‌گیر بین دو جنس و گستره گونه‌گون جنسیت‌های دیگر در طول این سرگذشت طولانی بوده است.  بزرگ‌نمایی من اما در وجوه دیگری است. در بزرگ‌نمایی ادبیاتی شکوفان و زنانه که علیرغم مرد‌سالاری، خدا‌سالاری و کنترل همه جانبه بدنی، فکری، فردی و اجتماعی، خیزشی شگرف داشته است.

نگاه من به این‌گونه بیانیه‌ها، کوچک‌شماری و بی‌اعتنایی خودآگاه ماست در سویه رانش جزم‌گرایی به گودال نیستی، با انگشت‌گذاری بر زبان‌سازی، فرهنگ‌سازی و آفرینش‌های نوین زنان در ادبیات نیرومند و شگفت‌انگیزشان در گستره ایران و جهان. در ایران، به ویژه درچهل و چند ساله اخیر، نسلی صیقل‌یافته از زنان پرورش یافته است که شکنجه و سرکوب، کنترل و چیرگی بر تن و اندیشه را تحمل کرده و راه‌های مبارزاتی و پویشی خود را در روند گذار و حرکتش پیدا کرده است. پی آمد و بازده این مبارزات نهانی و آشکار، ادبیاتی پیشتاز، سرکش، سخت بنیه و نوگراست که در زیر دستگاه خردکننده استبداد، سر بلند کرده و بار آوری شگرفی داشته است. این آغازی است در باز‌زایش ادبی ایران توسط زنان. چرا که در سیر پویش و کار مداوم و پیگیراست که می‌توان زبان‌سازی و فرهنگ‌سازی کرد. هم‌چون مرجان‌ها در عمق دریا که آرام آرام صخره‌سازی می‌کنند. من به این پویش و باز‌زایی بسیار امیدوارم.

البته به دلیل ویژگی‌های پر توان حرکت زنان در تاریخ کنونی جهان، شاید ما شاهد یک کودتای واپس‌گرای فراگیر جهانی جدیدی علیه زنان باشیم در آینده‌ای نامعلوم، الهام گرفته از قوانین قرون وسطایی اروپا، رژیم‌های واپسگرای مذهبی و توتالیتر، هم‌چون فضایی که مارگریت آتوود در رمان ارزشمندش “روایت ندیمه” Handmaid’s tale  تصویر کرده است. زنان باید هوشمندانه نگاهبان دست‌آوردهای نیرومند خود بوده، سراپا چشم و گوش و هوش باشند و با آینده‌نگری از یک خطر محتمل پیشگیری کنند.

بسیاری می‌دانند که پیشینه ادبیات نوشتاری، به قصه‌گویی و ادبیات شفاهی بر می‌گردد. و این ادبیات خاص، ویژگی زنانه دارد. از حدود چهار هزارسال پیش تا کنون، از دوران چرخ‌گاه مرد‌محوری به‌عنوان یک سیستم جهانگیر، و بر اساس دانسته‌های کنونی ما، زنانی هم‌چون اینانا الهه سومری، ایشترالهه بابلی و شهرزاد خاورمیانه‌ای نقش پر اهمیتی در شکل‌گیری این ادبیات اقتدارگریز و ستیزنده داشته‌اند. تا زمان نه چندان دوری، تمامی ابزارهای زبان نوشتاری و آموزش عمومی، در انحصار مردان بوده است. اما زنان، بر اساس نگرششان در حیطه فضاهای زندگی درونی و برونی‌شان، لالایی‌ها، اشعار، متل‌ها و قصه‌هایی را آفریده‌اند که اغلب توسط مردان به نوعی ربوده شده، شکلی مردانه به خود گرفته، و به نام آنان به نگارش در آمده است. این سیر تاریخی تا قرن بیستم ادامه داشته است. از نمونه‌های این ربایش می‌توان از نویسنده آمریکایی اسکات فیتز جرالد نام برد که در اوایل قرن بیستم دفتر خاطرات همسرش زلدا سایر را به نام خود به چاپ می‌رساند.

بخش عظیمی از داستان‌های کتاب دکامرون نوشته جیووانی بوکاچیو در قرن چهارده میلادی، داستان‌های کانتربوری نوشته جفری چاوسر، و داستان‌های هزار و یک‌شب، از زبان زنان قصه‌گو، درباره زنان و برای زنان گفته شده است. بعدها مارگریت دناوار، زنی که امکان فراگیری خواندن و نوشتن را در دربار انگلیس داشته است، کتابی نوشت الهام گرفته از دکامرون به نام هپتامرون، که در قوانین تک‌سالاری مذهبی رفرم ایجاد کرد و تاثیر رادیکالی بر آزاد‌اندیشی جامعه بر جا گذاشت. در ادبیات شفاهی ایران نیز، قصه‌گویی برای کودکان و زنان در خانه و محفل‌های زنانه، اغلب توسط زنان، مادر بزرگان، مادران، ننه‌ها و ندیمه‌ها صورت می‌گرفته و آن قصه – متل‌ها بیان به بیان حفظ شده است. در کنکاشی در متن و فرم این قصه – متل‌ها، تفاوت نگرش، شیوه اندیشگی، گونه‌گونگی‌های بیانی و زبانی و تخیل و هوشمندی زنانه مشهود است. قصه‌های خاله سوسکه و تلخون، نمونه‌هایی از چنین ادبیاتی هستند. می‌توان گفت که بسیاری از نویسندگان، الفبای نویسندگی و نیاز به قصه گویی را از شنودن قصه – متل‌های شفاهی زنان خانواده آموخته‌اند. و این گونه بوده است که به قولی، “اگر با دقت به قصه‌ای گوش بدهی، در پایان انسان دیگری خواهی شد. انسانی با جوهره برابرگرایی.”

در دنیای بسته و قدرت‌مدار و خودکامه یک جنسیت، چشم‌ها، آگاهانه یا نا آگاهانه به روی حقیقت بسته است. قالب‌ها، معانی و کلام از زنان زنانه ربوده می‌شوند و نگرشی مردانه به آن‌ها داده می‌شود. طبیعی است که قدرت‌مداران می‌خواهند که خود را در بالای یک هرم ببینند و نه هم‌ردیف با جنس یا طیف جنسیت‌های دیگر….

 

پرسش دوم: ویژگی زنان را تنها در نقش مادری و همسری دانستن، از خصیصه‌های جوامع مرد‌مدار و دین‌سالار است: جوامعی که واژه فمینیسم، یا برابری زن و مرد، مترادف است با ترس، ترور و نابود‌سازی قوانین تک‌سالار و قدرت‌مدار مردانه. این قوانین، سنت را تقویت کرده و نگرش برابری را به جرم تبدیل کرده است. اما در زیر‌ساخت چنین جوامعی، حرکتی نو و تازه در حال شکل‌گیری و گذار است از سیستم سنتی و مرد‌محور به الگوی پارتنرشیپ. در چنین سیستم‌های غالب و چیره‌گر، با فرهنگ‌سازی در سویه الگوی پارتنرشیپ می‌توان یک رویکرد نوین را رواج داد. این گذار، گذاری طولانی خواهد بود در سویه‌های گوناگون. در تفهیم ارزش‌ها، در راستکاری و تعادل قدرت بین زن و مرد از دید جنسیتی، در تعدیل خشونت که جزیی از ساختار سیستم مهتری و سروری است و تبدیل آن به آموزش و کنش‌های نرم‌خویانه و مداراگرایانه برای چاره‌اندیشی تضاد‌ها و ناسازگاری‌ها و مناقشات…. و در نهایت تبدیل ساختار تک‌سالاری اجتماعی به ساختار تساوی‌گرایانه، و برابری بین زن و مرد در زمینه‌های اجتماعی، اقتصادی، جنسیتی، جنسی، اندیشگی، نژادی و قومی و … بسیاری چیزهای دیگر…. البته باید بگویم که در نگرش من واژه “برابری” مفهومی است مطلق. و من با توجه به این مفهوم و بر اساس نسبی‌اندیشی این واژه را به کار می‌برم.

و اما دیدگاه رانش زنان به دو محور مادری و همسری و نه آزاداندیشی و خود‌سالاری زنان برای انتخاب زیست خود، تن خود و اندیشه و هستی خود، نگرش هدفمندانه است برای ادامه سروری مردانه. با نگاهی به تاریخ ازدواج در سویه‌های غیر‌مذهبی و مذهبی در طول گذار چند هزاره‌ای‌اش، شاهد گونه‌گونگی و فراز و نشیب‌های ویژه‌ای می‌شویم. زمانی که هم‌وزنی و برابری در وجوه مختلف بین زن و مرد در یک جامعه موجود نباشد، و زمانی که زن به عنوان انسان آزاد‌اندیش و خود‌سالار شناخته نشود، طبیعی است که آفرینشش در هسته‌های آفرینندگی می‌پژمرد.

در تاریخ معاصر، شاعران و نویسندگان زنی توانسته‌اند برای زنان و مردان الگو باشند که ساختارهای سنت‌گرای تک‌سالار را به هر گونه‌ای شکسته‌اند. و در راهی سخت و چند شاخه قدم برداشته‌اند. ازدواج و تنها زیستن باید انتخاب یک زن باشد و نه یک اصل قانونی. از امیلی دیکنسون گرفته تا خواهران برونته، تا ویرجینیا وولف و مارگریت دوراس… و از پروین اعتصامی گرفته تا فروغ فرخزاد، آغازگران راه‌هایی چند شاخه‌ای بوده‌اند و همانند چراغی پیشتاز، راه‌هایی نوین را برای زنان و مردان هموار کرده‌اند. “مردان”، از این جهت که به وجوه نادیده‌ای بیندیشند و بتوانند اندیشه را به نوعی تجربه کنند. و این تجربه، به تقسیم دانش زنان نیازمند است.

در بسیاری از جوامع نا‌برابر، آثار زنانی که اغلب پنهانی نوشته شده بوده‌اند؛ نوشته‌هایشان یا ربوده شده و یا به آتش کشیده شده‌اند…. برخی برای استواری این ادبیات، آثارشان را بنام مردان به چاپ رسانده‌اند. نویسندگانی هم‌چون مری ان ایوانز با نام جرج الیوت و یا آمانتین دوپن با نام ژرژ ساند. و از آن‌جایی که زنان شاعر و نویسنده برای آفرینش به “یک اتاق از آن خود” نیاز داشته‌اند، با انتخاب تنهایی تلاش کرده‌اند تا به ذره‌ای از آزادی‌هایی که یک مرد نویسنده داشته است، دست یابند. امیلی دیکنسون شاعری است که در تنهایی اتاقش جهان را در نوردید و در زمان حیاتش جز یکی دو شعر از او، نوشته دیگری به چاپ نرسید، اما پس از مرگش شعر آمریکا را متحول کرد. و فروغ فرخزاد نمونه ایرانی‌اش…..

 

پرسش سوم: مارگریت دوراس در گفت‌وگویی در باره ادبیات زنان می‌گوید: “حالا زمانی است که زن باید خود را بنویسد و مردان گوش بدهند.” جوهره این گفتار را می‌توان در فیلم “کامیون”، ساخته خود او جست. وی در این فیلم، تعمدا یک زن مسافر را در یک کامیون قرار می‌دهد تا آزادانه حرف بزند بدون آن که وجودش دیده بشود. زنی که می‌تواند هر زنی در هر گوشه از این دنیا باشد. وی برهه‌ای از زندگی‌اش را بدون انقطاع برای خود و برای راننده کامیون که در فیلم هم‌چنین ناپیدا است، و می‌تواند هر مردی در هر گوشه از این دنیا باشد، بیان می‌کند. مرد راننده در تمام طول فیلم در سکوت به زن گوش می‌دهد. تصاویر اصلی فیلم اما، کامیون آبی رنگی است که در حواشی شهر و بیابان و جاده‌های پیچ در پیچ بی‌توقف می‌راند. در طول روز و شب، از سحرگاه تا غروب تا شب….. در یک مونتاژ موازی، مارگریت دوراس به عنوان بازیگر در یک اتاق، همین فیلم‌نامه را برای ژرار دوپاردیو به عنوان بازیگر می‌خواند و در تمام طول فیلم دوراس می‌خواند و دوپاردیو گوش می‌دهد و هر از گاه لبخند او از سر کنجکاوی یا ابهام و گیجی بزرگ‌نمایی می‌شود. عصاره گفتار اندیشمندانه دوراس در ذره ذره این فیلم گنجانده شده است: در تمام طول این هزاره‌ها مردان حرف زده‌اند، زنان گوش داده‌اند. اکنون زنان باید سخن بگویند تا مردان هم گوش‌دادن را بیاموزند و هم دنیای زنان را بشناسند.

نگرشی که در مورد زنان توسط برخی منقدین در ایران مطرح شده، مرا به‌ یاد چند نمایشنامه‌ای از تنسی ویلیامز، نمایشنامه‌نویس آمریکایی می‌اندازد. نمایشنامه‌هایی هم‌چون “تراموایی به نام هوس”، “۲۷ واگن پر از پنبه یا بیبی دال”، و “تابستان و دود”. ویلیامز در این نمایشنامه‌ها شخصیت‌ مردانی را می‌پردازد که در نمایه‌ای از جامعه مرد‌محور، با نگرشی خشونت‌بار، تحقیر‌آمیز و واپایشگر، به ستمگرانه‌ترین سویه‌ای تلاش می کنند که تن، اندیشه و زیست زنان را فرمانروایی کنند. اکثر خوانندگان با نمایشنامه‌های “تراموایی به نام هوس” یا “تابستان و دود” آشنا هستند. اما نگرش مطروحه این منقدین به نوعی نگرشی است هم‌چون نگاه آرچی لی میگان، در نمایشنامه “بیست و هفت واگن پر از پنبه”.  آرچی لی میگان، صاحب کارگاه پنبه پاک‌کنی، مرد میان‌سالی است که زن نوجوانی را از پدرش خریداری کرده است، و به او همچون یک شیئی سکسوال که در تملک کامل اوست می‌نگرد، و منتظر می‌ماند تا او به سن قانونی برسد تا با او هم‌بستر بشود. باید گفت که برگردان این نمایشنامه به فیلم در سال ۱۹۶۵، به خاطر مطرح‌کردن موضوعاتی که به سکسوالیته، جنسیت و خیانت در ازدواج مرتبط‌اند، توسط گروه‌های مذهبی و محافظه‌کار و کهنه‌گرا در آمریکا، به شدت مورد نکوهش قرار گرفت، بدون این که به زیر‌ساخت بردگی و بی‌عدالتی در خرید و فروش دختران در جامعه، مالکیت تن و بدن و فرمانروایی بر آزادی انتخاب زنان، توجه شود.

این نگرش در اغلب مردان و برخی زنان که در جوامع مرد‌محور تک‌سالار زندگی می‌کنند، گاه ناخودگاه و گاه خود‌آگاه بروز می‌کند. برای من که سال‌ها‌ست از ایران دور بوده‌ام و ادبیات زنان را از سه سویه نگاه می‌کنم، در عین تفکیک شرایط زمانی، مکانی، تاریخی و زیست جغرافیایی، اما یک هماهنگی و اشتراک هم در بُعد اندیشگی فردی، غریزی و روانکاوانه می‌بینم. این سه سویه، شامل ادبیات زنان ایرانی است که در ایران زندگی می کنند، ادبیات زنانی که به‌خاطر بی‌عدالتی‌های جنسیتی یا موارد دیگر در کشورهای مختلف گیتی، مهاجرند و یا در تبعید به سر می‌برند، و ادبیات زنان در پهنه گیتی…

به‌هرحال، در یک جامعه مردمحور و در نگرش منقدین مذکور، زن چیزی نیست جز یک عروسک جوان دلربا برای لذت‌جویی و خوشگذرانی، که نگاه اندیشگرانه سیاسی و اجتماعی‌اش هم باید پیرو نگرش مردان باشد و همانند آنان به هستی نگاه کند. و نه یک پارتنر (همراه) در زمینه‌های سازندگی و پیش‌بری یک جامعه. و زن میان‌سال، زنی است که باید در پیله تنهایی خود برای مرگ روزشماری کند!!

زن به طور غریزی و بر اساس ماهیت جسمی، درونی و ساختار زیستی‌اش، و مهارتش در ریزبینی، و موشکافی و واکاوی‌اش در تار و پود بافت‌های در هم پیچیده، مرتباً از جزء به کل و از کل به جزء در حرکت است و به طور مارپیچی به هر زاویه ای سرک می‌کشد… به هر نقطه تاریکی… تا تار و پود یک معضل را بیرون بکشد و پاسخی بیاید. گشایشی ایجاد کند. این سفر‌ها طبیعتاً برای خواننده‌ای که عادت به نوشتار زنانه ندارد و نداشته است، دیر هضم و ناگوار جلوه می‌کند. علاوه بر این، بسیاری هم‌چون آرچی لی میگان، زن را یک عروسک ملوس می‌پندارند که تا چهل سالگی می‌تواند مورد استفاده قرار بگیرد و با “فشار هرزه دستی، بی‌سبب فریاد بزند: آه، من بسیار خوشبختم!” باید بر این نکته تاکید کرد که پاک‌سازی زبان، بازسازی فرهنگ سنتی و جایگزینی یک زبان و فرهنگ نوین حرکتی است جوشان که زنان در سراسر گیتی با کار پیگیر و مدام به پیش برده‌اند. زنان ایران در آغاز راهند اما با تهور پیش می‌روند. و همین تهور است که ایجاد ترس کرده است.

در ادبیات زنان، و به ویژه در رمان‌نویسی، کاوش، کند و کاو و پرداخت در زمینه‌های گونه‌گون، جستار گرانمایه‌ای است برای نوشته‌های چند لایه و پر زمینه. این گونه نوشته‌ها، رویکرد عمیق‌تری را در خوانش طلب می‌کنند و گاه انگیزه دگرگونی‌ها و دگردیسی بنیادی در یک جامعه را سبب می‌شوند.

طبیعی است که هر رویشی، دشواری‌های خودش را دارد. بسیاری کارها هنوز خام‌اند و نیازمند تلاش‌های سترگ. اما خوارسازی و کوچک شماری زنان و کارشان با نگرش خوارسازانه هم‌چون: “پر حرفی”، “وراجی”، “یائه‌سگی” و خشکیدن خلاقیت زنان در آستانه میان‌سالی و باروی عقلانی، نگرشی واپسگرا و حقیر است. و چیزی در پس آن نیست جز بزرگ‌انگاری یک جنس بر جنس دیگر… و فرمانروایی بر طیف رنگارنگ جنس‌ها و دگرگونه اندیشی‌ها….

 

پرسش چهارم: من متاسفانه کتاب “آواز کشتگان” را نخوانده‌ام. و طبعاً در شرایطی نیستم که شخصیت “سهیلا” را بشناسم و در باره‌اش سخن بگویم. نگاه من تنها بر اساس گفتاوردی است که در گیومه‌ها آمده است و هم سنجی دو اندیشه ذکر شده.

در طیف گونه‌گون اندیشه‌های لیبرالی، گاه زنِ منفعل برای برخی مردان، جذاب و دلنشین است. چرا که اقتدار و جایگاه استوارشان را متزلزل نمی‌سازد. در این مقوله اگرها و شاید‌های زیادی را می‌توان متصور شد. در برخی از زنان که در جوامع واپایشگرِ مرد‌محور رشد کرده‌اند، مازوخیسم زنانه منبعی مخفی است در درونشان که در شرایط ویژه‌ای ناگهان نمودی شاخص پیدا می‌کند. زن، نومید از قدرت خود، در توده متراکمی از وحشت و هراس غرق می‌شود، آن‌گونه که با میلی شدید به خود کم‌بینی و خود‌انکاری، به خود‌آزاری خود می‌پردازد و شروع می‌کند به محو‌سازی خود. وی با بزرگ‌نمایی دیگری، عشق و محبتی کاذب می‌آفریند تا سرپوشی بر ماهیت خود‌انکار خود بگذارد. این مازوخیسم در مردانِ زیر سلطه حکومت‌های تک‌سالار و توتالیتر نیز موجود است. رومن گاری در داستان “کهن‌ترین داستان جهان” چیره‌مندی و چیره‌شدگی خود را آزارانه در قالب مأمور نازی و زندانی، به زیبایی مطرح کرده است.

در نگاهی دیگر، برخی از زنان، خود را در گردونه قدرت مردان غرق می‌سازند تا به قدرتی کاذب دست یابند. آنان با سرکوب خود و هم‌جنسان خود، و با قدرت دادن چاپلوسانه و دروغین به مردان، موقعیت نیم‌بند مالی، اجتماعی و خانوادگی خود را نگاهبانی و ترمیم می‌کنند. و در این گردونه، هم‌دست مردان می‌شوند در سرکوب‌گری هم‌جنسان خود.

بی گمان “سهیلا” اگر در شرایط دیگری و جامعه دیگری متفاوت از چنین جامعه سنتی سرکوب‌گر زندگی می‌کرد، واکنش دیگری از خود نشان می‌داد. زمان، مکان و شرایط، کنش‌ها و واکنش‌های ویژه‌ای را سبب می‌شود. شاید هم این واکنش، نگرشی است ویژه که نویسنده این‌گونه به تصویر کشیده است. این‌ها همه احتمالات است. گمان‌های ذهنی…  گمان‌هایی که  تنها گمان است و نه استدلال …

 

عزت گوشه‌گیر، نمایشنامه‌نویس، داستان نویس، منقد و شاعر است. از گوشه‌گیر تاکنون چندین مجموعه شعر مهاجرت به خورشید، داستان کوتاه دختری به نام بی بی بوتول دزفولی و نمایشنامهحاملگی مریم، برنده جایزه ریچارد مایبام و پشت پرده‌ها، برنده جایزه نورمن فلتون، منتشر شده است.

 

به نقل از «آوای تبعید» شماره ۱۹