کوشیار پارسی؛ لیلی دانشور شاعر
کوشیار پارسی؛
لیلی دانشور شاعر
دو شعر از لیلی دانشور
لیلی دانشور، شاعر جوانی است که به جست و جوی صدا و سبک، از سکوی تازهی ‘آنلاین’ – اینستاگرام – استفاده میکند. به زمانهای که گاهنامهی چاپی کیمیا شده، نسل جوان این سکو به کار میگیرد. این سکو، رسانهای اجتماعی است که با پیمایش (اسکرول) سریع از آن میگذری و نوشته باید واژه یا تصویر نویی داشته باشد تا خواننده/بیننده را به درنگ وادارد. در زبانهای غربی، این نسل را اگر شعر بنویسد ‘شاعر اینستا’ مینامند که نامگذاری رسایی نیست، انگار که ‘شاعر اینستا’ در جهان ِ ادبیات ‘شاعر واقعی’ نیست و نمیتواند باشد. خوشبختانه دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که شعر-اینستا را چون گونهای از ‘شعر’ – شعر ِ تصویری، شعر-مرثیه، شعر فیالبداهه و …- میبیند و آن را ‘شعر ِ بیرون از کتاب’ میداند. کتاب ِ چاپی اکنون تنها وسیلهی ‘ادبیات خوب’ و ‘هدف نهایی’ نویسنده نیست. شکلهای دیگر انتشار، از جمله شعر اینستاگرامی را میتوان چون شعر اجرایی دید که بخشی از جهان ادبیات ‘واقعی’ زمانهی ما است.
لیلی دانشور، به انگلیسی مینویسد و این دو شعر برگردان فارسی دو شعر از اوست.
هر چیز بیجانی زنده است
احساس میکنم دریا در راه است
سوی ماه دست نایافتنی
احساس درد میکنم ،
زندگی بیجان از پس ِ این همه.
تپش ِ قلب در پوست فلزی.
حرکت ِ انگشتان سیال
زمانی که میچکد بر زمین.
باد میخواند،
در شتاب از پس ِ گوش،
هو هو،
پویایی حرکت،
پاها را هل میدهد
درون ِ اتاق.
کف چوبی از درد ترک میخورد.
درها آه میکشند به زمانی که بیهوده بسته شوند.
احساس میکنم زمین در حرکت است.
احساس میکنم آسمان
آبیها را به زرد
زردها را به سبز دیگرگون میکند.
و اگر بتوان گفت شهر قلب دارد،
ما هستهی تپش ِ نظم هستیم.
در راه اندازی ماشینها.
بخشیدن ِ هستی به زندگی ِ بیجان.
به یاد میآرم
دخترکی خُرد که بودم،
دزد به خانهمان زد.
ضربهای از توفند ِ شوم ِ بزه.
زر ِ ناب
ربوده به دست کثیف ِ افزونخواه ِ غریبهای.
گریهی بی اشک همهی اتاقها…
جز اتاق خودم.
و ایستاده بودم آنجا در اتاق ِ پُر،
شگفت زده
کدام دزد اینهمه مهربان بود
در چشم پوشیدن از اتاقی
پر از اسباببازیهای زیبا.
خود آیا زمانی کودک بوده است؟
دختری داشت آیا؟
کودک که بود
دزد به خانهاش زده بود؟
پشیمان بود آیا
از سرقت ِ مال و منال ِ دیگری
به زیر نگاه ِ اتاق ِ دخترکی خُرد؟
و آنجا ایستاده بودم در اتاق ِ پُر ِ خودم،
انگار همهی دنیا به سرقت رفته
جز اتاق خودم.
به نقل از «آوای تبعید» شماره ۲۰