محسن آریاپاد؛ نخستین شعر آزاد ِسروده شده در ایران، به زبان گیلکی بود
محسن آریاپاد؛
نخستین شعر آزاد ِسروده شده در ایران، به زبان گیلکی بود
آی… ویریزید! ویریزید براران!
اولاد ِایران! چون شیرِ غرّان!
آی که از سر ردّاَ بو ردّاَ بو –
خورشید ِتابان! جان ِبراران!
هساَ وقت ِ یاریه برای وطن
اَمِه سر و جان و دیل –
فدای وطن
هساَ وقت ِکوششه جان ِبراران
وقت ِجانجوششه جان ِبراران!
عزیزپارلمان! پارلمان! گشتی تو ویران!
میرابو! میرابو! زود بیا دِیراَ بو!
گیم اَماَ تا مستبد، عدلاَ بیچیشه
آهنگ ِاسپانیولی، ویولاَ ماچیشه !
برگردان به فارسی :
آی… برخیزید! برخیزید! برادران!
فرزندان ایران مانندِ شیرِ غرّان!
آی که از سر رفت و رفت
خورشیدِ تابان، برادران عزیز!
اکنون وقت ِیاری رساندن به وطن است
سر و جان و دل ما
فدای وطن
حالا وقت ِکوشش است برادران
وقتِ جوشش ِخون است برادران
مجلس مجلس! تو ویران شدی
میرابو میرابو ! زود بیا دیر شد!
میگوییم ما تا مستبد، عدل را بچشد
آهنگِ اسپانیولی، زندهباد ماچیش است
این شعر در اعتراض به شاه مستبد ایران، محمدعلی شاه قاجار، که مجلس قانونگذاری را در سال ۱۲۸۷ خورشیدی، به توپ بست؛ در همان سال سروده شد.
محسن آریاپاد، با توجه به تاریخ سرایش این شعر و تاریخِ سرایش شعرِ(وفای به عهد) که یک سال بعد، توسط «ابوالقاسمِ الهامی»، متخلص به لاهوتی، در سال ۱۲۸۸ خورشیدی سروده شد و به عنوان اولین سرودهی (آزاد) فارسی، پیشینهمندست؛ اعلام کرد که افتخارآفرینیِ زندهیاد میرزا حسین خان کسمایی، در سرایش ِشعر ِ «ویریزید» مغفول مانده است.
آریاپاد در مقالهاش تحت عنوان: «رویکرد سیاسی و خاستگاه فرهنگیِ میرزاحسینخان کسمایی و بدعتگذاری او در سرایش نخستین شعر آزاد» اشعار «میرزا حسین خان کسمایی» را بدعت گذاری در سرایش نخستین شعر آزاد کشور توصیف نمود و تاکید کرد: نخستین شعر آزاد (غیر کلاسیکِ) چاپ شده در ایران، سروده «میرزا حسین خان کسمایی» است. او با ایجاد تحول در ساختار و درونمایهی شعر گیلکی و فارسی، میراثی گرانمایه به گنجینهی ادب فارسی افزود. با اینکه دامنهی تأثیرش، تحوّلی چشمگیر در شعر امروز ایران پدید آورده، ولی در منابع مکتوب نقد ادبی، نام «لاهوتی» به نام پیشگام در تحول شعر دیده میشود.
محسن آریاپاد، با اشاره به فعالیتهای سیاسی میرزا حسینخان، در مشروطه و جنبش جنگل و تاثیر آن بر مضمون اشعارش گفت: فعالیتهای سیاسی-اجتماعی او فرصتی بود تا اشعارش در خدمت آگاهانیدن مردم باشد. با اینکه اشعار کمی از «میرزا حسین» باقی مانده، اما نشان از یک خیزش ادبی در ایران دارد. خیزشی که متأسفانه پژوهندگان ادبیِ کشور، در کارنامهی آن زندهیاد ثبت نکردهاند.
وی افزود: نخستین شعر آزاد (غیر کلاسیک) چاپ شده در ایران، شعری به زبان گیلکی، به نام «ویریزید!» سرودهی «میرزا حسینخان» است که پس از به توپ بستن مجلس شورای اول ایران، در سال ۱۲۸۷ خورشیدی، به منظور تهییجِ آزادیخواهان، علیه «محمدعلی شاه» سروده شد.
آریاپاد یادآور شد: نواندیشی میرزا حسین خان، ناشی از حضور دو سالهاش در فرانسه و فراگیری نقاشی در موزه لوور، مصادف با رونمایی پدیده «باروک» بود. باروک، عنوانی است که از اواخر قرن نوزدهم، برخی از نواندیشان غرب، به قالبهای (جمالشناختی) که حالاتی خاص و غیر عادی داشتند؛ اطلاق میشود. شیوهی باروک، با ویژگیهای مورد پسندی که داشت در جوامعِ بورژوازی، اشرافی، مذهبیِ کلیسا و دهقانان رفرم و ضد رفرم، رواج یافت. بهصورت خلاصه، باروک چیزی است که کلاسیک نیست و متظاهر و غیر عادی و متفاوت است.
این شاعر گیلک سرا خاطر نشان ساخت: با توجه به اقامت «میرزا حسین» به مدت دو سال و چند ماه در پاریس، وی دید باروکی پیدا کرد و پس از برگشت به ایران و شنیدن خبر ناگوارِ بمباران مجلس اول، شعرِ «ویریزید» را سرود.
وی تاکید کرد: کسمایی در این شعر، حصار دست و پا گیر قافیه را شکست و قالب شعرش قالبهای گذشته نیست. واژههایی مانند: پارلمان، میرابو، آهنگ اسپانیولی، ویولا ماچیش (زنده باد ماچیش) کلماتی هستند که تا آن زمان کسی جرأت و جسارت آن را نداشت با بهرهجویی از آنها، اساسِ شعری را پی بریزد.
ساختار و چینش واژگان در این شعر به گونهای است که در آن، مولفههای مربوط به چهارچوب و مضمون و معنا و فرم و نوآوری و سایر پارامترهای گریز از حیطهی کلاسیک و ورود به (شعر آزاد) یا (شعر مدرن)، به خوبی نمایان است و میتواند نخستین شعر آزاد، یا (شعر نویی) باشد که در ایران سروده شده است.
این شاعر، در اثباتِ این مدعا، به استناد «تاریخ تحلیلی شعر نو ایران» گفت: شمس لنگرودی، شعرِ (وفای به عهد) سرودهی ابوالقاسم الهامی (لاهوتی) را که به سال ۱۲۸۸ سروده شده را اولین شعر در قالب نو معرفی مینماید.
آریاپاد در مقایسه شعر لاهوتی با شعر میرزا حسین خان کسمایی، تصریح کرد: شعر«وفای به عهد» که در قالبِ قطعهی چهار پارهای سروده شده؛ کهنگیِ شماری از واژگان مانند (ستاده = ایستاده)، (نَبُد = نبود)، (مکن = نکن)، نشان میدهد که بر اثر تنگنای وزن، جاگذاری شده و شعر از نظر چسبندگیِ متن، بیبهره و بسیار سست بوده و از رسایی لازم برخوردار نیست و تعجب آور است که با دارا بودنِ معایب مذکور بهعنوان نخستین شعرِ (نو)ی چاپ شده محسوب میشود.
این محقق، تاکید کرد: با توجه به تقدم سرایش، شعر «کسمایی» کاملاً مدرن، موجز و بارمند است ولی شعر «لاهوتی»، به هیچوجه انداموارگیِ شعری و ممیزههای صنایع نوی ادبی را ندارد. و در ساختار و درونمایه و بافتِ آن، جز کهنگی، چیزی برای عرضه، دیده نمیشود؛ امّا شعرِ میرزا حسینخان پس از (۱۰۳) سال هنوز دارای متنی فعّال و منسجم و انگیزاننده است.
وی مضمون شعرِ «لاهوتی» را هم کلیشهای توصیف کرد و در مقایسه با شعر کسمایی افزود: شعرِ کسمایی از برجستگیهای نمادین فوقالعادهای برخوردار است و با اختصار واژگان، از دیدگاه (بلاغتِ تصویر)، شعری حسبرانگیز و (هیجانزا) است. کسمایی، در همان سال میتوانست شعر (آزاد)ی با همان مضمون به زبان فارسی بسراید امّا به انگیزهی زنده نگهداشتن و بارورترکردن زبان زادگاهیاش یعنی گیلکی، گیلکی سرود تا از طریقِ (پراگماتیسم) پرورش یافتهی شعری، جدّیتر به مقصدِ پیامرسانی برسد.
«آریاپاد» بخشی از زندگی «لاهوتی» و فعالیتهای مشروطه خواهی و فرارش از ایران را یادآور شد و احتمالِ پیروی کردن «لاهوتی» از «کسمایی» را به صحت نزدیک دانست و افزود: لاهوتی به احتمال زیاد از شعر «ویریزید» کسمایی و برگردان به فارسیِ آن آگاهی داشته و از کسمایی تاسی جسته است.
این محقق، به دیگر عناصر سنت شکنی شعر کسمایی از جمله عدم ذکر تخلص در غزلهایش اشاره نموده و افزود: حسِّ آموزش دیدهی «میرزا حسینخان» به او فرمانِ نوآوری میداد، نه دستورِ نوگرایی. بنابراین بر شعرهای «کسمایی» میتوان با دیدگاههای (نشانهشناسانه)، (پدیدارشناسانه) و (تاریخگرایانهی نوین) نگریست.
محسن آریاپاد به تاثیر دیگر شاعران از اشعار «کسمایی» به ویژه طنز اجتماعی هم سخن گفت و افزود: این تاثیرپذیری در اشعار «شیون فومنی» و «افراشته» مشهود است.
آریاپاد همچنین بیان کرد: بجز شعرهای آزاد و غزلها و ترانهها، از «میرزا حسین» منظومهها و ترجیعبندها و هجونامههایی به زبان گیلکی و گاهی ملمّع به جا مانده که دارای بافتِ روایی، ساختار خطی، درونمایههای کنایی و طنزِ انتقادی، اجتماعی، سیاسیست که اکثراً تند و صریح است.
وی همچنین از انتشار اشعار گیلکی کسمایی در سال ۱۹۱۴ میلادی به زبان فرانسه در مجلهی «جهان اسلام»، منتشرهی پاریس، خبر داد و بیان نمود: «آرتور کریستین سن» که در امر گویششناسی، پژوهش نموده در کتاب «خدماتی به گویششناسی ایرانی»، در ارتباط با گویش گیلکی رشتی، با دقت پژوهشگرانهاش در بخش اشعار گیلکی، هشت بیت از غزل پُربارِ (بیا بیشیم کوهانه جُر؛ دور جه آدم کلکا) و دو بیت از شعر (وا نَوا پا بزنی تا آب انگور بوبوخه) از کسمایی را به عنوان نمونهی ادبیات گیلک، آورده است.
شعرکسمایی بر شعر لاهوتی برتری دارد اما پیشگامی و طلایه داری و نوآوریِ میرزا حسین خان، بی امتیاز و مغفول مانده است. برای آگاهیِ بیشتر از موضوع، به طور کوتاه، زندگینامهی (لاهوتی) هم در مقاله درج است و نشانهها و ارتباطاتی را مینمایاند که احتمالِ قویِ پیروی کردنِ لاهوتی از کسمایی را در سرایش شعرِ (وفای به عهد)، تقویت میکند. موضوع دیگر این که از دههی چهل به صورت خزنده، و از دههی گذشته تا کنون، با اکثریت قریب به اتفاق، غزلسرایان جوان، اعتقادی به تخلص در غزل ندارند. جالب است که سرودههای میرزا حسین خان، در بیش از یکصد سال پیش بدون تخلص است و غزلهایش، ظرفیت آن را دارند که ویژگیهای برجستهیشان را پدیدار کنند.
بیا بیشیم کوهانه جُر، دور جَه آدم، کِلَکاَ
دونکونیم گالشه جور؛ کسوته ماتم، کلکاَ
بونوشیم سبزه میان، قلّهی کو، شام و سحر-
آباَ با موشت؛ جَه او چشمهی زمزم کلکا
نیدینیم دورنمای وطناَ مست و خراب
مثله اِی کلافه کج، درهم و برهم کلکا
نشکنیم خالاناَ از بهره خومه یا که کومه
نسازیم خانه به اَ عرصه یه عالم کلکا
بکَن اَ پیرهناَ کی موتاجه سوزن نیبیهی!
واوین انگوشتاَ نوخور غُرصه ی خاتم کلکا
پسره بی پِئر، بِهِه حضرته آدم پسره!
دختره بی مرد بِهِه حضرته مریم کلکا
شبه گرمه آفتاباَ بوشو بوخوس دارانه جیر
دیلا خالی بوکون از شادی و از غم کلکا
فاندریم خُب اثره طبیعتاَ دونیا دورون
شب و روز، گر بخوایی عیشه فراهم کلکا
تی خورَم مو، تی زَرِه، تی قدّه موزونه مرا
بوکونیم جنگ؛ با اَ اوضایه عالم، کلکا
مضمون این غزل، به ظاهر، یک روایت نو در زنجیرهی ساختارِ خطیست. اما با لفاف زیر جلدش، از نوع گزارههای کهنه و بیجان نیست. تمام مولفههای یک غزل نو را دارد. انگیزهی قوام و دوام و تاثیرش در جامعه، تا آن حد است که وارد حوزهی موسیقی شد و به عنوان یک ترانهی جاوید و خاطره انگیز، اعتبار فرهنگی یافت و پس از دو نسل دوباره تکرارِ اعتبار کرد و با وام دادن از مصراعِ اول خود، ترانهی تازهی دیگری را توسط شاعر دیگری با صدای مخملیِ خوانندهی محبوب گیلانی، «ناصر مسعودی»، در دههی ۷۰ خورشیدی، تجدید حیات هنری نمود و خاطرات پیشینِ جامعهی هنرپرور گیلان را تبلوری تازه بخشید.
غزلهای بجامانده از میرزا حسین خان کسمایی با گذشت بیش از یکصد سال هنوز تازه و مواجاند و از ظرفیتهای پدیدارشناسانه، و نشانه شناسانه با بازنماییهای شاعرانه، در دامنهی بلاغت تصویر، منطبق با رویکردهای (کارکردگرایی و روندگرایی)، از (تعاریف تاریخمدار) برخوردارند و میدرخشند.
زنده یاد میرزا حسین خان کسمایی، بزرگتر و آزادهتر از آن است که نام و یاد و بدعت گذاری و تاثیرگذاریاش بر شاعرانِ بعد از او و حافظهی جامعهی پویای گیلان، مغفول بماند و فراموش شود.
ماخذ: مجله فرهنگی و اجتماعی دیلمان. آذر ماه ۱۳۹۵
از مجموعه مقالات: نقش کسما در نهضت جنگل
به نقل از «آوای تبعید» شماره ۲۱