مسعود نقرهکار؛ تبعید و تبعیدی؛ پدیدههایی هنوز ناشناخته؟
مسعود نقرهکار
تبعید و تبعیدی؛ پدیدههایی هنوز ناشناخته؟[۱]
نظرها و دیدگاههای اهل قلم مهاجر (مهاجرین داوطلب) در باره تبعید، تبعیدی و ادبیات مهاحرت :
به زمان پهلوی دوم و نیز حکومت اسلامی مهاجرت داوطلبانه اوجی شتابناک یافت. بهبود وضعیت اقتصادی طبقه متوسط سبب شد اقشاری از این طبقه همسفر اقشار مرفه به خارج از کشور شوند.تبلیغ, گسترش و تسلط فرهنگ غرب, رفاه ,جاذبههای رنگارنگ, آزادی, گسترش روابط سیاسی, اقتصادی و فرهنگی با غرب, تسهیل مسافرت به غرب از عوامل این اوج شتابناک و حیرت انگیز بوده است.(۱) برخی ازاین نوع مهاجرین فرهیختگان اهل قلم بودند و برخی دیگر در مهاجرت به خیل اهل قلم پیوستند. اهل قلم مهاجر ( نویسندگان , شاعران , منتقدان و…) تولیدکننده نوعی ادبیات, که به ادبیات مهاجرت معروف شده است, شدند.
طرح و معرفی ادبیات مهاجرت در آغاز , جسته و گریخته, توسط نشریات فرهنگی و هنری مستقل, و نیز اهل قلم و هنرمندانی که برای اجرای برنامه به خارج از کشور میآمدند, صورت گرفت. با روی کار آمدن خاتمی و ماجرای “جنبش اصلاحات”(۲) این ادبیات در ایران مطرح تر شد , و امروز ادبیات مهاجرت در ایران می رود تا نم نمک جای بیشتری برای خودش باز کند.
افزایش انتشار آثار مهاجرین داوطلب, اهدای جوایز ادبی به این آثار, معرفی این آثار و خالقشان در مطبوعات داخل کشور و تارنما ها فرهنگی و هنری (و خبری و سیاسی) داخل و خارج کشور, سفرهای نویسندگان, شاعران و منتقدان مهاجر به ایران و حضور و برقراری رابطه با محافل فرهنگی و هنری درون کشور, افزایش مصاحبه با مطبو عات داخل کشورعوامل و نشانه هایی از مطرح تر شدن ادبیات مهاجرت در داخل کشور است.
اهل قلم مهاجر, و معرفین و منتقدین ادبیات مهاجرت, ۳ نوع برخورد با تبعید , تبعیدی و ادبیات تبعید داشته و دارند:
الف – برخی به ندرت و با اکراه از ادبیات تبعید نام می برند, حتی آنجا که ادبیات تبعید موضوع سخن است در پاسخ از واژه مهاجر استفاده می کنند. این مجموعه گروهی هستند که به ایران سفر می کنند, در آنجا آثارشان را چاپ میکنند و تریبونهایی نیز دارند. این اواخر روزنامههای شرق و اعتماد مصاحبههایی با اهل قلم مهاجر منتشر کردهاند, که این ویژگی را در آنها میتوان دید. در سری مصاحبههایی نیز که “رادیو همبستگی” با اهل قلم تبعیدی و مهاجر داشته, این نکته نیز مشهود است.(۳) برخی دیگر از شاعران و نویسندگان مهاجر در گفتوگوهایشان با نشریات درونمرزی به کار خود پرداختهاند و بس, حتی به ادبیات مهاجرت هم نزدیک نشدند. (۴)
ب: گروهی دیگر تفاوتی میان ادبیات تبعید و ادبیات مهاجرت قایل نیستند.
در میان اینان نویسندگان و شاعران تبعیدی نیز هستند, و در مصاحبه های قابل انتشار شان در ایران نظرشان را مطرح کرده اند.
رضا قاسمی , نویسنده و هنرمند ساکن پاریس, در مصاحبهاش با روزنامه اعتماد به گونهای سخن میگوید که به نظر می رسد تفاوتی میان ادبیات تبعید و مهاجرت قایل نیست. (۵)
حسین نوشآذر , نویسنده خوب و پرکار تبعیدی , که سایت فرهنگی و هنری ارزشمند ” مداد ” را راهاندازی کرده است، (۶) در مصاحبهای با”رادیو همبستگی” میان ادبیات مهاجرت و تبعید تفاوتی نمی بیند. او در مصاحبهای دیگر وجوه تمایزی برای این دو نوع ادبیات مطرح نمیکند(۷), اما در برخی دیگر از نوشته ها و مصاحبه هایش بر واقیعیت تفاوت ژانر ادبیات تبعید و مهاجرت انگشت می گذارد و در رابطه با این دو از مقولهی ناروشنی به نام “ادبیات غیر رسمی” نام می برد (۸)
علیرضا زرین شاعر و پژوهشگر ساکن امریکا نیز در مصاحبهاش با روزنامه شرق در باره “….مشخصه های ادبیات (مهاجرت و تبعید) در مقیاس جهانی و در مقیاس موردیاش ایران” گفته است :
” من چشم انداز این ادبیات و مشخصه هایش را در صورتهای موضعی زیر میبینم. ادبیات مهاجرت سرگذشت انسانی است از جا کنده شده، تبعیدی، جا به جا شده، سرگردان از خانه رانده و در «اینجا» مانده است. در انگلیسی من این حالت را به نام inbetweenness خوانده ام که همان مابین بودن است – بین دو حالت و دو وضع قرار گرفتن. البته، عملاً خود یک حالت و یک وضع است؛ مهاجر بودن یا تبعیدی بودن، هر دو در نوع خود عملاً یک حالت یا یک وضعیت است. اما در ذهن و روان، نماینده و نمایشدهنده دوگانگی و دوشقگی است (۹)
نویسنده ای به نام ” محمد چرمشیر” در مقاله ای با عنوان “کنکاشی در ادبیات مهاجرت” در روزنامه اعتماد مدعی است : “.. چنین به نظر می رسد که نویسندگان ایرانی خارج از کشور تمایل چندانی ندارند تا به عنوان «نویسندگان مهاجر» نامیده شوند. آنها همین عنوان «نویسندگان خارج از کشور» را عنوان درست تری برای خود می دانند” (؟!) ایشان بر این نظرند که:” این ادبیات رنگ عوض کرده است، ….آنها دارند بر ضد سیاسینگری و ایدئولوژیک بودن قیام می کنند ………..آنها دارند از سیاست حرف میزنند بی آنکه ایدئولوژیک و سیاسی باشند ……فرق دیگری هم باقی است، ما تقریباً شاهد همان مقدار کار انجام شده نزد «نویسندگان خارج از کشور» هستیم که آنها حقیقتاً انجام داده اند، تقریباً همان مقدار کاری که انجام شده به صورت کتاب چاپی یا آثار منتشر شده بر روی «سایت»ها انتشار می یابد و در اینجا همیشه بهانه ای باقی است، انگار آثاری از نویسندگانی موجود هست که ممیزی و سانسور مانع دیدن آنها شده است. (۱۰)
شاید طرح این مساله در این جا بی مورد نباشد که بسیاری از اهالی قلم داخل کشور نیز به هنگام اظهار نظر در باره ادبیات خارج کشور از استفاده از واژه تبعید پرهیز کرده و می کنند, من تا به حال نوشته ای از این عزیزان که در آن به ادبیات تبعید اشاره شود, و یا در باب تفاوت ژانر ادبیات تبعید و ادبیات مهاجرت باشد, ندیدم, یا ملاحظه سیاسی و پرهیز از بحث سیاسی علت است!! و یا این عزیزان نیز برای این ها تفاوتی قایل نیستند.
ج – گروهی اما میان ادبیات بتعید و مهاجرت تفاوت هایی قایلاند.
آقای مجید روشنگر , نویسنده و منتقد مهاجر و ناشر مجلهی ادبی “بررسی کتاب”, که ساکن لس آنجلس نیز هستند در مصاحبه با روزنامه اعتماد در ایران در باره تفاوت ادبیات تبعید و مهاجرت گفته اند:
“…..لازم است به نکته ای اشاره کنم و آن تفاوت ادبیات تبعید و ادبیات مهاجرت است. ادبیات تبعید غم غربت را القا می کند و پیام فرد تبعیدشده در اثرش یک نوع خشم و خروش آشکار است و خواننده از همان صفحه اول میداند نویسنده می خواهد چه بگوید و اگر با محتوا و واکنش عاطفی نویسنده همبستگی نشان بدهد اثر را می خواند و اگر از جنس آن حرف ها نباشد برایش جذابیتی نخواهد داشت. اما در ادبیات مهاجرت پیام آشکار نیست و پیام را باید در لایه های پنهانی اثر جست وجو کرد، همچنین در این آثار از خشم و خروش سیاسی خبری نیست و شما به عنوان خواننده حالتی از احساس را که آدمی در جابه جایی جغرافیایی با آن روبه روست حس می کنید و با عنصر مکان، فضا، شخصیت داستانی و زبان روبه رو هستید که می تواند با زبان مادری یا بنا بر لزوم با زبان کشور میزبان همراه شود. در فصل مهاجرت که نویسنده در فضا و مکان جدید قرار می گیرد احساس جدیدی به وجود می آید که با بهره گیری از تخیل، اثر را باورکردنی و در قالب رمان و داستان کوتاه عرضه می کند. در حالی که در ادبیات تبعید عنصر تخیل وجود ندارد و آنچه در زیر ژانر تبعید به وجود می آید همه در واقعگرایی محض است و در زیر چارچوب ایدئولوژی فرد قرار دارد. ….در ادبیات مهاجرت حتی این آثار مانند خیابان دوطرفه عمل می کنند “(۱۱)
«… وقتی نویسنده اثر خود را در قالب خشم و نوستالژی خود پدید آورد اثر او در قالب ادبیات تبعید جای می گیرد “(۱۲)
«… به هر حال آثار آفریده شده در این ژانر بسیار جذاب و زیبا هستند. به نظر من ادبیات فارسی طی ۱۱۰۰ سال تبدیل شده به آنچه پیش رو داریم و افرادی روی هر خشت، خشت های نو نهاده اند تا امروز که در قلمرو داستان و شعر روی خشت های قبلی ادبیات خشت تازه ای گذاشته و پدیده مهاجرت همان خشت تازه است….”(۱۳)
همین چند سطر آشکارا سرشار از تناقض, نشان از یک جانبهنگری و تحریف دارد .
ادبیات تبعید, ادبیات “خشم و خروش” آشکار است و خواننده در آن “حالتی از احساس را که آدمی در جا به جایی جغرافیایی با آن روبروست حس نمی کند” و “با عنصر مکان, فضا, شخصیت داستانی و زبان روبه رو نیست”, “در ادبیات تبعید عنصر تخیل وجود ندارد…همه در واقعگرایی محض و در زیر چارچوب ایدیولوژی فرد قرار دارد” ,” اثری که در قالب خشم و نوستالژی باشد, اثر در قالب ادبیات تبعید است” و……. بدین گونه معلم داستاننویسی و نظریه پرداز ادبیات مهاجرت از ادبیات تبعید تعریف به دست داده است.
آ قای روشنگر نمی توانند از هزاران اثری که تبعیدیان خلق کرده اند بی اطلاع باشند و برخی از آن ها را نخوانده باشند, برخورد ایشان از سر بی اطلاعی نیست, برخورد ایشان با ادبیات تبعید برخوردی غیرواقعی و علیرغم نگرانی و شکایت ایشان از “جوی با گرد و غبار سیاسی” در خارج کشور, ارزیابی هایی اگر چه به ظاهر سیاستگریز اما به شدت “سیاسی”اند.
در میان آثار شاعران و نویسندگان تبعیدی ده ها اثر میتوان نام برد که از آنچه آقای روشنگر “خشم و خروش” سیاسی نام داده اند در آن ها خبری نیست وبرعکس همه ی آن ویژگی های “جذاب و زیبا”ای که ایشان برای ادبیات مهاجرت و در میان دوستان و محافل نزدیک به خود برشمرده اند, می توان در این آثار مشاهده کرد. البته بدیهیست که در اکثر آثار تبعیدیان “خشم و خروش سیاسی”, یعنی ستایش ادیبانهی آزادی در تمام اشکال اش و نیز مذمت تمامی مظاهر اختناق, سانسور, زندان, شکنجه, اعدام و……. بدرخشد, و این همان تفاوت بزرگ میان ادبیات تبعید و مهاجرت است. آقای روشنگر برای نشان دادن ویژگی “جذاب و زیبا”ی ادبیات مهاجرت از نمونههای موفق ادبیات مهاجرت نام هایی از اهل قلم و آثار آنان را که در حافظه دارند, ذکر می کنند در حالیکه اکثر این نام ها نویسندگان تبعیدی و آثارشان هم بیش هر چیز تبعیدی, یعنی دارای مشخصهی “خشم و خروش سیاسی و نوستالژی” هستند, و البته معلوم نیست تکلیف آقای عباس صفاری, شاعر مهاجر, نیز که به “حس نوستالژی” در آثار خود اشاره دارند , چه می شود. (۱۴) این در هم آمیزی بهره گیرانه برای نظریه پردازی در کار مطبوعاتی ی استاد گرانقدر آقای روشنگر نیز وجود دارد. کافیست نشریه ایشان را مرور کنید, آثار نویسندگان تبعیدی و کار های تبعید در این نشریه زیر عنوان ادبیات مهاجرت منتشر می شوند.
نظریهپردازی پیرامون “جذابیت و زیبایی” ادبیات مهاجرت, به قیمت ارایه ی تحلیل های غیر واقعی, تحریف شده و مغرضانه در باره ادبیات تبعید به سود فرهنگ و هنر مترقی و پیشرو نخواهد بود. ادبیات مهاجرت “جذاب و زیبا”ست اما ادبیات تبعید نیست, ادبیات تبعید “صدای آواز” قلمهای شکسته شده به فرمان آیت الله خمینی ست, بررسی و نقد ادبیات تبعید ضروری ست اما می باید واقع بینانه, مستدل و همه جانبه سراغ اش رفت.
چند واژه در باره ادبیات تبعید و ادبیات مهاجرت
کم نیستند آثار درخشان در عرصه ادبیات تبعید و ادبیات مهاجرت میهنمان, اما سخن بر سر ارزشگذاری کیفی, یا کمی در پهنه ی ادبیات تبعید و ادبیات مهاجرت نیست, سخن بر سر شناخت و یا شناساندن واقعی این دو پدیده است.
ادبیات تبعیدمان پس از ۲۷ سال زندگی پرفراز و نشیب, به عنوان فرزند سه دوره ادبیات تبعید در تاریخ معاصر ایران (دوره مشروطه, پس از کودتای ۲۸ مرداد, و پس از تشکیل حزب رستاخیز), اکنون هویت و شخصیتی مستقل یافته است .
خلقکنندگان این ادبیات, اهل قلمی هستند که بدلیل فعالیت و مبارزه ی فرهنگی, هنری و سیاسی از وطن رانده شده اند. قلمشکنی حکومت اسلامی, سرکوب آزادی بیان و اندیشه, و اعمال سانسور اساسیترین نقش را در این ترک دیار اجباری داشته است. نویسنده تبعیدی رانده شده از وطنی که ریشه در آن دارد, به دیاری غریب پرتاب می شود, میان دوسنگ آسیاب رانده شدن و غربت, و این یعنی “شوک”های جانکاهی که ذهن و روان نویسنده ی تبعیدی را در وضعیتی دیگرگونه و جدید قرار می دهد. درگیری ها و مجادله های ذهنی و روانی ای که برای نخستین بار تجربه می شوند, مهر وطن, بحران بیریشه و بیهویت شدن, تبعید را برای او آغاز “نوعی خواب طولانی” یا ” کابوسی طولانی” (۱۵) می کنند. رانده شدن ترسناک یا تحقیرآمیز از زادگاه اش او را به وطن, به ریشه ها و خواست هایش نزدیکتر می کند, وچنین واکنش روانی ای طبیعی ست, وطن که “همچون وجدانی بیدار سایه به سایه تبعیدیان راه می رود, فقط یک مفهوم نیست که در ذهن خانه کرده باشد, وطن بیش از هر چیزی یک حس همیشگی است که بر پوست می نشیند و گاه همراه آه از سینه بیرون می زند”, “این نوع تجربه از حضور وطن را انگار تنها در برونمرز میشود کسب کرد”(۱۶) وطن, خانواده, یاران, تبعید کنندگاناش, و آنچه که او به خاطر آن ها تبعید شده است, و نیز جامعه ی جدید, تجربه ها و مشاهدات جدید و متفاوت, و مشکلات ریز و درشت در این کابوس ملکه فکرش می شوند و او به زودی در می یابد که “تبعید جاده پوشیده از گل سرخ” نیست و از دل این کابوس می باید “تولدی دیگر” را تدارک ببیند. نویسنده تبعیدی در چنین حال و هوایی دست به قلم می برد تا بهای سنگین “آزادی سخن گفتن و نوشتن” را بپردازد.
نویسنده ی تبعیدی تا سال های ۶۷-۶۸ همراه با قلماش بیش از هر چیز علیه ستمگری, آزادی و آزادهکشی و اختناق فریاد کرد و از اندوه غربت و مهر وطن و گریز و گریزگاه تلخ اش نوشت. در این دوره او هر خبری از میهناش را بلعید تا شاید در میان آن ها توشه ای برای میل سیریناپذیرش به بازگشت به وطن بیابد. دیدار وطن که در آثار آن دوره از تبعید می توان دید آرزویی خوشبینانه باقی ماند.
گذر زمان و شناخت بیشتر تبعیدگاه اش سبب شد تا او به تطابق و تجانسی نسبی دست یابد و از بیگانه بودن و بیگانه انگاشتن خود فاصله بگیرد و به “به خود اندیشیدن” و بازآفرینی آنچه که در ذهن پر آشوب اما کنجکاوش, و اقامتگاه جدیدش می گذرد وادارد. تبعید جایگاه شناخت شد .
تردیدی نیست که تا هم امروز آثار تبعیدیان درون مایه ی سیاسی ی داشته و دارد , درون مایه ای که خواست ادیبانهی آزادی اندیشه, بیان و قلم و نفی هر گونه سانسور و طرح ممنوعه ها و تابو های سیاسی, فرهنگی, مذهبی و اخلاقی را با خود داشته است. ادبیات تبعید سیاسی و متعهد است, متعهد به آزادی, “ادبیات تبعید بیطرف نیست”, ادبیات افشا و ستیز با دروغ است.
می باید تبعیدی بود, و تبعیدی قلم به دست گرفت تا برخی از آنچه گفته شد قابل پذیرش شوند .
چه آن هنگام, و چه اکنون فضا و مکان کارهای تبعیدیان دو پاره و دو شقه بود و هست, گاه وطن, گاه تبعید و گاه هر دو, و این واقعیت تبعید و بازتاب ذهنیت, عاطفه و اندیشه ی اهل قلم تبعید ی ست.
زنده یاد گلشیری خطاب به نویسندگان مهاجر ( و تبعیدی) گفته است :
«… اگر بخواهی از حافظه و خاطره استفاده کنی, ناموفقی, ولی اگر در مورد آنچه که دارد می گذرد و وضعیت موجودی که جلوی چشمات است بنویسی, احتمالا” موفق میشوی… مخاطب نویسنده در مهاجرت, باید جهان باشد, برای اینکه این لایهای از خواننده – که اکنون دراین جا موجود است- نیز روز به روز تراشیده میشود و محدودتر می شود…”(۱۷)
و این گفته نشان از بیاطلاعی این بزرگوار از بتعید داشت. هوشنگ گلشیری, و آقای مجید روشنگر که تزی مشابه گلشیری ارایه می دهد(۱۸) به نظر می رسد “به سادگی ریشه را با جغرافیا اشتباه گرفته اند”.(۱۹)
و براستی با چنین دیدگاهی تکلیف آثاری که نویسندگان تبعیدی جهان در باره ی میهن شان خلق کردند و در زمره برجسته ترین آثار ادبی در جهان هستند , چه می شود؟
نویسندهی مهاجر اما نویسنده ای ست که برای نوجویی, کسب و کار و تحصیل, تنوع و خوشنشینی به خارج از کشور سفر کرده است. ملاحظات سیاسی, اجتماعی و فرهنگی و هنری می تواند سبب مهاجرت شود اما اجبار و تهدیدی در پس سفر مهاجر داوطلب نیست. نویسندهی مهاجر دلتنگ دیار و یار میشود, نگران هویت خویش است, با مسایل ریز و درشت در جامعهی جدید مواجه می شود, اما هیچ گاه دچار بحران بیریشگی و بیهویتی نمی شود و کمتر به دوپارگی و دوشقه شدن میاندیشد و از آن رنج میبرد. او هر هنگام که بخواهد میتواند به وطن برگردد. تجربه های نویسنده ی مهاجر در جامعه ی جدید, تجربههای نویسنده ی تبعیدی نیست, و اینگونه است که برونگراتر میشود و بیش از هر چیز آنچه در اطرافاش میگذرد با اندیشه و عاطفهاش گره میخورد. ادبیات مهاجرت بازگوکنندهی ذهنیت نویسندهایست با ویژگیهای گفته شده.(۲۰)
ادبیات مهاجرت به ناچار در جوامعی شبیه جامعه ی ما به ادبیات مجاز نزدیک می شود.
چرایی نظرها و دیدگاههای اشاره شده در باره تبعید, تبعیدی و ادبیات تبعید
۱- در باره نظرها و دیدگاههای اهل قلم و هنرمندان داخل کشور پیرامون تبعید, تبعیدی و ادبیات تبعید- که به نمونههایی از آن در بخش نخست این مقاله اشاره شد – به گمان من دو دلیل وجود دارد:
الف – بی اطلاعی و عدم مطالعه کارهای تبعیدیان :
برا ی نمونه آقای میرصادقی داستاننویس و مدرس داستاننویسی به تازگی در باره “ادبیات مهاجرت یا ادبیات تبعید” گفته است:
«… هر یکی دو سال می روم امریکا و با نویسندگان ادبیات مهاجرت یا ادبیات تبعید در ارتباطم. کارهایی که منتشر می شود را دوست دارم. کتاب رضا قاسمی را خواندم که خوب بود. یک کتاب دیگر هم خوانده ام از نویسنده ای به اسم خسروی که در فرانسه زندگی می کند به اسم «صورتالغراب» که در ایران قابل چاپ نیست. حالت تمثیلی دارد و داستان خوبی است. ولی ادبیات مهاجرت یا ادبیات تبعید کوچه بن بست است. چون نسل بعد انگلیسی یاد میگیرد. بچه های اینها انگلیسی خواهند نوشت. جویباری هستند که به جریان ادبی عظیم نویسنده های خارجی میپیوندد و برای ما به جایی نمی رسند .”(۲۱))
اینکه داستان نویس قدیمی و کارکشته ای چون آقای میرصادقی در این رفت و آمد ها از خواندن دو رمان سخن بگوید و در مورد رمان دوم به غلط از نویسنده و اثر نام ببرد, (سورهالغراب, محمود مسعودی, که ساکن فرانسه نیست), و با این حد اطلاع ” ادبیات مهاجرت وتبعید را کوچه بنبست”, بداند. شگفت انگیز نیست؟
ادبیات مهاجرت و تبعید می توانند “کوچه بن بست” باشند منوط بر اینکه دیگر از مها جرت و تبعید خبری نباشد, آیا اینگونه است؟ کوچه بنبست دانستن ادبیات مهاجرت وتبعید درعین حال چشم بستن بر تلاشهای نسل جوانیست که به زبان فارسی و زبانهای دیگر ادبیات مهاجرت وتبعید را پر بارتر کردهاند, نسلی که آقای میرصادقی عقیده دارند “برای ما به جایی نمی رسند .”
ب: برخورد های” روانشناسانه” با ترک دیار کردن که ریشه در تاریخ معاصر کشور مان دارد.
در میان بخشی از روشنفکران و روشنگران ما, به ویژه سیاسیون, و نیز مردم میهنمان, ترک دیار کردن یک مبارز عملی قابل قبول نبوده و نیست و بگونهای خالی کردن میدان و فرار, وحتی خیانت تلقی شده است. تجربه برخورد با تبعیدیان تودهای, بعد از کودتای ۲۸ مرداد, پیش روی ماست .
حتی اخوان ثالث این گریزهای ناگزیر را, که به طعن و کنایه “ناشریفانه” خوانده است, برنمیتابید:
گوید:”آخر…پیرهاتان نیز…هم…»
گویمش:”اما جوانان ماندهاند”
گویدم “اینها دروغند و فریب”
گویم: “آن ها بس بگوشم خوانده اند”
……………………………
آبها از آسیاب افتاده است, لیک
باز ما ماندیم و عدل ایزدی.
و آنچه گویی گویدم هر شب زنم:
” باز هم مست و تهی دست آمدی؟”
آنکه در خونش طلا بود و شرف
شانه یی بالا تکاند و جام زد.
چتر پولادین ناپیدا بدست
رو بساحل های دیگر گام زد
در شگفت از این غبار بیسوار
خشمگین, ما ناشریفان ماندهایم.
آبها از آسیاب افتاده لیک
باز ما با موج و توفان مانده ایم. (۲۲)
ما , به این دلیل که تودهایها بعد از کودتای ۲۸ مرداد مجبور به ترک وطن شده بودند, آنها را “ترسوهای خائن” خواندیم, امروز اما در زمرهی ترک دیار کردگان هستیم .
برخی از اهل قلم و هنرمندانی که در داخل ایران مانده بودند, یا ماندهاند و به نظرها و دیدگاه های آن ها اشاره شد, همین نوع طرز تلقی را داشته و دارند, آن ها با حس روانیای مطبوع خود را از اهل قلم تبعیدی مبارزتر دانسته و میدانند, حتی اگر وجبی هم در راه مبارزه برای آزادی اندیشه, بیان و قلم, و علیه سانسور گام بر نداشته باشند. این حس سبب شده است تا ادبیات تبعید جدی گرفته نشود, و یا برخوردی غیر واقعی با آن شود. (حساب عزیزان و بزرگوارانی چون احمد شاملو, سیمین بهبهانی, رضا براهنی, هوشنگ گلشیری, فرج سرکوهی و منصور کوشان جداست که آبروی قلم در ایران بودند و هستند, و در وطن نیز دمی از مبارزه برای آزادی اندیشه, بیان و قلم, و علیه سانسور باز نایستادند).
ج- حس برتری کیفی هم اضافه بر درک گفته شده وجود داشته و دارد, این گفته ی داستاننویس بزرگ میهنمان است :
” من البته بارها گفته ام که در اینجا, نویسندگان ما در عرصه ادبیات داستانی و شعر, کارهای با ارزشی کرده اند. البته نمیگویم که قابل مقایسه با آثار نویسندگان داخل کشور است ولی به هر تقدیر ارزشمند است” (۲۳)
واقعیت این است که این دست برخورد ها بتدریج کاهش یافته و تا حدودی تصحیح شده است. دلایل نیز این ها میتوانند باشند:
-سفرهای فرهنگی و هنری اهل قلم و هنرمندان داخل کشور به خارج از کشور. این سفر ها که اکثرا” به یاری اهل قلم تبعیدی تدارک دیده می شد, و می شود سبب شده اند تا اهل قلم داخل کشور با کار های تبعیدیان و وضعیت زندگی آنان آشنا شوند و به داوری های واقعبینانهتری دست یابند. این سفرها باد تبختر و تفرعن, و فخر فروشی برخی از هنر مندان داخل کشور را, به این دلیل که در ایران ماندهاند, کم کرده است, هنرمندانی که دیگر پایی در داخل و پایی در خارج از کشور دارند, نمونهاند آیدین آغداشلو (۲۴) و هانیبال الخاص(۲۵).
برخی از اهالی قلم و هنرمندان تبعیدی این سفرها را دسیسه و سیاست حکومت اسلامی می دانستند, و شاید هم هنوز بدانند.) , (۲۶)
در کنار سفرهای فرهنگی و هنری,گسترش و در دسترس بودن اینترنت و برخی دیگر از رسانه های برونمرزی, چاپ آثاری از اهل قلم تبعیدی در داخل کشور (۲۷) از میزان بیاطلاعی کاسته است.
– بسیاری ازاهل قلم داخل کشور که تبعید را برنمیتابیدند, تبعیدی شدند. این عزیزان بتدریج به درک درستی از تبعید و تبعیدی دست یافتند اما جز یکی دو نمونه هرگز برخوردهای پیشین خود را تصحیح, یا مورد نقد و بررسی قرار نداده اند. از اهل قلمی که در داخل کشور ماندند احمد شاملو, شاعر بزرگ میهنمان, از نمونههاییست که نگاه خود را تدقیق و تصحیح کرد, و صمیمانه به معرفی کارهای اهل قلم تبعیدی, و بررسی مسایل تبعیدیان و مهاجرین پرداخت.(۲۸)
البته روند تبدیل اهل قلم و هنرمند تبعیدی به اهل قلم و هنرمند مهاجر نیز وجود داشته و دارد.
۲- در باره نظرها و دیدگاههای اهل قلم مهاجر در باره تبعید, تبعیدی و ادبیات تبعید
این دسته حداقل از کارهای انجام شده توسط تبعیدیان آگاه بوده و هستند, بنابراین برخوردهای چشمپوشانه, ناروش, متناقض و متأسفانه گاه مغرضانه در باره ادبیات تبعید می تواند به دلایل زیر باشد:
– برخورد “روانشناسانه”, مصلحتطلبانه و سیاستستیزانه, به منظور توجیه رفت و آمد به ایران و برقراری روابط با محافل فرهنگی و هنری داخل کشور.
– به زیر سایه کشاندن ادبیات تبعید, به منظور درخشانتر نمایاندن ادبیات مهاجرت .
***
زیر نویس و برخی منابع :
۱- دکتر عبدالمعبود انصاری, ایرانیان مهاجر در ایالات متحده, پژوهشی در حاشیهنشینی دو گانه, ترجمه دکتر ابوالقاسم سری, انتشارات آگه ( تهران), ۱۳۶۹
۲- حسین مکی, گفتاری در بارهی پدیده ی ” ایرانیان خارج از کشور” ایران استار ( کانادا), شماره ۳۵۶ , آپریل ۲۰۰۱ (نویسندهی این مقاله نوشته است: “شرایط سیاسی – اجتماعی ایران بعد از دوم خرداد, مناسبترین فضا و بستر را برای حل معضل بحران مهاجرت فراهم کرده بود”!.
۳- گفت وگوی فرزین ایران فر ( رادیو همبستگی) با رضا قاسمی, بهروز شیدا, ساسان قهرمان, حورا یاوری, حسین نوشآذر, رضا براهنی, ملیحه تیرهگل و نسیم خاکسار
۴- عباس صفاری, روزنامه شرق, شمارههای ۶- ۸۹۵, تیر ماه ۱۳۸۶
۵- رضا قاسمی, در گفتوگو با بابک مهدیزاده, “حوصله هیچ جمعی را ندارم”, اعتماد, شماره ۱۴۱۷, خرداد۱۳۸۶
۶-امروز به راحتی می توان بخشی از آثار تبعیدیان را از طریق سایت های تبعیدیان از داخل ایران خواند و پیگیری کرد. سایت ادبی و هنری “مداد” (حسین نوش آذر), کلمات اکبر (اکبر سردوزامی), ادبیات و فرهنگ (میرزاآقا عسگری), پویشگران (اسماعیل نوری علاء و شکوه میرزادگی), کتاب شعر (روشنک بیگناه), انجمن قلم ایران در تبعید, کانون نویسندگان ایران “در تبعید” و…..صدها سایت فردی و دهها سایت سیاسی و خبری, و برنامههای رادیویی و تلویزیونی برونمرزی و….. نمونه هایی هستند.
۷- حسین نوشآدز در گفت و گو با میترا الیاتی,”ادبیات چفت و بست عاطفی ماست”, سایت جن و پری
۸- حسین نوشآذر, ادبیات غیر رسمی ایران, سایت “مداد”, ۶ آبان ماه ۱۳۸۴
۹- علیرضا زرین در گفت و گو با شاهرخ تندرو صالح , “پلی میان واژه ها تا تنهایی”, شرق, شماره ۸۸۷, تیر ماه ۱۳۸۶
۱۰-محمد چرم شیر,کنکاشی در ادبیات مهاجرت –۱ ,”این ادبیات رنگ عوض کرده است” ,اعتماد, شماره۱۴۱۱, خرداد ۱۳۸۶
۱۱- مجید روشنگر در گفت و گو با نلی محجوب, “خشتی برخشتهای گدشته”, شرق , شماره ۸۸۲, ۲۶ خرداد۱۳۸۶
۱۲- همان جا
۱۳ همان جا
۱۴- عباس صفاری, روزنامه شرق, شماره های ۶- ۸۹۵, تیر ماه ۱۳۸۶
۱۵- ناصر رحمانی نژاد, تبعید, کابوس طولانی است., آرش, شماره های ۲۲-۲۱ , آبان و آذر ۱۳۷۱
۱۶- الاهه بقراط, وطن یک حس همیشگی ست, در باره کتاب “در ستایش تبعید”, نوشته مهدی استعدادی شاد, چهار شنبه ۲۰ تیر ماه ۱۳۸۶
– مهدی استعدادی شاد , در ستایش تبعید, انتشارات باران
۱۷-هوشنگ گلشیری در گفتوگو با اردشیر بهتویی, فرهنگ و ادبیات فارسی در مهاجرت, آرش شماره ۱۷, سال ۱۳۷۱
۱۸- منبع شماره ۱۱
۱۹- ادواردو گالیانو ,ملال غربت یا آفرینندگی, ترجمه تقی امینی ,نخستین شماره ی نشریه “ندای پناهنده” و آرش, شماره ۴, اردیبهشت ۱۳۷۰
۲۰- علیرضا زرین در باره ادبیات مهاجرت می گوید:
«… ادبیات مهاجرت …. دغدغه اصلی اش مصرف بازار و جنجال و جبهه گیری و تن در دادن به دوگانگی های معمولی و پیش پا افتاده «شرق» و «غرب» نیست. فراتر میرود و فراتر و ژرف تر دست می یازد. دغدغه اصلی اش آفرینش بی واسطه و واقعی و قالب نخورده و در زرورق بازار متاع داغ پیچیده نشده است. ادبیات مهاجرت گوسفند قربانی هیچ درگاه و آستانه و درباری نمی تواند باشد و به پاسپورت تجارتی و غیرو نیازمند نیست. اصل آفرینش و نیاز به آفرینش قلب این آثار را به تپش وامی دارد. همین و بس.”
“همان گونه که پای انسان مهاجر هرگز بر خاک غیر، محکم و استوار نیست، آبشخور ذهن او نیز مهجور است و در نتیجه زبان، یا در واقع خود او سردرگم است. این سردرگمی شاعر و نویسنده مهاجر را می توان به مهی، ابهامی، یا سایه روشنی مشابه دانست که در آثار نقاشان امپرسیونیست وجود دارد. اما آنان که زیبایی های بسیار ویژه اینگونه هنر را می ستایند، می دانند که این گونه ابهام و مه و سایه روشن پردازی در ذات هنر است و بدان خاطر است که چشمان هنرمند به زوایای دیگری از هستی و شناخت آن دست یافته است و به همین جهت در آن صراحت و صداقت و زیبایی و طراوت ویژه ای نهفته است…….”، ” ادبیات مهاجرت، ادبیات رویارویی فرهنگی و زبانی با «بیگانه» و در خودپذیری ذهن و زندگی و زبان بیگانه است. اینگونه تعلیق و آویزان و آونگ بودن خود بخشی مهم از سرنوشت انسان است.” (منبع شماره ۹)
– آقای شهرام رحیمیان, در روز نامه شرق, شماره ۸۹۱ , ۶ تیر ماه, ۱۳۸۶, گفته اند: ” ادبیات مهاجرت بحث شیرین و پرداخته ایست که به تعداد نویسندگان مهاجر و آثارشان تعریف دارد”.
۲۱- جمال میرصادقی ,داستان به مثابه افشاگر, شرق, شماره ۸۶۸,۷ خرداد ۱۳۸۶
۲۲- مهدی اخوان ثالث, نادر یا اسکندر؟ از دفتر آخر شاهنامه, انتشارات مروارید, سال ۱۳۶۱ صص۲۳-۲۲
۲۳- منبع شماره ۱۷
۲۴- ساسان قهرمان, ییلاق – قشلاق فرهنگی و تبعات آن, سایت رضا قاسمی
۲۵- مصاحبه ای با هانیبال الخاص, ایران استار ( کانادا), شماره ۳۱۰, ۵ ماه مه ۲۰۰۰
۲۶- در مورد سفرهای فرهنگی و هنری اهل قلم و هنرمندان داخل کشور به خارج کشور از سوی برخی از بتعیدیان نیز نظرها و دید گاه هایی طرح شده است, که واقعبینانه و دقیق نیستند. این طیف سفرهای فرهنگی و هنری هنرمندان داخل کشور را به خارح کشور دسیسه ها و سیاست های حکومت های اسلامی تلقی کرده و آنان را ” سفیران فرهنگی” حکومت اسلامی خوانده اند. نمونه ها:
– نادر نادر پور, از “مشروطیت “تا ” مشروعیت”, نیمروز (لندن), شماره ۵۶۱۱۲ر نوامبر۱۹۹۹
– ر.ک به منصور سعادت ” خواست آزادی” ” گناه بینش سطحی”؟, دیدار( آلمان) , شماره ۴, سال۱۳۷۶
– نعمت میرزا زاده , گفت و گو , مجله پر, شماره ۹۴ , آبان ماه ۱۳۷۲ ( واشنگتن دی. سی)
– هوشنگ شکیبایی , مجله پر , شماره های ۹۵ و ۱۰۳
۲۷- ادبیات مهاجرت در عبور از فیلترممیزی, سپیده زرینپناه, باران, فصل نامه ی فرهنگی و ادبیات, شماره های ۴ و ۵ و ۶ و ۷ ( استکهلم)
۲۸- شاملو در مصاحبه با آدینه , زمستان ۱۳۷۰
به نقل از «آوای تبعید» شماره ۲۵
[۱] – این نوشته بخش دوم از مقالهای است که با همین عنوان نوشته شده است. به علت طولانی بودن آن، بخش نخست آن در اینجا نیامده است.