شریفه بنی‌هاشمی؛ تآتر ایرانی در تبعید

شریفه بنیهاشمی؛

تآتر ایرانی در تبعید

اگر بخواهیم به تآتر و یا به طور کلی هنر و ادبیات خارج از سرزمین اصلی هر ملیتی بپردازیم، باید در ابتدا بپردازیم به نوع و چرایی خروج این هنرمندان و یا کوچ کنندگان از سرزمین مادری خود؛ چرا که وابستگی این دو به هم، در نوع کار هنری و خلاقیت‌شان اجتناب ناپذیر است.

همچنان که در نام‌گذاری وبحث بر سر این نام‌گذاری نیز مشاهده می‌کنیم؛ “تآتر برون‌مرزی”، “تآتر در تبعید”، “تآتر مهاجر” و…

همان طور که برشت هم در شعر معروفش “در باره‌ی ارتباط مهاجرین” می‌نویسد، تفاوت مهاجرین (خارج شدگان) و تبعیدیان (رانده شدگان)، در برخورد  و رفتار متفاوت این دو گروه به گریزشان از سرزمین خود مشخص می‌شود.

زمانی که تعداد زیادی از نویسندگان، هنرمندان و ناشران سال ۱۹۳۳  درست بعد از آتش سوزی پارلمان آلمان به خارج فرار می‌کنند، فرار توده‌ای یهودیان تازه در ۱۹۳۸-۱۹۳۹ به اوج خود می‌رسد؛ وقتی که از ۹ نوامبر ۱۹۳۸ به آخرین شهروندان یهودی نیز مسلم شد که نازی‌ها قصد جدی نابودی یهودیان دارند.

تبعیدیان آلمان تمام کسانی بودند که فارغ از ملیت شان چه از آلمان و چه از چکسلواکی و … به خاطر تهدیدِ فاشیسمِ در قدرت، کشور را ترک کردند و برای همین نمی‌توانستند و یا نمی‌خواستند به کشور برگردند؛ آنهایی که در خارج به نوعی به خاطر مسائل سیاسی – هنری و یا ژورنالیستی و…مستقیم و یا غیر مستقیم درمقابل حکومت فاشیستی قرار گرفتند. در این کاتاگوری نویسندگان و هنرمندانی که نه در قبل و نه بعد از ۱۹۳۳  سیاسی بودند، بعد از خروج از آلمان با قطع هرگونه ارتباط با نشریات و فرهنگ فاشیستی، نشان دادند که نمی‌خواهند هیچ ارتباطی با فرهنگ و سیستم فاشیستی داشته باشند.

نویسندگان و هنرمندانی هم بودند که باوجود خارج شدن از آلمان ولی در موضعی بودند که مشکل بشود آنها را از نظر ایدئولوژیکی ضدفاشیست دانست، هرچند در تبعید یا در غربت به سر‌می‌بردند؛ به صورت محافظه‌کار، انسان‌گرا (اومانیست) و…

مهاجرت به معنای انتخاب آزادانه‌ی محل زندگی خود است برای موقعیتی بهتر داشتن – از نظر اقتصادی، آب و هوایی و یا…-  و نه تنها هیچ اجبار به هر شکلی پشتش نیست، بلکه اکثر این مهاجرین با کشور اصلی خود آزادانه در ارتباط و رفت و آمدند؛ پدیده‌ای که همیشه و در همه جا بوده و همچنان هست؛ به طور مثال اروپایی‌هایی که برای تجارت به آفریقا می‌رفتند و یا آلمانی‌هایی که به خاطر آب و هوا و زیبایی طبیعت به جنوب اسپانیا رفته و می‌روند و هیچ مشکلی هم با کشور و حکومتشان ندارند.

و اما با نگاهی به روند جهانی فرار و گریزِ ناگزیرِ فوج فوج انسان‌ها  به  کوچ از سرزمین‌شان به علل گوناگون و تحت فشارهای جانفرسا به هر شکلش –که به هیچ صورتی نمی‌شود آن را انتخاب آزاد نام گذاشت- و در نهایت برمی‌گردد به وضعیت سیاسی اجتماعی یک مملکت و ارتباط  آن مردم با قدرت حاکمه‌ی وقت، آیا معنای واژه‌ی تبعید، مثل خیلی از واژگان دیگر در طی روند تاریخ اجتماعی متحول نشده است؟

با این تفاسیر به گمان من این درست مصداق وضعیت اکثر ایرانیان خارج از کشور است، که به دلیل اجتماعی گوناگون امکان آزادانه‌ی فعالیت اجتماعی و هنری در ایران را نداشتند.

از ویژگی‌های این کوچ یا مهاجرت اجباری دامنه‌ و محدوده‌ی زمانی گسترده‌ی آن و طیف‌های گوناگون فکری عقیدتی، مذهبی، جنسیتی و… با افکار و ایده‌های مختلف است.

در جمع تآتریان نیز چنان که در دیگرِ هنرمندان‌، این طیف رنگارنگ با گرایش های متفاوت از ابتدا وجود داشت؛ و در هنرشان نیز تبلور می‌یافت.

به همین دلیل شاید بهترین نام که تاحدی بتواند بیشتر این طیف گوناگون را در برداشته باشد، “هنر درتبعید” باشد؛ و در هنر تآتر نیز درست مثل تآتر آلمان در جنگ جهانی دوم که  نام “Theater am Exil” را بر خود گرفت، “تآتر در تبعید” گویاترین نام باشد.

این تآتر درست مثل همین خیل عظیمی که از طیف‌ رنگارنگی تشکیل شده، سطوح و اشکال متفاوتی  از کمدی‌های سطحی یا به زبان تآتری، کمدی فارس – که به نوعی با هجو و طنزِ ساده و لودگی، مسائل سیاسی اجتماعی را نقد می‌کند-  گرفته تا آثار کلاسیک و شناخته شده‌ی جهان و…را دربر می‌گیرد.

تآتر نوع اول که بیشتر جایگاهش در آمریکاست و به نام تآترهای لوس‌آنجلسی نامیده می‌شود؛ که بیشتر با نگاهی طنزآلود و البته در سطوح مختلف چنانکه ذکر شد از کمدی های هجوآمیز و مسخرگی شیخ و ملا و… تا نمایشنامه‌های طنزآمیز  اجتماعی و گاهن سیاسی  و نوع دوم آن هم البته در سطوح مختلف از نمایش‌های شعاری تبلیغاتی گروه‌های سیاسی – بخصوص در سال‌های اول بعد از انقلاب- تا  تآترهای اجتماعی سیاسی و یا کلاسیک جدی تر و دراماتیک تر – و آن هم در سطوح مختلف و در سبک و فرم‌های گوناگون- چه به صورت استاندآپ کمدی یا کابارت و چه به صورت اجراهای کلاسیک و یا مدرن- که هرچند سرتاسری ست ولی بیشتر  در اروپا به چشم می‌خورد.

در این چهل سال بعد از انقلاب، گروه‌های تآتری ایرانی زیادی در سراسر جهان، – بیشتر در آمریکا، اروپا و کانادا- و فستیوال‌های گوناگونی – بیشتر در اروپا (آلمان در شهرهای کلن، هامبورگ و سپس هایدِلبرگ، فرانسه در پاریس و… – بوجود آمدند که بعضی از آنها برچیده شدند و بعضی دیگر مثل فستیوال کلن و هایدلبرگ، با وجود مشکلات عدیده همچنان به کارشان ادامه می‌دهند.

پرداختن به همه‌ی آنها در این فرصت کوتاه نمی‌گنجد و من – نگارنده-  یک سالی می‌شود که در مورد این موضوع یعنی تاریخ “تآتر در تبعید” در حال تحقیق و نوشتن هستم.

فکر نوشتن تاریخ تئاتر در تبعید از آنجایی در ذهنم نطفه بست که از یک طرف هر روز شاهد از دست دادن هنرمندان و نویسندگانی بودیم و هستیم که هر کدام خود با کوله بار تجربه‌هایشان گنجینه‌ای از تاریخ را – گاه ناگفته- با خود در دل خاک مدفون می‌کنند؛ و از طرفی پاسخی باشد به این پرسش که جسته گریخته از اشخاصی – بخصوص از داخل کشور- می‌شنوم و می‌شنویم که شما تئاتریان در آنجا چه کرده‌اید؟ و همچنین پاسخی باشد به نسل جوانی که تشنه‌ی دانستن و جمع آوری اطلاعاتی درمورد کارکرد تئاتر در تبعید هستند.

و از آنجایی که هنوز رشته‌ی پیوست‌های تئاتری من – که با آن شکل گرفته‌ام- نه تنها با نوشتن  گسسته نشده، بلکه در سال‌های اخیر تاحدی بیشتر هم شده، به خودم گفتم چطور است با جمع آوری کارنامه‌ی  تئاتری دست اندرکاران، بخصوص کارهای خارج از کشورشان و باطرح  چند پرسش از ایشان که مشترکن برای همه‌ی این هنرمندان فرستاده و همچنان درحال فرستادنم، بپردازم به قسمتی از سرگذشت ایرانیان در تبعید یا  “تاریخ تئاتر در تبعید”.

 

چیزی که مهم است تفاوت آن با تآتر داخل کشور است که مسلمن یکی از مهمترین ویژگی‌هایش آزادی انتخاب و اجرای بدون سانسور است و به طبع بیشترشان –هرکدام  در سطح و به زبان خود- نقدی ست بر این سانسور و مطرح کردن مسائل سیاسی- اجتماعی؛ که این نکته‌ی مثبتِ آن است ولی  متاسفانه به علت پراکندگی ایرانیان در سراسر جهان یکی از بزرگترین کمبودهای آن حضور فعال تماشچیان است و البته درست به همین علت – پراکنده بودنِ هنرمندان- کارها بیشتر غیر حرفه‌ای و یا کمتر حرفه‌ای ست و کمبود  در این زمینه، به مسائل مالی و نداشتن بودجه‌ی کافی نیز برمی‌گردد؛ چرا که اکثر دست‌اندرکاران تآتر برای تأمین معاش خود مجبور به داشتن یک شغل دیگر هستند و تآتر برای آنها – حتی با پشتکار و عشق وافر بدان- نمی‌تواند به صورت حرفه‌ای درآید و در بهترین شرایط بیشتر جنبه‌ی ارضا کردن خواست‌های احساسی- اجتماعی‌شان و یا عشقشان به این هنر به طور عام است که آنها را وامی‌دارد در بدترین وضعیت به کارشان ادامه دهند. این البته در رابطه با تآترهای به زبان فارسی ست که چنان که گفتم، متاسفانه تماشاچیان زیادی ندارد وگرنه بسیارند کسانی که به زبان اصلیِ کشور میزبان کار می‌کنند و بعضن هم در کارشان بسیار موفقند؛ که این البته در کاتاگوری دیگری می‌گنجد  و نه در تآتر ایرانیِ به زبان فارسیِ در تبعید.

اما با تمام این اوصاف چنان که گفتم در این چهل سال بسیارند – چه از تآتری‌های قدیمی که ترک وطن کردند و در غربت با تمام مشکلات گفته شده، به کارشان ادامه دادند و چه نسل جوانی که اینجا درس تآتر خواندند و به زبان کشور میزبان مشغول به کار شدند و یا در همین گروه‌ها و فستیوال‌ها همراه با نسل گذشته همکاری کردند و در این راستا خود به کار پرداختند.

و اما امروزه یعنی بعد از پاندمی کرونا، نوع جدیدی از تآتر در رسانه‌ها بوجود آمده که بیشتر از طریق  زوم اجرا می‌شود، که خود حدیث مفصلی ست و نتیجه‌‌ی تعییرات جهان بعد از کرونا؛ این تآتر  که توانسته پلی باشد بین داخل و خارج و سراسری، بخصوص در اروپا بسیار فعال است و مرکزش در لندن – گروه خوانش- که مثل دیگر تقسیم بندی‌ها باید درموردش مفصل تر نوشت.

 

این نگاهی کلی و کوتاه بود به تآتر درتبعید که – چنان که ذکر شد- احتیاج به یک تحقیق کامل و همه جانبه دارد. با امید این که تاحدی هم شده بتوانم و بتوانیم از پس آن برآیم و برآییم.

 

به نقل از «آوای تبعید» شماره ۲۵