فرشته مولوی؛ ایماژپردازی در داستان

فرشته مولوی؛

ایماژپردازی در داستان

(کارگاه داستان)

 

داستان کوتاه آشکارکننده‌‌ یا بازگوینده‌ی آن دم (instance) یا پاره یا برش از زندگی یک شخصیت یا چند شخصیت است  که تاثیری برجسته بر هستی آدم یا آدم‌های داستان دارد و در چارچوب تعریف ادگار آلن پو از آن بر آن است که تاثیر یا حال-و-هوایی یگانه و یکپارچه بیافریند. رمان که برخلاف داستان کوتاه در یک نشست خواندنی نیست، دستش باز است تا آدم‌ها و ماجراها و تجربه‌های بسیاری را در خود بگنجاند. چه داستان کوتاه، چه رمان، و چه ژانرهای خویشاوند این دو، یعنی نوولا (رمان کوتاه) و داستان بلند (نوولت)، همه و هر کدام عناصری دارند — زمینه، پیرنگ، دیدگاه (پرسپکتیو)، شخصیت، تم (درونمایه)، سبک. همه و هرکدام هم به فراخور سرشت و نیاز خود از خزانه‌ای از ترفند‌ها یا شگردها یا تکنیک‌های روایت داستانی بهره ‌می‌گیرند. هر داستان‌نویسی برای این بازگویی و بازنمایی (گفتن داستان یا نشان دادن داستان ) چند ترفند را  به کار می‌بندد تا سبک خود را رقم بزند. ترفندها نه تنها در داستان که فورمی از روایت است، که در هر نوشتار روایی و نیز فورم‌های دیگر سخنوری یعنی نوشتار نمایی، نوشتار شرحی، و نوشتار انگیزشی هم به کار می‌رود. همچنین ژانرهای دیگر ادبی چون شعر یا هنری چون سینما از ترفندهای ادبی بهره می‌گیرند.

از میان این ترفندها یکی هم ایماژپردازی است که بیش‌تر در شعر به کار گرفته می‌شود، اما در داستان و حتا در ناداستان ادبی (ادبیات ناداستانی) هم کاربرد دارد. ایماژپردازی در ادبیات یعنی زبان را چنان  به کار ببریم که در ذهن خواننده ایماژ یا تصویری همانند عکسی فوری پدید آید. با به کار گرفتن زبانی آراسته به آرایه‌های  سخنوری (figures of speech)، یعنی نوعی زبان نمایی (وصفی) ویژه یا زبان شکل‌نما یا مجازی یا فیگوراتیو (مانند تشبیه و استعاره و تلمیح =ااشاره و گزافه وانسان‌انگاری و نام‌آوایی و هم‌گونی آوایی) برای نمایاندن و گفتن از آدم‌ها و چیزها و ایده‌ها و کنش‌ها و همچنین به کار گرفتن زبانی حسی می‌توان حس‌های جسمانی (فیزیکی) خواننده را برانگیخت و در خیال او تصویری روشن پدید آورد که تاثیر و دوام سخن نویسنده و داستان داستان‌نویس را دوچندان کند. ایماژپردازی کاری می‌کند که خواننده در زمان خواندن داستان یا شعر یا هر نوشته‌ی ادبی، آن را با حواس خود حس می‌کند و با چشم ذهن خود می‌بیندش. یعنی نویسنده به کلام و کلمه‌ی خود جان می‌بخشد و خواننده به یاری این ترفند به درون داستان می‌آید و در حال-و-هوای داستان زندگی می‌کند. از همین رو هم هست که ایماژپردازی در داستان تکنیک یا ترفندی ارزشمند و بنیادی به شمار می‌آید (به شرط آن که بجا و به اندازه به کار رود). ایماژپردازی در ادبیات برای زیبایی‌آفرینی و افزودن به میزان تاثیر آن بر خواننده است. زبان حس‌برانگیز در نوشتار زبانی‌ست که حس‌های پنجگانه و همچنین حس جنبشی (کینستتیک) و حس اورگانیک  (هر حس یا  عاطفه‌ی درونی مثل گرسنگی، تشنگی، ترس، خستگی…) را برمی‌انگیزد و از این راه ایماژ (تصویری ذهنی) برای خواننده می‌آفریند.

 

نمونه‌هایی ساده برای بازنمایی‌های دیداری در خیال از راه به کار گرفتن زبان حسی یا زبان حس‌برانگیز و ایماژآفرین:

بوی خوش بهارنارنج‌ها… (بویایی)

ماه تابان در آسمان…/ نمای دودی رنگ خانه و پنجره‌های کوچک سه‌گوش اتاق‌های زیر شیروانی… (بینایی)

نرمای ساتن دامنش…/ نرمای دست همیشه نم‌دار و گاهی گرم و گاهی خنک نسیم… (بساوایی)

طعم گس خرمالو… (چشایی)

فریاد شادمانه‌ی کودکان… / قیل‌-و-قال آدم‌ها و غوغای ماشین‌ها (شنوایی)

در رقصی سرخوشانه سر می‌جنباندند (خطی از شعر “نرگس‌ها” از ویلیام وردزورث

(“Tossing their heads in sprightly dance” from “Daffodils”/ فواره‌ای باز میان چمن فش‌فش‌کنان می‌چرخد… (جنبشی)

جان‌به‌لب‌رسیده از فکر-و-خیال‌ها، زندگی به چشمم جنگلی ‌می‌آید بی‌راه (خطی از شعر “درختان غان” از رابرت فراست

“It’s when I’m weary of considerations, and life is too much like a pathless wood.” From “Birches”) / اتاق… در گرگ‌ومیش سر شب و نور زرد پریده‌ی آباژوری در خلوتی سنگین فرورفته… (حس‌های درونی)

 

نمونه‌هایی ساده برای بازنمایی‌های دیداری در خیال از راه به کار بردن زبان شکل‌نما (مجازی یا فیگوراتیو)

یکی دختری داشت خاقان چو ماه / کجا ماه دارد دو چشم سیاه (همانندانگاری برترمدار یا تشبیه تفضیل)

روی ماهت…(استعاره)

باد دیوانه…/روز ازنفس‌افتاده…(انسان‌انگاری)

 

خش‌خش برگ‌ها…/ جلز-و-ولز ماهی در تابه… (نام‌آوایی)

 

 

*نمونه‌هایی که با حروف برجسته است، آن‌هایی‌ست که از داستان «خانه‌ی دیگران» از مجموعه داستان سنگسار تابستان (پاریس: نشر ناکجا،‌ ۲۰۱۵) برگرفته شده. روشن است که در آن داستان نمونه‌هایی دیگر هم پیدا می‌شود.  نیز دو نمونه از دو شاعر فرنگی با ترجمه‌ی خودم است.

 

**پرسشی در باره‌ی زبان حسی در یک داستان می‌تواند این باشد که: کدام حس بیش از دیگر حس‌ها به کار گرفته شده و کدام حس غایب است و ربط حس چیره یا غالب با تم یا مضمون اصلی داستان چیست.

 

 

داستان «خانه دیگران» را در همین شماره از «آوای تبعید»  می‌توانید بخوانید.

به نقل از “آوای تبعید” شماره ۲۷