سیاوش محمدخانی بهبهانی: داستان ما

سیاوش محمدخانی بهبهانی:

داستان ما

آوای خاک شاید اولین مجموعه داستانی یا داستانهای کوَتاه باشدکه اسم کتاب شامل  هیچکدام از داستان ها نمیشود، و نویسنده به نظرم آگاهانه و شاید با یک کد که من هنوز در آن سردرگم هستم خواننده را نشانه گرفته است و شاید هم اینطور نباشد و به ساده نویسی کارش باشد، و من به دلیل خواندن کتابهای بیشماری در دو سال گذشته اینطور فکر بکنم و شاید هدف نویسنده این نباشد، اما آنچه که از این مجموعه در تمام داستان ها به چشم می خورد، همانا نشانی از آوای خاک است. این مجموعه به دو قسمت دور و نزدیک تقسیم شده است. داستانهای دور اتفاقات و رویدادها، و شا ید خاطرات گذشته نویسنده باشد که با داستان پردازی ماهرانه، البته نه در همه جا، ساختاری منسجم و آهنگی با احساس منطبق با شرایط محیط داستان را به خوبی فراهم کرده است که خواننده را به دنبال خود میکشاند. دلتنگی انسان مهاجر(باران/ آوینیون) و گاه  پاسخهای پنهان به سئوال انسان های مهاجر(راه دور) و آن هم به انسانهایی که به دلیل سرکوبها و دستگیریها و اعدامها به اجبار ترک وطن کرده اند، و نیز ذهن سیال نویسنده با مهارت و تجربه شخصی او،  چاشنی این دلتنگی ها و آرزوها شده است. نویسنده در داستان روزهای خوش، اگرچه نسبت به دیگر داستانها ضعیفتر است، به درستی دودلی و شک مهاجر سالهای اخیر را نشان داده است و با صراحت اختلاف روزهای دور و نزدیک، و در عین حال انسان مهاجر دهه شصت(دور) و دهه نود(نزدیک) را به چالش میکشاند، اگرچه ساختار این داستان به قوت دیگر داستانها نمیباشد و دارای ضعفهایی میباشد که نباید واقعا موجود باشند، زیرا نویسنده در اکثر کارش به ما نشان داده که داستان شناس است و سبکهای کار را خوب میشناسد.

نویسنده از جهان خویش به وسیله و یا به کمک داستان به درون انسان ها نفوذ میکند و به جستجوی پاسخ های آنها از انتظارات خویش و از هستی خویش سفر میکند اما به روشنی واضح است که قصد آموزش دیگران را ندارد زیرا نویسنده است و شناختی عمیق از این کارزار دارد و بر همین اساس ذهن خود را با مهارتی خاص در اختیار خواننده قرار می‌دهد و خواننده را از سطح به عمق میکشاند و سعی می کند که در همزاد پنداری با کاراکترهایش خواننده را به جولانگاه آرزوی انسان که همان خوشبختی هست بکشاند(سوزی و دم فیل، احمد آفتاب، ریچارد و روزهای خوش)و این خوشبختی در هر داستانی برای خود تعریف دیگر دارد. برای ریچارد ماندن در ایران، برای احمد آفتاب آزادی از زندانهای بدون دلیل و برای غلامی در روزهای خوش بازگشت به ایران و برای سوزی همان رسیدن به دم فیل میباشد. در داستان های نویسنده ما یک استیل و سبک واحد و غالب نمیبینیم. موسی پیامبر که از لحاظ سبک و ایجاد و القای سمبل بسیار موفق است، در کنار فقر، خرافات را نیز به چالش می کشد و این دو پدیده فصل مشترک بچه های فقیر سرزمین ثروتمند جنوب کشور بوده و هنوز نیز میباشد و نویسنده با  آنها نه تنها بزرگ شده است بلکه جنگیده است.

تلاش و آرزوی رسیدن برای آینده ای بهتر، در اولین داستان نویسنده در قسمت “دور” به نام سوزی و دم فیل   پیرمردی  بازنشسته شرکت نفت را مییابیم که گویا سالها با آن زیسته است و من در حین خواندن، سوزی را با ریشهایش  حس میکردم. در آن بیابان های گرم خوزستان، و بادهای داغش، آفتاب بدن سوزش که پوست دستها و صورت را در چند ساعت با انسان بیگانه میسازد، و آن باران های سیل آسا یش، کارگر بازنشسته همه چیزش را از دست داده است و در آخر به امید داشتن موقعیتی جدید و ایجاد  امکانات و به خصوص جائی خنک برای گرمای تابستان آنچه را که دارد نیز به امید امنیتی محکمتر  و زندگی بهتر برای فرزندان خویش از دست میدهد و باید در این مناطق چون من و او زندگی کرده باشی تا بدانی این آرزو، آرزوی سوزی تنها نیست، این آرزوی همه پدران و پدر بزرگهای ما نیز بوده است، و نویسنده خردمندانه و با مهارت رسیدن به این آرزو را با اجزای بدن فیلی که در کارتنهای پودر رختشویی قرار دارد پیوند زده است، فیل بزرگ و دستهای کوچک و فرسوده سوزی نشانی از طنز ندارد، نه، این تراژدی تلخ مردم جنوب است که با دستهای کوچکشان میخواهند آرزوی نه چندان بزرگ نه از  بزرگواری افراد مسئول و محبت مسئولین، بلکه به وسیله دم فیلی انجام پذیرد که تنها اجزای بدنش را کوچک کوچک کرده و در کارتنهای پودر رختشویی گذاشته اند و نویسنده به نظرم آگاهانه از این سمبل به خاطر زدودن کثافت و آلودگی استفاده کرده است، البته فقط شاید و شاید این نباشد، اما آنچه است رسیدن به این آرزوی کوچک از بدن یک جسم بسیار بسیار بزرگ و قوی باید بگذرد.

در داستان  خاک دور نگاهی مجرد و با حس و هوای خاص به زندگی مهاجرین است که دلتنگی شان از عمق هزاران کیلومتر به گوش می رسد، و آوینیون شاید یکی از زیباترین و با ساختارترین داستان کوتاهی باشد که ما در سالهای اخیر دیده ایم، و البته باید به ادبیات داستانی، چه داستان کوتاه و چه رمان در تبعید تبریک گفت، چون ما شاهد اثرهای خوب بوده ایم و شاید دلیل متفاوتی وجود داشته باشد اما آنجا از اینجا موفقتر و عمیقتر کار میشود و این قابل انکار نیست. یکی دیگر از تفاوت های کار نویسنده با خیلی از کارهایی که من خوانده ام، تک بودن و در همان اورگینال بودن کارهای رضا بهزادی است که در هیچ کدام تقلیدی از دیگران نه تنها نمیبینی، بلکه همانطور که نوشتم همه سبکشان و تم آنها با هم متفاوت هست، و گلشیری نیز در همین زمینه موفق بوده، البته منظورم داستان کوتاه میباشد. البته رد پای نویسنده های زیادی در کارش دیده میشود و آن به دلیل آشنایی نویسنده با کار این نویسنده ها میتواند باشد و به نظر میآید که نویسنده این مجموعه داستان،  واقعا داستان شناسی خوب و با دقت میباشد.

خواننده با همان داستان اول متوجه  داستان پردازی زیبای نویسنده میشود و جای پای و اثر مارکز و وارگاس به خوبی دیده میشوند همانطور که در داستان باران جای پای همینگوی و در راه دور، ردی و اثری از آلبرت کامو را میشود بازیافت. بدون شک می توان گفت بهزادی آثار بسیار زیادی از ادبیات اروپا ، آمریکای لاتین و جنوبی و ایران را مطالعه کرده است  ( من  بعد از تفحص و پیگیری متوجه شده ام که ادبیات داستانی و نقد داستان و رمان را نه به شکل حرفه ای، بلکه به ندرت و به خاطر علاقه ای که دارد انجام میدهد، اما جدی میخواند و داستان برایش جدی میباشد و غمش ضعف داستان در ایران میباشد و من در تلفنی کوتاه متوجه دغدغه این انسان برای دمکراسی و رشد ادبیات بودم، و او به درستی میگوید که بدون داشتن دمکراسی ما به راحتی به ادبیات دلخواه دست نخواهیم یافت) و شاید موسی پیامبر تاثیری از داستان های کوتاه جیمز جویس باشد، آنجا مقدسات را به خواننده نشان می دهد و همانجا نابود میکند و دنیای جدیدی در ذهن خواننده با سئوالی ایجاد میکند و در موسی پیامبر عصای جادویی هرگز در دستان کودکان باقی نمیماند، اما کودکان آگاه به قدرت جادویی آن هستند، اما از آنها ربوده میشود و در داستان یک روز گرم که  شباهت بسیار زیاد با سرنوشت خودمن دارد،( من سالهاست به دلیل بیماری به خانه نشینی و این صندلی چرخدار گرفتار هستم ) مرا به یاد داستانهای احمد محمود نویسنده جنوبی میاندازد. آنچه که مشخص است نویسنده موفق شده است دنیایش را با خواننده در میان  بگذارد و نشان بدهد که تحمل این هستی امریست شدنی، اما باید برایش بهایی پرداخت.

بهار سال ۱۴۰۱

آپریل ۲۰۲۲ اصفهان

 

به نقل از “آوای تبعید” شماره ۲۷