چند شعر از لیلا طیبی (رها)
چند شعر از لیلا طیبی (رها)
۱
من،
چه غریبانه،،
میان این همه تنهایی،،،
–جا ماندهام!!!
۲
از تو چه پنهان!
خودت به کنار،
از یادت هم،،
–شراب میریزد.
۳
تاریخش را نمیدانم!
فقط،
به قدمت
کلاغهای تاریخ دوستت دارم…
۴
باور کردنی نیست،
اما،،،
هر صبح خورشید
از شانههای تو طلوع میکند.
۵
برایم،،،
اگرچه ﺗﻮﻓﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛
–[بودن در این شهر سیمانی،]
ﺍﻣﺎ،،،
ﺍﺯ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ پنجرهها،
ﺑﯿﺰﺍﺭﻡ!
۶
از اینجا نرو!
…
در این شهر،
برای رفتگان
دیگر فاتحه هم نمیخوانند!
۷
احساساتم گل دادهاند!
از رقص پروانهها
–در درونم میفهمم.
۸
اندیشههای کهنه
صدها کارتُنکِ منحط
در ذهنم تنیدهاست.
۹
ذهنم،،،
اشغال میشود،
زیر قدمهایی که؛
بر نداشتی!
۱۰
غریبانه پرسه میزنم،
در کوچههای شهر…
هیچ چیز آشنای من نیست؛
جز:
[غم هزار سالهی تو]!
۱۱
نسیم زمزمهکنان:
گلهای رازقی
بوی تو را دارند!
۱۲
تو،،،
کنج اتاقت
تنهایی را به آغوش کشیدهای
و من گوشهای از دنیا؛
خاطراتت را…
…
تواردی دردناکست
عشق!
لیلا طیبی (رها)