حافظ موسوی؛   بکتاش آبتین، آن گونه که من می‌شناسمش

حافظ موسوی؛

 

بکتاش آبتین، آن گونه که من می‌شناسمش

یادم نیست نخستین بار بکتاش آبتین را کی و کجا دیدم . اما می دانم که پای علیشاه مولوی در میان بود . علیشاه رفیق قدیمی ما بود و خانه اش محل رفت و آمد شاعرانی غالبا جوان ، از هر کجای ایران . من در اطراف علیشاه ودر آن خانه با خیلی ها آشنا شدم که بعضی هاشان هنوز از دوستان منند و با تعداد اندکی از آن ها دوستی مان به رفافت پایدار انجامیده است . بکتاش یکی از آن هاست و از رفیق ترین ها .

به یاد می آورم روزهایی را که علیشاه مولوی برای عمل قلب در بیمارستان بستری بود و بکتاش تمام وقت بالای سر او . بعد هم برای رفع و رجوع کردن تبعات واقعه ، آستین بالا زد و نگذاشت آب در دل رفیقمان تکان بخورد .  این را گفتم تا گفته باشم که نخستین ویژگی ِ شخصیت بکتاش آبتین ، همین رفیق بودن است . رفیق ، یعنی کسی که می توانی به او اعتماد کنی ، به او تکیه کنی ، و مطمئن باشی که در روزهای سخت ، شانه از زیر بار مسئولیت خالی نخواهد کرد .

به یاد می آورم چندی بعد ، روزهای پرتلاطم ۸۸ را، که باتوم سرکوبگران بر جمجمۀ بکتاش مو انداخته بود و عواقب آن ، که گاه به تشنج می انجامید ، حسابی نگرانمان کرده بود . اما بکتاش بیدی نبود که از آن بادها بلرزد . بعد ها هم دیدیم هرجا که دفاع از حق و حقیقت ، یا ایستادگی در برابر سرکوب ضرورت می یافت ، بکتاش همیشه در صف اول بود .

من بکتاش را این طور شناختم ؛ ابتدا نه به عنوان یک شاعر ، یک فیلمساز ، یک هنرمند ، بلکه به عنوان انسانی رفیق ، بی باک ، با مرام ، و جوانمرد که این ویژگی ها در جوهر وجود اوست . برای همین است که در کوچه و خیابان هم که راه می رود ، نمی تواند نسبت به دعوای دو نفر که به قصد کشت همدیگر را می زنند بی تفاوت باشد و از مشت و لگد آن ها بی نصیب بماند . یک فقره اش در همین بازداشت اخیرش در زندان اتفاق افتاد . برای سوا کردن دو معتاد ِ همبند که قصد جان هم را کرده بودند ، پادرمیانی کرد و دوتا از انگشت هایش آسیب دید و با دست باند پیچی شده از زندان بیرون آمد .

اما بکتاش ِ شاعر . من دومین مجموعه شعر بکتاش را پیش از آن که با خود ِ او آشنا شوم ، خوانده بودم . مجموعه ای به نام ” مژه ها چشم هایم را بخیه کرده اند ” . این کتاب را در جریان داوری ِ جایزۀ شعر کارنامه خوانده بودم . آتشی هم خوانده بود و هر دوی ما آن را پسندیده بودیم . بعدها که با خود بکتاش آشنا شدم ، اولین شعری که از او شنیدم، “فرشته خانم” بود . شعری جسورانه از زبان یک زن که به ناچار تن به تن فروشی داده است . با ریتمی تند و عصبی و قافیه هایی که چکش وار بر سر خواننده یا شنونده فرود می آید : جوراب های دخترم را بخیه می زنم / زنم !  / گاهی عروسکم / گاهی چند روز /  پیراهن چرکم که چسبیده ام به تنم ! / عصبانی ام  شبیه رگ های گردن مادرم / و می لرزم   شبیه هق هق شانه های دخترم ! …. ”

بکتاش آبتین را بیشتر به عنوان مستند ساز می شناسند . در ادامه به فیلم های او اشاره خواهم کرد . اما به نظر من او شاعری است که فیلم هم می سازد . ( اگرچه تعداد فیلم هایی که ساخته بیشتر از کتاب هایی است که منتشر کرده است ) از بکتاش تا کنون پنج مجموعه شعر منتشر شده است که چهارمی اش ” پتک ” بود که هشت سال پیش نشر چشمه منتشر کرد و جایزۀ شعر خبرنگاران به آن تعلق گرفت . حالا هم لابد یکی دو کتاب ِ آمادۀ چاپ دارد ، که امیدوارم امکان انتشارش فراهم شود . من در این نشست ، و در این بیست دقیقه فرصتی که به من داده اند ، قصد تحلیل ، و نقد و بررسی شعرهای بکتاش را ندارم . هدف ، اشاره هایی است به کارنامۀ شعری و هنری این رفیق عزیز و عضو ثابت قدم کانون نویسندگان ایران . اما آن قدر فرصت هست که با استناد به دو کتاب اخیر او ، ( پتک / نشرچشمه / ۱۳۹۰  و در میمون خودم پدربزرگم / انتشارات نگاه / ۱۳۹۲ ) درک و دریافت خودم را از  حال و هوای شعرهای بکتاش آبتین با شما در میان بگذارم .

نخست این که شعر بکتاش از آن گونه شعرهایی است که به راحتی با خواننده ارتباط برقرار می کند . زبان شعر او ، در عین سادگی ، شلخته و منفعل نیست . ضرباهنگ وکندی و تندی ریتم در اغلب شعرها با بار عاطفی و معنایی شعر همخوانی دارد . تغزل یکی از درونمایه های پربسامد این دو دفتر و سه دفتر قبلی ِ او است . از شعرهای اولیه هرچه پیش تر می آییم ، از کلیشه های رایج تغزلی فاصله می گیریم و به تجربۀ عینی تغزل که گاه در فرم و بیانی ضد تغزلی ( مثلا در شعر مازوخیست ) نمود می یابد ، و نیز به دریافت های غنایی ِ متناسب با دنیای مدرن نزدیک تر می شویم .

نکتۀ دیگری که می خواهم به آن اشاره کنم این است که اگر دو کتاب اخیر بکتاش را پشت سر ِ هم و بدون وقفه ای طولانی بخوانیم ، خطوط اصلی ِ راوی یی که پشت این شعرها پنهان شده است در ذهن ما مجسم می شود . راوی یی که بی قرار است ، هیچ جا بند نمی شود ، دور و برش شلوغ است ، اما احساس تنهایی می کند ، مدام در خودش خیره می شود ، هویت خویش را به پرسش می گیرد ، از خود قهرمان می سازد ، اما بلافاصله تخریبش می کند ( در میمون خودم … ص ۵۱ ) و سرانجام ، خود را این گونه تسلا می دهد که : ” پرت شده ام / از حافظۀ خودم پرت شده ام / اما مطمئنم در انتهای من کودکی زندگی می کند . ( پتک ، ص ۳۸ ) و این کودک ، به راستی الهام بخش تمام شعرها ، کارهای هنری ، رفتارهای روزمره و سینه سپر کردن های او در کارزارهای اجتماعی است .

بکتاش آبتین شاعری معترض است ، اما تظاهر به اعتراض نمی کند . اعتراض او آن گاه به بیان در می آید که با تجربه ای عینی گره خورده باشد . نمونه اش همان شعر فرشته خانم ، یا شعر ” وطن ” ، یا شعرهایی چون ” سرباز گمنام ” و ” کلاه آهنی گشاد ” که آکنده از حس عمیق همدردی با محرومان ، به حاشیه رانده شدگان و زخم خوردگان جامعه است . خشم نهفته  در این شعرها را لعابی از طنز پوشانده است که خود گزنده تر از هر خشمی است . مثلا آنجا که از زبان یکی از قربانیان جنگ ، پردۀ فریب و ریا را می درد و می گوید : ” بردار برادر ! / گل ها را از تابوت بردار / من بوی جوراب پاره و / پای کثیفم را می خواهم ”

گفتم که بکتاش آبتین را بیشتر به عنوان مستند ساز می شناسند . دلیلش این است که او تا کنون بیش از ده فیلم مستند و پرتره ساخته است که بعضی از آن ها را احتمالا دوستان حاضر در این جمع دیده اند . بکتاش سوژۀ مستندهای خود را از زندگی مردم و از انسان های به حاشیه رانده شده برمی گزیند . “پارک مارک ” و ” مری زن می خواد ” نمونه ای از این نوع مستندهای اوست . بکتاش پرتره هایی هم از زندگی هنرمندان معاصر ساخته است . پرترۀ اخیر او ” ۱۳ اکتبر ۱۹۳۷ – لوریس چکنواریان ” تحسین منتقدان را برانگیخت و در یکی از جشنواره ها به عنوان بهترین پرتره انتخاب شد و تندیس بهترین فیلم و دیپلم افتخار به آن تعلق گرفت . فیلم های بکتاش در فستیوال های معتبری در  هلند ،  سوئد ، امریکا ، یونان ، فرانسه و هند شرکت داشته است . مستند ” پارک مارک ” در جشن خانۀ سینما ،  فستیوال تصویر سال ایران و فستیوال سینما حقیقت جوایز متعددی از جمله جایزۀ بهترین کارگردانی ، بهترین فیلم ، بهترین تدوین ، بهترین صداگذاری و تصویر پردازی را دریافت کرد . تعدادی از فیلم های او بیش از صد اکران بین المللی داشته است .

و اما داستان بکتاش و کانون نویسندگان ایران : سال ها پیش ، در دوره ای که دستگاه امنیتی چندین سال مانع برگزاری مجمع عمومی کانون شده بود ، تعداد زیادی از نویسندگان و شاعران ِ جوان ِ  مشتاق ِ حضور در کانون ، به ناچار پشت در مانده بودند . بکتاش یکی از آن ها بود . این دوستان ، به حق به آن وضعیت معترض بودند . بکتاش و یکی دو نفر از دوستان معترض از من خواستند برای بیان اعتراض و پیگیری درخواست عضویت شان ، از هیئت دبیران کانون برای آن ها وقت دیدار و گفت و گو بگیرم . من موضوع را با زنده یادان سیمین بهبهانی و علی اشرف درویشیان در میان گذاشتم ، که موافقت کردند و چند روز بعد با بکتاش و چند نفر ِ دیگر از دوستان معترض به منزل خانم بهبهانی رفتیم و آن ها درخواست هایشان را با آن دو عزیز که چشم و چراغ کانون بودند مطرح کردند . اگرچه پذیرش عضویت این دوستان کماکان یکی دو سال به ناچار به تأخیر افتاد ، اما باب رفت و آمد و همکاری گشوده شد . در سال ۹۱ پس از آن که خانم منیژه نجم عرقی ، منشی منتخب کانون به زندان افتاد ، هیئت دبیران وقت ، بکتاش آبتین را به جای او برگزید . از آن به بعد بکتاش همواره در یکی از ارکان یا کمیسیون های کانون حضور داشته است . چهار دوره به عنوان عضو اصلی هیئت دبیران و یک دوره به عنوان بازرس و چندی هم در کمیسیون های کانون .

دوستان حاضر در این نشست اطلاع دارند که بکتاش آبتین به خاطر حضور فعالانه در کانون نویسندگان ایران چه تاوانی پرداخته است . چنان که به خاطر دارید ، در آذر ماه سال ۹۵ ، ماموران امنیتی و نیروی انتظامی با اعمال خشونت از برگزاری مراسم یادبود هجدهمین سالگرد قتل جنایتکارانۀ محمد مختاری و محمدجعفر پوینده جلوگیری و چهار نفر از اعضا و دوستداران کانون را مصدوم و بازداشت کردند . بکتاش یکی از آن ها بود . همچنین به خاطر دارید یورش سرکوبگران به مراسم هفدهمین سالگرد درگذشت احمد شاملو را در دوم مرداد ۹۶ . در آن یورش نیز سه نفر بازداشت شدند . بکتاش آبتین یکی از آن ها بود . از آن پس نیروهای امنیتی برای بکتاش آبتین حساب ویژه ای باز کردند و به قصد ارعاب او و دیگرانی که برای دفاع از آزادی اندیشه و بیان عزم پیوستن به کانون نویسندگان ایران دارند ، به پرونده سازی برای این عضو شجاع کانون پرداختند . در سال گذشته پس از ۲۴ جلسۀ بازجویی و سند گذاشتن ها و قرار کفالت ، برای او سه ماه کار اجباری در بهزیستی و پنج میلیون جریمۀ  نقدی بدل از یک سال حبس بریدند که در نهایت از سه ماه کار اجباری گذشتند . امسال هم چنانکه می دانید برای او و رضا خندان مهابادی و کیوان باژن ، هریک شش سال زندان بریده اند و ما اکنون در اعتراض به همین حکم ظالمانۀ اخیر است که در اینجا جمع شده ایم . این حکم ها آنقدر سنگین ، ظالمانه ، غیرمنطقی ، غیر حقوقی و کین توزانه است که علاوه بر گروه ها مختلفی از مردم ایران ، از شاعر و نویسنده و هنرمند گرفته تا فعالین مدنی و مردم عادی ، تعدادی از شخصیت ها و نهادهای بین المللی ِ مدافع حقوق بشر به آن اعتراض کرده اند . امید ما این است که بر اثر افزایش اعتراضات و فشار بر دستگاه قضایی ، این حکم ها شکسته شود . ما همصدا با روشنفکران و آزادیخواهانی که به دفاع از بکتاش آبتین و دو عضو دیگر کانون برخاسته اند می گوییم : ” جای نویسنده زندان نیست . ” بکتاش آبتین باید آزاد باشد ، باید از حق آزادی بیان بی هیچ حصر و استثناء برخوردار باشد ، تا با شعرهایش عواطف انسانی ما را در جامعه ای چنین زخم خورده و مضطرب برانگیزد . تا با فیلم هایش آیینه ای برابرمان بگذارد ، پلشتی ها را زیر ضرب بگیرد ، زیبایی  را به تصویر کشد و شفقت ِ از یاد رفته را به یادمان بیاورد .

آری ! جای بکتاش زندان نیست . جای هیچ  نویسنده ، شاعر و هنرمند ، به خاطر آنچه که می نویسد ، می سراید و می سازد ، زندان نیست .

حافظ موسوی – دوازدهم مهرماه ۱۳۹۸

پارکینگ منزل دکتر فریبرز رئیس دانا

 

به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۰