فرزانه قوامی؛ “آذرخش”

فرزانه قوامی؛

“آذرخش”

 

ببین جادوی عصیان را و طغیانم را

که بر آب‌ها تلاطم نشاند

ببین شیطنت برق را و چشمانم را

که بر دست‌ها خونین‌کمان نشاند

از قلب به مغزم فرمان

از مغز به قلبم فرمان

از گورستان به استخوانم فرمان

از استخوان به گورستانم فرمان

مرا به ارواح جاری آب

روان در سیاهی شب

دوان در سپیده‌ی صبح

به مرغزاران تشنه سپار

 

از کارد به دستم فرمان

از دست به کاردم فرمان

از فریاد به التماسم فرمان

از التماس به فریادم فرمان

مرا به خاک مسپار و زوال

مرا به خون مسپار و ملال

مرا به شعله‌های سرخ و غضب

دوان در خلسه‌های پایکوب و طرب

روان در هیمه‌های رقص و شعف

به آتش نای تشنه سپار

 

از خون به جنونم فرمان

از جنون به خونم فرمان

از انتقام به هلهله‌ام فرمان

از هلهله به انتقامم فرمان

او را که روزهام به سیاهی همچون شب

خنده‌هام به زلالی همچون اشک

و بیداریم به کابوس نشاند

به ضرب صد ضربه از نفس وارهان

او را که خونم در شیشه

فرزند بُرنام در خاک

و آهم به یغما ستاند

به خشم و خاتمه از نفس وارهان

 

از بیم به امیدم فرمان

از امید به بیمم فرمان

از آذرخش به آسمانم فرمان

از آسمان به آذرخشم فرمان

فرود آی

فرود آی برق هراس و عاطفه

دیر‌گاهیست

باران را محتاجم

فرود آی

فرود آی رعد خلاص و صاعقه

دیر‌گاهیست

پایان را محتاجم

فرود آی

 

مهر۱۴۰۱

 

به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۰