دو شعر از شکوه میرزادگی

دو شعر از شکوه میرزادگی

 

زنجیرهای این همه گیسو

 

ای قاتلین زیبایی

ای پاسداران شب

چگونه صدای قدم های خورشید را

نمی شنوید؟

 

چشمانتان کجاست؟

چگونه نمی بینید

روییدن صدها هزار جوانه را

بر سنگفرش خیابان ها

 

چگونه نمی بینید

تکرار مداوم مهسا، امین، نیکا وپدرام و حدیث را

 

هشدار! ای قاتلین زیبایی

شب دوباره نمی آید

خیل ستارگان همه

حجاب ز سر برگرفتند

 

 

بود و نبودتان دیگر مساله نیست

تمام شده اید

زنجیرهای این همه گیسو

از دست های شرارت شما باز نخواهد شد

 

شکوه میرزادگی

دوم اکتبر ۲۰۲۲

 

همان حوا

 

خیابانی نیست دیگر در سرزمینم

که جای پای زنان بر آن حک نشده باشد

دیواری نیست

که نام زیباترین دختران بر آن نباشد

 

آی دخترکانم از کجا آمده اید

که به زنان زمین نمی مانید

و عظر آزادی و خاک را با هم دارید

 

آیا شما همان «حوا»یی نیستید

که آسمان را به عشق زمین رها کرد؟

 

شکوه میرزادگی

اکتبر ۲۰۲۲

به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۱