سیاووش میرزاده؛ برای … خیابان
سیاووش میرزاده؛
برای … خیابان
بر سرِ ما بختکی از وحشت وُ مرگ وُ
فرودِ نابهنگامِ سیاهی،
از کمینگاهِ تباهی هاست؛
بال گسترده به هر جا که نشانِ زندگی دارد
خاک پاشیده به چشمِ هرکه،
می بیند
قفل بسته بر دهانِ هرکه،
می گوید
سد نهاده پیش پای هرکه،
می پوید
بر فرازِ خاکِ گورستانیِ ما
جشنهای مرگ میگیرد
راه بر شادی وُ شوق وُ شور
می بندد
ترس وُ درد وُ رنج میآرد
چوبههای دار میکارد
سرخوش از پیروزیاش سرمست
می خندد.
ما همه پیرانِ فرسوده، نشسته در خمودی های جانفرسا
های… می نالیم وُ می گرییم وُ می موییم
وای… خاموشیم؛
در آوارِ بُهتِ روزهای تنگ وُ تار وُ
خالی از امید وُ خوشباشی.
باز امیدی فرارویید وُ خشمی شعله افکن شد
در فضایی از حضور دحشتِ دیجور وُ آوارِ پلشتیها
خیل انبوهی جوان وُ نوجوان، عاشقترین خوبان
پیشتازانِ گذار از لحظههای ظلمتِ خاموشی وُ بیداد
در میانِ رزمگاهی تنگ وُ چنگاچنگ وُ یارا سوز،
کوه مانند وُ ستبر وُ سخت وُ شیراوژن،
یکصدا وُ یکدل وُ همسو وُ توفانبار
بر سرِ این دیوخوی آمده از قعرِ تاریکی وُ تاریخِ تباهی ها
به فریادی رسا وُ سهم میگویند:
«ای چو ققنوسان، خجستهزاد!
از میانِ خون وُ خاکستر،
هر زمان، زایان وُ زاینده!
تا نفیرِ نعرهتان
گوشِ فلک را کر نگردانَد
تا لهیبِ شعلههای خشمِ تان،
بر تاق های ساخته بر بامِ هیچستانِ او
آتش نرویاند؛
و صفیرِ تیرهاتان
پرده های خوابِ او را
تا نلرزاند
آزمون ها گفته اند وُ باز می گویند
همچنان این بختکِ شوم وُ
پلشت وُ زشت وُ ناهنجار،
پابرجای می مانَد.»
این زمان اما،
فروزانِ امیدی تازه، سر برمی کشد از یأس های من
بارِ دیگر رخشه های آرزو از تنگناهای وجودم
آتش افروز وُ خروشان وُ دمان، فریاد می دارد:
« ای پریشانگوی مسکین پرده دیگر کن»*
صحنه گردانِ خیابان، این زمان گُردآفریدان اند
که تاری از برون افتادنِ انبوه گیسوشان
ترازِ نظمِ بی بنیادِ دیوان را به یک خُردک جرقه
در تَف آتش فشانش، برمی اندازد
بندِ موها برگشاده؛
این مباد ! آن باد !
گویان اند
زُهره را در زخمه های چنگ و ساز های کوکِ خود دارند
بر چکادِ باد، نغمه-خُنیاهای دیگرگونه می سازند
می زایند وُ
می رقصند وُ
می رزمند وُ
می خوانند:
« دیوخوی بدسگال
امسال
در ژرفای شورانگیزِ «زیرافکندِ» ماهورِی
« ژن ژیان آزادی»؛ آزادی
سرنگون، تن در مغاک خاک
خواهد برد.»
تا نسیمی می وزد از سمت گیسو های افشانِ رها در باد
جان افروز وُ هستی زا؛
های ای ژینای زیبا، ای خُتن-آهو، غزاله
ای سدیس،آتشفشانِ کوهِ تفتان، آی سارینای خُنیاگر
ای حدیث، ای خیل بسیارانِ دیگر
این تتمه توشِ تن
در من
به پیرانه-سری
ارزانیِ رزمِ شمایان باد!
بازنویسی مهر ماه سال ۲۰۲۲ برلین
————————-
*- مصرعی از یکی از شعرهای اخوان
به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۱