آنتونیو ماکادو؛ شعر و مقاومت

آنتونیو ماکادو؛

شعر و مقاومت

برگردان: رحمت بنی اسدی

آنتونیو ماکادو Antonio Machado  شاعر اسپانیایی که پس از سال ها شکنجه و

زندان در شکنجه گاه فرانکو دیکتاتور اسپانیایی، راه تبعید را پیش گرفت و در تبعید مرد. شعر زیر در باره مرگ هم وطن خود فدریکو گارسیا سروده است که در  ۱۹ اوت سال ۱۹۳۶ به دست فالانژیست های اسپانیایی در نزدیکی گرانادا زادگاه شاعر کشته شد. بسیاری مرگ او را نشانه تلخی از آغاز یک دوره بربریت و توحش در اسپانیا خوانده اند.

 

شاعر و مرگ

جنایت در گرانادا[۱] رخ داد

او را دیدند که پرسه زنان از میان مسلسل ها گذشت،

با خیابانی دراز،

که به بیرون روستایی سرد منتهی می شد،

زیر ستارگان، در یک سپیده دم.

 

آن ها “فدریکو[۲]” را کشتند

آن گاه که سپیده سر زد،

دسته جلادانش،

حتا جرات نکردند که به جسدش بنگرند

دیده گان شان را بسته بودند.

دعا می خواندند: بر خدایی که کاری از دستش بر نمی آمد.

و فدریکو به خاک افتاده بود

  • پیشانی پرخون و گلوله های سربی که احشا را دریده بود-

به یاد آورید این جنایت را که در گرانادا رخ داد،

– بیچاره گرانادا! – در گرانادش ….

 

II

دیدند  تک و تنها با مرگ قدم می زند،

بی هراس از داس او،

پیش از آن که، خورشید روی برج، روی سندان، سندان و سندان آهنگری بتابد.

فدریکو سخن می گفت،

سر به سرمرگ می گذاشت و او گوش می داد:

” دیروز، در شعر هایم ، آه همراه من،

ضربه دست های خشکیده ات طنین انداخت

و ترانه ام یخ زد

و با تیغه ی نقره فامت شعرم را یخ زدی و رشته یی از فاجعه بافتی.

گیسوانی که باد پریشان کرد

و لبان سرخت  که همیشه از بوسیدن تر است.

امروز چون دیروز، کولی،  آه مرگی که از آن من است،

چه خوب است تنها با تو راه رفتن،

در هوای گرونادا، گرونادای من.”

III

او را دیدند که پیش می رفت…

آه سنگتراش!

در قصر ” الحمرا[۳]” از سنگ و رویا،

گوری برای شاعر بساز!

تا اب چشمه برایش بگرید،

و همواره بگوید:

جنایت در گرانادا رخ داد، در گرانادای او

 

به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۱

[۱] Granada گرانادا یا غرناطه واقع در جنوب اسپانیا و در آندلس.م

[۲] Federico

[۳] الحـَمـرا‌ کاخی است مشرف بر شهر گرانادا در اسپانیا، که به عنوان یکی از شاخص‌ترین نمونه‌های هنر شمال آفریقا ‌و شاید یکی از مشهورترین بناهای اسلامی جهان به شمار می‌آید.