ناصر زراعتی؛ زخم‌نامه یا صد زخم

ناصر زراعتی؛

زخم‌نامه یا صد زخم

به احترامِ صادق هدایت که چند دهه پیش، «بوفِ کور»ش را چنین آغاز کرد:

«در زندگی، زخم‌هایی هست که مثلِ خوره روح را در انزوا و تنهایی می‌خورَد و می‌تراشد.»

در زندگی، زخم‌هایی هست که بعضی‌ها آن‌قدر آن‌ها را با لذّت می‌خارانند که هیچ‌گاه التیام نمی‌یابند و زخم‌تر می‌شوند.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که برخی آن‌ها را دائماً در مَعرَضِ دیدِ دیگران قرار می‌دهند، به رُخِ این و آن می‌کشند و به‌سببِ داشتن‌شان، بر خود می‌بالند.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که در واقع، سرمایۀ هستیِ بعضی‌ها هستند.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که اگر کاری به کارشان نداشته باشید، بر اثرِ مُرورِ زمان، خودبه‌خود بهبود می‌یابند.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که خوب‌شدنی نیستند. در نتیجه، همان بهتر که آدمیزاد یاد بگیرد باهاشان کنار بیاید.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که هیچ لزومی ندارد آن‌ها را نه به پزشکانِ متخصص نشان داد، نه به هیچ‌کسِ دیگر.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که تا دیگران از وجودشان باخبر می‌شوند، نمکدان در دست، هجوم می‌آوَرَند به طرفِ صاحبِ زخم!

*در زندگی، زخم‌هایی هست که تخصصِ پزشکانِ متخصص فقط زخم‌تر کردنِ آن‌هاست!

*در زندگی، زخم‌هایی هست که التیام هم اگر بیابند، اثرشان تا آخرِ عُمر، سوزش و دردِ آن‌ها را یادآوری خواهد کرد!

*در زندگی، زخم‌هایی هست که فقط به دردِ «گدایی» می‌خورند تا صاحبِ زخم بنشیند کنارِ دیوار، تو پیاده‌رو، و آن‌ها را به نمایش بگذارد:

ـ به منِ عاجزِ زخمدار کمک کنید!

*در زندگی، زخم‌هایی هست که زِبَردست‌ترین گریمورها هم امکان ندارد بتوانند آن‌ها را عیناً بازسازی کنند. در نتیجه، فیلمسازانِ محترم ناچارند یا از خیرِ نمایشِ آن‌ها بگذرند، یا یک زخمدارِ واقعی پیدا کنند برایِ بازی در فیلمشان.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که می‌توان آن‌ها را «نامرئی» نامید، ولی اتفاقاً از زخم‌هایِ «مرئی» بسیار زخم‌ترند!

*در زندگی، زخم‌هایی هست که به «زخمِ خنجر» می‌گویند: «زِکی!»

*در زندگی، زخم‌هایی هست که صاحبِ زخم هیچ نقشی در ایجادِ آن‌ها نداشته است.

و برعکش، در زندگی، زخم‌هایی هست که موجدشان خودِ زخمدار بوده است و بَس.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که تا دیگران نمک نریزند رویِ آن‌ها، بهبود نخواهند یافت.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که شباهتِ غریبی دارند به آن بُتِ عیّار: هر لحظه، به رنگی درمی‌آیند.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که وقتی التیام می‌یابند، بر زیبایی و وِجاهتِ صاحبِ زخم می‌افزایند.

و نیز در زندگی، زخم‌هایی هست که بعضی به‌همین منظور آن‌ها را ایجاد می‌کنند، امّا از بداقبالی، برعکس می‌شود: یا هیچ‌گاه خوب نمی‌شوند، یا اگر هم خوب شدند، صاحبِ زخم را زشت‌تر می‌کنند.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که اگر نبودند، چیزی به اسمِ «چَسبِ زخم» اختراع نمی‌شد.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که خیلی‌ها دوست دارند با آن‌ها عکسِ یادگاری بگیرند.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که بعضی به‌سَببِ آن‌ها، از اوجِ عزّت به حَضیضِ ذلّت فرومی‌افتند.

و برعکس، در زندگی، زخم‌هایی هست که برخی به‌کمکِ آن‌ها، خود را از حَضیضِ ذلّت به اوجِ عزّت می‌رسانند.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که هر قَدر هم آن‌ها را پنهان کنید، باز دیده می‌شوند.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که فقط در تنهایی، سر باز می‌کنند.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که تنها مَرهَم‌شان آنتی‌بیوتیکی است به نامِ «عشق».

*در زندگی، زخم‌هایی هست زاییدۀ کینه و نفرت.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که میکروبِ حسادت آن‌ها را چرکین می‌کند.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که موجبِ تواناییِ هرچه بیش‌ترِ زخمدار می‌شوند.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که مدّت‌ها پس از بهبود، تازه دردشان آغاز می‌شود.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که سیاه‌زخم پیشِ آن‌ها، از برف هم سفیدتر است.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که زخمِ جُذام در مقایسه با آن‌ها، موهبتی‌ست الهی.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که چون به‌دستِ بعضی دوستان زده شده، سوزش و دردشان خیلی بیش‌تر است.

و نیز در زندگی، زخم‌هایی هست که چون دشمنان آن‌ها را وارد آورده‌اند، ساده‌تر می‌توان تحمّلشان کرد.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که عدّه‌ای حسرتِ نداشتن‌شان را می‌خورند.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که بعضی‌ها فکر می‌کنند در عالَم بی‌نظیرند.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که عدّه‌ای غیر از نمک، فلفل هم رویِ آن‌ها می‌پاشند.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که فقط وقتی خوب می‌شوند که صاحبِ زخم از دنیا برود.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که سرچشمۀ آفرینشِ آثارِ ارزشمندِ فرهنگی/ هنری/ ادبی هستند.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که هنوز هیچ مَرهَمی برایِ مُداوایشان پیدا نشده است.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که خودشان از خودشان تغذیه می‌کنند.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که خیلی زود التیام می‌یابند، امّا چیزی نمی‌گذرد که دوباره و چندباره سر بازمی‌کنند.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که فقط در غُربت ایجاد می‌شوند.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که تنها مرهمشان اشک است.

و نیز در زندگی، زخم‌هایی هست که بعضی‌ها دوست دارند روز و شب، آن‌ها را با اشک شست‌وشو بدهند؛ اگرچه می‌دانند جُز سوزشِ بیش‌تر اثری ندارد.

و همچنین در زندگی، زخم‌هایی هست که تا اشکِ صاحبِ زخم جاری نشود، او به صرافتِ مداوایشان نمی‌افتد.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که اگر نبودند، شی‌ئی غریب به نامِ «اشکدان» هرگز اختراع نمی‌شد.

*در زندگی، زخم‌هایی هست زاییدۀ نداری و برعکس، در زندگی، زخم‌هایی هست نتیجۀ دارایی.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که بی‌احتیاطی موجدِ آن‌هاست.

و برعکس، در زندگی، زخم‌هایی هست که احتیاطِ بیش از اندازه آن‌ها را ایجاد می‌کند.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که به‌درستی می‌توان آن‌ها را «زخم‌هایِ خانوادگی» نامید.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که فقط از رویِ چشم‌وهمچشمی به‌وجود می‌آیند.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که تنها هنگامِ جوانی ایجاد می‌شوند.

همان‌طور که در زندگی، زخم‌هایی هست که در میان‌سالی به‌وجود می‌آیند.

و البته در زندگی، زخم‌هایی هم هست خاصِ دورانِ سالخوردگی.

*در زندگی، زخم‌هایی هست به‌قدری کوچک که باید با ذرّه‌بین آن‌ها را دید، امّا دردشان زیاد است.

و برعکس، در زندگی، زخم‌هایی هست بسیار بزرگ که دردِ چندانی ندارند.

*در زندگی، زخم‌هایی هست نتیجۀ «بیماریِ کودکانۀ چپ‌رَوی».

و مُسَلَم است که در زندگی، زخم‌هایی هم هست نشانۀ «مرضِ بزرگسالانۀ راست‌رَوی».

*در زندگی، زخم‌هایی هست که هر چندی یک بار، بی‌دلیل و بادلیل، سروکلّه‌شان پیدا می‌شود و هیچ خاکی هم نمی‌شود بر سرشان ریخت.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که سال‌ها، خون‌چکان، چشم به راهِ نوازشِ دستانی مهربان‌اند که گاهی پیداشان می‌شود و گاهی نه.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که تا نسیمِ لبخندی شیرین بر آن‌ها نَوَزَد، التیام نمی‌یابند.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که به‌هیچ‌وَجه نمی‌توان آن‌ها را برایِ کسی توصیف کرد یا توضیح داد!

(بر خوانندۀ تیزهوش پوشیده نیست که این جملۀ ما به‌نوعی، همان حرفِ استادِ محترم جنابِ آقایِ مرحومِ صادق هدایت است که ما برایِ لاپوشانیِ این «سرقتِ ادبی»، فقط چند واژه را تغییر داده‌ایم.)

*در زندگی، زخم‌هایی هست که اگر نبودند، ما اکنون، داستانِ بلندِ زیبا و خواندنیِ «بوفِ کور» را نداشتیم. حالا، کاری به دیگرآثارِ جنابِ آقایِ استاد صادق هدایت نداریم.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که برخلافِ شعر و ادبیات و هنر و دیگر مقوله‌ها و پدیده‌هایِ هستی، «نو» و «کهنه» ندارند: فقط «زخم»اند و تازه و کهنه‌شان به یک اندازه مایۀ سوزش است و درد و آزار.

*در زندگی، زخم‌هایی هست که اکثرِ اُدبا به‌کار بُردنِ شکلِ جمعِ فعل را در موردشان نادرست می‌دانند، گروهی جایز و عدّه‌ای هم اصلاً به این چیزها فکر نمی‌کنند. ولی ما ـ در این «زخم‌نامه» ـ نمی‌دانم چرا ترجیح داده‌ایم برایِ آن‌ها، در همۀ وضعیّت‌ها، فعل‌ها را به‌شکلِ «جمع» صَرف کنیم!

*در زندگی، زخم‌هایی هست که با آن‌که «اسم»اند، امّا ما به خود اجازه داده‌ایم ـ برخلافِ قواعدِ دستورِ زبانِ شیرینِ فارسی ـ از آن‌ها «اسمِ تفضیلی» (به‌تقلیدِ «صفتِ تفضیلی») بسازیم؛ با توجه به این‌که «نثر» می‌نویسیم و به‌بهانۀ «شعر»، نمی‌توانیم به خودمان اجازه و حق بدهیم هر بلایی که دلمان خواست سرِ این زبانِ مظلومِ مادرمُرده دربیاوریم و تازه، دو قورت و نیم‌مان هم باقی باشد و توقع داشته باشیم ما را «سعدی» و «حافظِ» زمانه بخوانند!

*در زندگی، زخم‌هایی هست که ما هرچه فکر کردیم چطور از آن‌ها «اسمِ عالی» (به‌تقلید از «صفتِ عالی») بسازیم (مثلاً بنویسیم «زخم‌ترین»)، عقل‌مان به جایی قد نداد. در نتیجه، منصرف شدیم.

*و سرانجام، در زندگی، زخم‌هایی هست که ما هرچه فکر کردیم، دیدیم اگر بخواهیم چیزی در موردشان بنویسیم، حرف‌مان تکراری از آب درمی‌آید (اگرچه، تا همین‌جایش هم چند بار پشیمان شدیم چرا از اوّل خواستیم اَدایِ مرحومِ عُبیدِ زاکانی را درآوریم و خود را مجبور کنیم صد تا «زخم‌نامه» بنویسیم که هرچه هم تلاش کردیم باز نشد و نیز خیلی‌هاشان خُنک و ـ اگر نه بی‌معنا که ـ کم‌معنا از آب درآمدند.) لذا، ترجیح می‌دهیم همین‌جا، این «زخم‌نامه» را به پایان رسانده، بیش از این خود را مضحکۀ خوانندگانِ محترم و آیندگان نسازیم. و البته که بر خوانندگانِ تیزهوشِ نکته‌بین و نکته‌یاب و نکته‌سنج واضح و مُبرهن است که این‌ها ـ حتّا با احتسابِ همین آخری ـ صد تا نشدند و شدند شصت و هشت تا…

فروردینِ ۱۳۹۱

گوتنبرگِ سوئد

به نقل از “آوای تبعید” شماره ۲۹