حسین دولت آبادی؛   نویسنده ای که کتاب شد

حسین دولت آبادی؛                

نویسنده ای که کتاب شد

 

هیچ انسانی تا ابد زنده نمی‌ماند، همه، دیر یا زود می‌میرند، مرگ کور و کر است، شاه و گدا، شاعر و فاجر را از هم تمیز و تشخیص نمی‌دهد و در روز موعود همه را از دم تیغ تیز می‌گذراند. گور‌ها و گورستان‌های بی شمار دنیا، محصول کار شبانه روزی مرگ اند. کسانی در سینه خاک خفته‌اند و خاک شده‌اند، که روزی، روزگاری مانند نگین الماس در برابر آفتاب می‌درخشیده‌اند و سرداران و فاتحانی از یادها رفته‌اند که زمانی دنیا را زیر نگین داشته‌اند و نویسندگان و شاعرانی که آثار آن‌ها قلب‌ مردم دنیا را فتح کرده‌است، نه، از مرگ گریز و گزیری نیست، مهم زندگی‌است، زندگی، زندگی! مهم حاصل زندگی، حاصل عمری‌است که هنرمند از سر می‌گدراند و اثر، یا آثاری که پس ‌از مرگ از خویشتن خویش به ‌یادگار می‌گذارد. دراین صورت، مرگ اگر چه هنرمند را از میان می‌برد، ولی او را نیست و نابود نمی‌‌کند، نویسنده و شاعر پس از مرگ به تعبیر بورخس کتاب می‌شود و به زندگی ادامه می‌دهد. باری، زنده یاد رضا براهنی از این جمله است، او از جمله نویسندگان و شاعران سختکوش، پرکار و نوآوری بود که سال‌های سال در دنیای هنر و ادبیات (نقد ادبی، شعر و رمان) حضور همه‌‌ جانبه، فعال و مؤثر داشت و سال‌های سال در‌کنار روشنفکران مترقی و آزادیخواه، در کانون نویسندگان ایران، (در داخل و خارج) برای آزادی اندیشه و بیان، دمکراسی و عدالت اجتماعی مبارزه کرد و آثار با ارزشی در این زمینه‌ها از خود به یادگار گذاشت. از آن جمله اند:

شعر

آهوان باغ/ جنگل و شهر/ مصیبتی زیر آفتاب/ گل بر گسترده ماه/ ظل الله/ نقاب‌ها و بندها (انگلیسی) غم‌های بزرگ/ بیا کنار پنجره/  خطاب به پروانه‌ها.

رمان

آواز کشتگان- رازهای سرزمین من/ آزاده خانم و نویسنده اش/ الیاس درنیویور/ روزگار دوزخی آقای ایازچاه به چاه/   بعد از عروسی چه گذشت

نقد ادبی

طلا در مس/ قصه نویسی/  کیمیا و خاک/  تاریخ مذکر / در انقلاب ایران/ جنون نوشتن / خطاب به پروانه‌ها/ چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم/ سخنرانیها ومصاحبه‌ها…  «سفر مصر و حالات من در طول سفر» و نمایشنامه «بازی بی بازی» را نیز به رشته تحریر درآورده است.

ترجمه

از رضا براهنی ترجمه‌های مختلفی منتشر شده است. از نویسندگانی که براهنی آثارشان را به فارسی برگردانده است میتوان به «آنتوان دوسنت اگزوپری»، «ایو آندریچ»، «ویلیام شکسپیر»، «کالروماریا فرانزرو»، «ماکسیم رودنسون»، «دیوید کات» و «لئون ترتسکی» اشاره کرد.

باری، من آنچه را که به اختصار در بالا آمد، پس از درگذشت زنده یاد رضا براهنی، نوشتم و دردنیای مجازی منتشر کردم. شماری از هموطنان ما، همان روز، هنوز کفن متوفی خشک نشده بود، زبان به اعتراض گشودند، محاسن، زحمات و خدمات نویسنده را به هنر و ادبیات و فرهنگ ایران زمین نادیده گرفتند ومعایب اورا به زیر ذره بین بردند و بزرگ کردند: شماری او را تجزیه طلب و جدائی خواه خواندند؛ عده ای معتقد بودند که از آیت الله خمینی استقبال کرده و نامۀ فدایت شوم نوشته، شماری مدعی شده بودند که در نقد و انتقاد جانب حقیقت و انصاف را نگه نمی داشته ومغرض بوده است، بعضی ها او را در دنیای سیاست، هنر و ادبیات جنجال برانگیز، شلوغ و هوچی می دانستند و شماری حتا هتاکی می کردند. غرض، واکنش ورفتارآن ها در روز درگذشت نویسنده، مرا به یاد محکوم به اعدامی انداخت که خطاب به گروهبانی که در راه پله زندان، به او پوزخند زده بود، با صدای خشدار و بمی گفت: « سرکار، کسی درعزاخونه نمی خنده» آن جوان رشید و بلند بالا به جرم قاچاق تریاک به اعدام محکوم شده بود، اهل قلم، روشنفکر و مدعی رهبری معنوی جامعه نبود، با این‌همه می‌دانست که درعزاخانه نباید خندید. گیرم کسانی که داعیه‌ها دارند، حرمت نگه نمی‌دارند، چند روز دندان روی جگر نمی‌گذارند و صبر نمی‌کنند عزاداری خانودۀ متوفی به پایان برسد و آنگاه در فرصت مناسب به نقد نویسنده بپردازند و به خبط و خطاهای متوفی اشاره کنند. نه، بالای سر جنازه نویسنده‌ای که تازه از دنیا رفته، شمشیر از نیام بیرون می‌کشند و با میّت که دست اش از دنیا کوتاه است، تسویه حساب می‌کنند. این رفتار اگر ناشی از کینه ورزی، بخل، حسادت و تنگ نظری نباشد، نشانۀ بی اخلاقی و بی فرهنگی است. فرانسوی‌ها مثلی دارند به این معنا که «هیچ انسانی کامل نیست!!»، هرکسی را زیر ذره بین بگذارید، بی‌تردید معایب و کم و کاستی‌های او برجسته، آشکار می شود و به چشم می آید. زنده‌ یاد رضا براهنی، نویسنده، شاعر و منتقد ادب وهنری با سواد، پرکار و خستگی ناپذیر ایرانی نیزمانند هرانسانی، هر نویسنده ای بری از خطا نبود، گیرم از انصاف، مروت و انسانیِت به دوراست که ارزش های ادبی وهنری او را، سال ها تلاش و زحمت  شبانه روزی او را به این بهانه و مستمسک ها از یاد ببریم و ازاین گذشته، بی توجه به بازماندگان عزادار متوفی، درست در روز مرگ نویسنده، درذم و تقبیح او قلم فرسائی کنیم. تا آن جا که من اطلاع دارم، در کشوهای پیش رفته، مردم با فرهنگ  ومتمدن دنیا، هرگز روز مرگ دشمن و حتا حریف سیاسی، او را زیرذره بین نمی‌گذارند، به سالن تشریح نمی برند و شرحه، شرحه نمی‌کنند. نه، آمده است که هرسخن جائی و هر نکته مکانی (مقامی) دارد. بماند. برگردیم به جملۀ زیبای بورخس: «نویسنده پس از مرگ، کتاب می شود»، اگر سخن بورخس را بپذیریم، زنده یاد رضا براهنی اینک کتاب وزین و قطوری شده است که مردم با فرهنگ و اهل هنر و ادبیات ما، حتا کسانی که با او موافق، همسو و هم عقیده نبودند و نیستند، نمی توانند چشم فرو بندند و از کنار این کتاب قطور بی اعتنا و بی توجه بگذرند. نه، رضا براهنی کتاب شده است و تا زمانی که دراین دنیا، مردم با هنر وادبیات سر و کار داشته باشند، درکنار آن ها به زندگی ادامه خواهد داد.

۲۱ ژانویه ۲۰۲۳

 

به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۲