آزیتا قهرمان؛ سایه ات از سطرها بیرون زده
افسانه نجومی
سایه ات از سطرها بیرون زده
مکث و مروری بر مجموعه شعر “هیپنوز در مطب دکتر کالیگاری”،سرودهی آزیتا قهرمان
وقتی ارسطو میگوید: “هدف هنر نگاه داشتن آینه در برابر زندگی است”برواقع نگاری هنر و برجستهنمایی وقایع جهان هستی بوسیلهی آن تاکید میکند. تاکیدی که سبب میشود تا هنر و به ویژه شعر با نزدیک شدن به موقعیت انسانی، واقعیت را انسانگونه تصویر نماید. تجربهای زیباییشناسانه که در بسیاری از اتفاقات نهفته در گزارههای متنی تعبیه شدهاند و پس از خوانش، با ارجاع به جهان پیرامون دوباره در ذهن مخاطب بازسازی میشوند. حتا اگر وقوع گزارهها در نامگذاری اشیاء و پدیدهها با گریز از قراردادهای متعارف سرایشی،روندی متفاوت از ذهنیت دستهبندی شدهی ما پیموده باشد. با این حال توجه به مقولهها و مولفههای فلسفی – هنری و تلفیق آنها با درک و دریافت تازهی شاعرانه، نگارشی دیگرگونه را پیش روی مخاطب قرار میدهد. ”هپینوز در مطب دکتر کالیگاری” برآیند جهان نگریهای شاعرانه است. کلمات با گسست و فاصلهگیری زیبایی شناختی از معناهای روتین، معناهای ضمنی خود را در قالب نشانهها و کدهایی ارائه میدهند که شاعر در متن طراحی نموده است. گزارههایی که از مفاهیم حسی – عاطفی فاصله میگیرند تا هر بار به اندیشهای متکثر و پویا بدل شوند و مخاطب را به درنگ و تامل دربارهی اتفاقات جهان پیرامون وا دار نمایند.
دریا از روی خواب
باد از روی ما گذشت
مرا صدا میزد اسمی که صورت نداشت
باران حرو.ف کهنه را از نو مینوشت
جز افتادن دستی نبود تا بگیردم ص ۳۲
نگاه موجز و منسجم شاعر اما به اتفاقات جهان پیرامون از جزئی نگاریها و دید استقراء نگر وی در جهان هستی نشآت گرفته است.به بیان دیگرپررنگنمایی حوادث ذهنی و زبانی، رها از نظم زبانی وقایع پیوسته و بهم ریختن ترتیب و توالی هندسه وار آن وقایع سبب میشود تا شعرها از برجسته نمایی تجارب عمومی و مشترک دور شده و تنها به بیان تجارب زیستی – فردی و خصوصی با شبکه ای از معناهای عادت ستیز روی خوش نشان دهند. به بیان دیگر عدم رعایت محور عمودی منسجم در نوشتار سبب میشود تا زبان، ساختار معنایی پیچیده و یا چند لایهای بدست آورد که در نتیجۀ آن، ما مجبور میشویم برای رسیدن به مضمون یا موضوع اثر از لایههای تودرتوی معنایی بگذریم. گذار طنز اما در این مجموعه شعر، مخاطب هوشیار میطلبد تا با چینش حوادث نامتجانس در کنار هم وقایعی را درک کند که هر بار در خلجان های نوشتار به یورشی علیه همان اتفاقات بدل میشوند.طنزی ملیح که در شبکهای از معناهای متکثر، و در عین حال پراکنده و نامتعارف ،با گره خوردن به تفکر منتقد شاعر به تمهیدی ژرف مملو از بیانی معترض بدل میشود، تا پیچک وار و با پیچیدن دور گزارههای لغزان و سیال متن، بیانی شناور بیابد که قادر است مسیر افت و خیزهای نوشتار را کنترل نماید- تا در نهایت طنزی زیر پوستی که با انتشار بیانی برنده و با گسترهای از گزارههای نامتجانس، میخواهد تا وقایع را آن گونه بازسازی نماید که در جهان پیرامون اتفاق افتادهاند- از لابه لای نوشتار خود را به نمود بگیرد. اگرچه همین طنز ملیح با ترکیب شدن به کنایه، تناقض و گروتسک میکوشد تا عینی و ملموس به افشای وقایعی بپردازد که در جهان متناقضنمای پیرامون حادث شده اند.
له له زنان دارم از خودم بالا میرسم
تازه میخواهم زن شوم
بی تنه ای از پایین شبیه خودم
بدون شرح سنگ ها
و پرچمی که دوخت رگ هایم را به مار
سینهام را به چشمه بست
خوابهایم را قیچی برید ص ۳۴
همچنین روایت در این مجموعه شعر به مثابه داستانکهایی به نمود گرفته میشوند که مبین زندگی در جهان معاصرند. داستانکهایی مملو از گزارههای گسسته و پراکنده با نشانههایی که در بطن کلمات-گاه عینی و گاه انتزاعی- در چینشی نامتجانس کنار هم تعبیه شده اند. همچنین فضا و صحنه آرایی به همراه بیانی عینیتگرا که با تلفیق شدن به ساختارکولاژی نوشتار، سرانجام شبکه ای همبسته از مفاهیم لغزان و سیال را پیش روی مخاطب میگشاید در این مجموعه شعر قابل تامل است. روایتهایی که ناظر بر اتفاقات جهان پیرامونند و مبین وقایع اجتماعی.گویی هر گزاره به تنهایی بستر اتفاقی است که در متن حادث میشود تا داستانکی را منتشر کند که میبایست در محور عمودی نوشتار به روایتی یکپارچه متصل شود که در روند تمام جملهها و عبارتهای شعری جاری و ساری است.
روی قایقهای شناور در خونم حکاکی فیلهاست. روی استخوانم چیزی بنویس. جوری که نور از تو میچکد. کلمهها دورمان بازو شدند. بازیمان گرم بود. لبهی دنیارا برگردان روی لبم. پشت الفبا سد و حاشیه آبشار است. تا باریکههای سکوت بکش صدا را تا فارسی دل نهنگ پیدا کند. تیمارستان شن از شیب زبان و قاب شیشهها بیرون بریزد.
گذشتیم، گذشت.
بیابان با چه شگردی روایت ورطههاست؟ ص ۶۷
زن دنیای قهرمان اما زنی است پیچیده در خرافه و جنبل و جادو که از قرنهای دور جز کنج چهار دیواری تنگ خانه اش در جغرافیای دیگری اجازه حضور نداشت. زنی افسرده و خسته که در تنهاییهای خودش همچنان سرگردان لبهی تاریکیهای غلیظ را میپیماید. به بیان دیگر زن با همان ذهنیتی وارد جهان شعر شده است که شاعر در تجارب زیستی اش آن را به عینه در میان مردمانی که با آنها زندگی کرده، یافته است. گویی برجسته نمایی نگرش مردم اطراف اش نسبت به زن- با بهره گرفتن از شگردهای زبانی و پرشها و برشهای روایی- سرنوشتی خاص را برای گزارههای شعرش رقم زده است. تمهیداتی که با پررنگنمایی توان بینامتنی نوشتارسطح دیگری از سرایش زنانه را به مخاطب عرضه نموده سبب میشوند تا ذهنیت منتقد شاعر با افشای تناقضات و برجسته نمایی آنها، با بهرهگرفتن از شبکهی وسیعی از مفاهیم متکثر متن را به بازنمایی همان حوادث در زندگی زن – انسان معاصر بدل نماید. با این همه قهرمان همچنان به تعلیق انداختن و تعویق معنا را به عنوان گراینگاه اصلی مفاهیم شعرش قرار داده، توجه خود را معطوف به مشارکت مخاطب در تکمیل گزارههای شعر نموده است.
جز ثانیه در ابرها مهلت نبود
جزطنابی به درو گردنم حدودی نداشت جغرافیای من
ما دیوانه واری چاه بودیم در گودی دو کوه
ناچاری آسمان برای ریزش رنگین کمان
برای هیچ و زمین من که تو بودی
پیراهنی از گوشت خواهرم به رنگ سرو پوشیدم
و کلمات از وضوح تاریکی غایب شدند. ص۱۲
به بیان دیگر گزارهها با تمهیدات ویژهی بیانی که شاعر به منظور تلنگر شدن به تفکر مخاطب و بدست آوردن همدلی او از آنها بهره گرفته است، گسترهی متن را میپیمایند. چنین شاخصهایی به مونولوگها این امکان را میدهد تا ضمن آن که در محدودهی خود ارجاعی قرار گرفته و عناصر و قواعد درون متنی را در وجهی گسترده به نمایش میگیرند، در بیرون از متن نیز موضوعیت یافته وقایع را آینه وار به مخاطب عرضه نمایند.
نباید بیدار شوی نجما
نباید اعتراف کنیم به زنده بودن
نباید گریه در این هوا جدی باشد
شاید بیراههای در این حدود پیدا کنی
مه غلیظ است این جا ص ۶۴
مونولوگها در شعر قهرمان از هم گسسته اند . برشهای پازل وار در ساختاری کولاژی که با همپوشانی هم از توالی تقومی میگریزند تا به نگارشی غیر ثابت در متن دست بیابند. بیان شیزوفرنیک متن اما با پردازش زبان پریشیهای گزارههای اختلالی ازهمنشینی بیانی غیرمتعارف و نامانوسی شکل گرفته است که شاعر در بازنمودشان میخواهد تا به افشای موقعیت تراژیک بشر معاصر نزدیکتر شود. گویی گسستهنویسی و پراکنده گویی از طریق جابهجایی سریع صحنهها به شاعر کمک نموده است تا بتواند از طریق همان زبان روانپریش و برجستهنمایی معناهای گسسته و ناپیوسته به نقد جهانی بپردازد که پیش روی او و آدمیان گسترده شده است.
من به شدت مایل به خوردن شما با دست
و ناقل عطسههایی دیوانهام
باید صاف و دور بایستم اما
پت پت شعله را زیر گلویم کمتر و …
برگردم سوی حروف زخمی و آهستگی بالها
برگردم به خالهای سفید و پرهای سیاه ص۷۰
ترکیب سازی در این مجموعه شعر اگرچه از کارکرد ویژه ای برخوردار نیست و چینش واژگان در کنار هم هر بار با به هم ریختن روال منطقی معناها به گریز از موضوع محوری در نوشتار دامن میزند، اما فضای نامتعارف با معناهای نامتجانس از سویی و توجه به ظرافتها وظرفیتهای زبانی، تاکید برزبانیت زبان و اجراهای زبانی از سوی دیگر زمینهی احضار ترکیبهای اضافی نامتعارف را در نوشتار فراهم میآورد. ترکیبهایی که همنوا با تفکر منتقدانهی شاعر سرانجام شبکهای از معناهای سیال را در افق متن میپراکنند. لوزیهای آّبی،کلمات ارثی، کارت پستال بنجل دوزاری، اتصالات نامتصل، برجهای انتزاعی، قرمز آهسته، دکمههای لق، غارهای سبز، خوابهای منقش، شیارهایترس، صبح خیس،و ترکیب های اضافی دیگر که اگر در متن منتشرند تا فضایی تیره و کدر از وضعیت روانپریش زیستی آدمی را ترسیم نموده بر سردرگمی و روان پریشیهای انسان معاصر صحه بگذارند و بازتابانندهی زندگی او در جهان مدرن باشند.
از تمام مرگها سختتر
رد شدن از رنی با شباهت من بود
این همه مرده بودم و
برای لوزیهای آبی نازکم هنوز
پارههای حرف
تن را از جدول زخمی بیرون کشید ص ۴۲
با این همه “هیپنوز در مطب دکتر کالیگاری”با جذب تصاویر آغشته به طنز، در گزارههایی که از دایرهی معناهای یکه میگریزند ساختار گسسته – همبستهی خود را مستقر میکند و با رویکرد به شگردهای زبانی، در تعلیق و تعویق معناها ضمن آن که حوادث جهان پیرامون را به چالش میکشد، میخواهد تا یک بار دیگر با رویارویی با حوادث دنیای پیرامون، پراکندگی و تناقض در اتفاقات جهان را نیز به رخ بکشد. معناهایی که اگرچه هربار با پرشهای سیال و لغزان نوشتار میخواهند تا بار مفاهیم قطعی را از خود دور کنند اما در نهایت با چرخیدن حول محور تفکر زن – انسان شاعر به آفرینش مفاهیمی اجازهحضور میدهند که با همپوشانی یکدیگر فضایی مدرن از صدایی اجتماعی – تاریخی را به نمود گرفتهاند. فضایی مضطرب و متناقضنما که مفاهیم چند وجهی نوشتار را تضمین میکند.اتفاقاتی که در متن واقع میشوند تا برجسته نمای این سخن موریس بلانشو باشند: آرمان ادبیات این است: هیچ نگوییم، حرف بزنیم تا چیزی نگفته باشیم.
چند روزی است ،اسب های قرمز در گاراژپنچر و
ترجمه دریچهی بستهای است با پیچکهای خیس قفل
این روزن اما با پیچ و خم نخ طلائی به انتهای غار هیولا
به یونان وصل میشود
جایی که ابوالهول شعری به دندانش
معما طرح میکند برای نصب سرمده آ بالای این افق برفی ص ۲۲
افسانه نجومی، آذرماه۱۳۹۳