چند شعر کوتاه از عسگر آهنین

اول پاییز
——–
هنوز اول پاییز است
درخت پشت پنجره ام
هنوز شاخه هایی دارد،
از جملات
بر شاخه ها کلماتی،
پرنده ها و برگ ها

هنوز جوجه ها دارند
در آشیانه ی ذهنش
آماده ی پرواز می شوند

باید برای زمزمه ی این همه زیبایی
وقت بیشتری بگذارم

هنوز فرصت هست
هنوز اول پاییز است

۸ سپتامبر ۲۰۱۹- لندن

توکای ساکت
——–
توکای از نفس افتاده
زندانی قفسی
در انبار زیر زمین است

سرشاخه نشین درخت ها
کلاغ های پرغوغایند
هفتم سپتامبر۲۰۱۷

بلندای عشق
—————-
بر قلّه ی بلند عشق بر نیامدیم
تا گسترای درّه ها و ُ دامنه ها را دریابیم
شاید شجاعت آن را نداشتیم
تا عشق را ممکن سازیم
شاید که از بلندی می ترسیدیم
آنان که پای دامنه ها سرگردانند،
دارند این حقیقت مسکوت را،
رو به قلّه، آه … می کشند.
۶ سپتامبر ۲۰۱۳

 

یک لحظه‌ی روشن
———————
یک لحظه پشت پنجره روشن شد
انگار آفتاب در آمد
گفتم: به جستجوی زیبایی باید رفت
رفتم، به چارراه رسیدم
دیدم تمام راه ها به خانه ی تو ختم می شوند.
لندن، ۴ سپتامبر ۲۰۱۲

الهام

نگاه می کنم از دور
به چهره ات
که الهامبخش آفرینش ونوس است

نگاه می کنم و
واژه های خوش الحان
سرشاخه نشین درخت شعر می شوند

نگاه می کنم و با تو
در فضای تغزل
بال می گشایم
اول سپتامبر ۲۰۱۹