چند شعر از عسگر آهنین
چند شعر از عسگر آهنین
مترسکی میان آفتابگردان ها
میان آفتابگردان ها
مترسکی بر پاست
که روی کلاهش
پرنده ای
ترانه های آفتابی می خواند.
۲۴ ژوئیه ۲۰۱۴
ابری
چرا کنار پنجره ظاهر نمی شوی
از حال گل آفتابگردان
در این هوای ابری، بی خبری؟
چه روز گار غریبی
خورشید هم سخاوت گذشته را ندارد.
۲۳ ژوئن ۲۰۱۳
پیشواز …
سپیده که سر زد
پرندگان بیدارم کردند
دریافتم که آفتاب
به قله های درختان رسیده است
جز پیشواز تو
در ایستگاه رویاهایم
امروز، کار دیگری ندارم
۱۶ ژوئن ۲۰۱۹
بهار ناخجسته
زیر پل قطار
اخبار حادثه ها را
در روزنامه های قدیمی
می خواندم
عبور قطاری
که از ایستگاه فردا می آمد
پرندگان بهاری را تاراند
بهار ناخجسته ای بود.
۱۳ ژوئن ۲۰۱۴
واژگان مه گرفته
با واژگان مه گرفته سخن گفتیم
گفتیم و ُ هیچ نگفتیم
چندان که عشق
در حجاب ماند وُ
روی آفتاب ندید
باری، چه جای شگفتی
که بوی گل سرخ هم
جان غمزده مان را
شفا نداد
۱۲ ژوئن ۲۰۱۵
شب نوردی
ساکت تر از ستارگان
شب نوردی ام آغاز می شود
روشن تر از این با تو چه باید گفت؟
۱۱ مه ۲۰۱۴
در ایستگاه جهنم
سوار قطاری شدم
که در ایستگاه آخر جهنم
پیاده ام کرد
ذهنم فضای جغد ها و شب پره ها شد
ذهنم فضای هر شبه ی کابوس
اکنون جهان خوابگونه ی درون ام
محیط زندگی من شده است
تاریخ، در این باره، چه خواهد گفت؟
۸ ژوئن ۲۰۱۶
جنگزده
کودکی
بر ماسه ها
خانه ای می سازد
نیمه ویران
او،هیچگاه
خانه ی سالم ندیده است
هشتم ژوئن ۲۰۲۰
به یاد بیاور
به یاد بیاور
وقتی که روی نیمکتی
تنها کنار خاطره هایت نشسته ای
آنجا کسی به انتظار هیچکسی بود
به یاد بیاور
وقتی که در پناه درختی
همزمزمه ی بارانی
آنجا کسی به انتظار هیچکسی بود
به یاد بیاور
این غربت مضاعف
بر هیچیک از ما روا نبود.
۷ ژوئن ۲۰۱۴
پشت چراغ قرمز
در جستجوی آن گل سرخی،
که نقش آن همیشه راهنمایم بود
خود را به راه سپردم
در اولین چهارراه
پشت چراغ قرمز ماندم
گفتم: برای رسیدن به گل سرخ
راهی به جز عبور از چراغ قرمز نیست
امّا کدام راه؟
وقتی که شکّ چراغ قرمز سر راه است؟
۶ ژوئن ۲۰۱۳
مهمان واژه ها
کافیست تا صدای آن پرنده ی خوشخوان
از دور دست حافظه برخیزد
کافیست تا سرک بکشد آن گل خوشخند
پشت دریچه ات
دیگر نیاز نیست پی واژه ها بگردی
دیگر نیاز نیست بخواهی مهارشان کنی
آن واژه ها سراغ تو می آیند
آن واژه ها به میل تو می رقصند
تو میهمان جشن شاعرانه ی آنانی
تا یک دهن آواز بخوانی.
۵ ژوئن ۲۰۱۲
به نقل از «آوای تبعید» شماره ۱۵