اسد سیف در گفتوگو با داریوش بینیاز درباره کتاب «خوانش سریانی-آرامی قرآن»
«برگرفته از آوای تبعید شماره ۱۷»
«خوانش سریانی-آرامی قرآن» کتابیست ارزشمند در عرصه قرآنشناسی که توسط ب. بینیاز (داریوش) به فارسی ترجمه شده است. در همین رابطه و در معرفی این اثر و ارزش آن است که پرسشهایی را با بینیاز طرح کردهام. به حتم پاسخهای او کمکی خواهد بود در شناخت بهتر این اثر. (اسد سیف)
چه شد که سراغ این کتاب رفتی؟
چون که نویسنده کتاب به دو نکته اساسی در قرآنپژوهی توجه کرده است، ۱- این که قرآن پیش از ویراستاری نهایی بدون نقطه گذاری و اعراب گذاری بوده، ۲- این که محیطی که زبان قرآن در آن شکل گرفته بود، یک محیط سریانی-آرامی بوده و ۳- هیچ دینی ناگهان بوجود نمی آید بلکه هر دین جدید، ضرورتاً باید ادامه دهنده سنتهای دینی پیشین باشد.
چه ویژگیهایی این اثر را از دیگر آثار در این عرصه متمایز میکند؟
این که نویسنده از این نقطه حرکت کرده است که زبان قرآن آمیزهای از عربی-آرامی بوده و این که به هنگام نقطه گذاری قرآن، بسیاری از نقطهها اشتباهی گذاشته شدند و به همین دلیل بسیاری از مفاهیم در قرآن نیز تغییر کرده است. نکتهای که قرآنپژوهان تاکنونی به آن توجه نکردند.
آیا میتوان گفت با انتشار این کتاب عرصهای نو در قرآنشناسی و اسلامشناسی آغاز شده است؟
۳- این کتاب حتماً تأثیرات ژرفی بر قرآنپژوهی خواهد گذاشت، زیرا این اثر از یک سو نشان میدهد که متون قرآنی در یک روند طولانی نوشته شده بودند یعنی قرآن دیگر فاقد جنبه وحیانی است و دیگر این که بخشی از قرآن بویژه بخشهای نخست آن در سنت مسیحیت نوشته شده است، البته مسیحیت شرق که مسیح را نه فرزند خدا بلکه فرستاده خدا میدانست.
بازتاب انتشار این کتاب در میان اسلامشناسان غربی چه بود؟
۴- این کتاب باعث شده که بخشی از قرآنپژوهان بویژه قرآنپژوهان جوان که زبان سریانی میدانند از این زاویه جدید به قرآن بنگرند. فکر میکنم در آینده در این زمینه یعنی خوانش سریانی-آرامی قرآن کتابهای بسیار باارزشی بیرون آید که از این کتاب که من ترجمه کردهام بسیار دقیقتر خواهند بود.
بازتاب این کتاب در ایران و کشورهای مسلمان چگونه بوده است؟
۵- همانگونه که میدانید یکی از نشریات شعیان لبنان بخشی از این کتاب را به عربی منتشر کرده است. مهمترین کتابی که در ایران [شاید در جهان] در نقد کتاب لوکزنبرگ منتشر شده کتاب «گزارش، نقد و بررسی آراء کریستف لوکزنبرگ در کتاب قرائت آرامی-سریانی قرآن» است [۲۸۰ صفحه] که توسط دکتر محمد علی همتی و دکتر محمد کاظم شاکر نوشته و منتشر شد. من درباره این کتاب چیزی نمیگویم چون خود خواننده باید قضاوت کند. ولی کلاً میتوانم بگویم که به دلیل نداشتن دانش از زبان سریانی، پای این نقدها شدیداً میلنگد. از سوی دیگر باید بگویم که اکثر نقدها از سوی مسلمانان مؤمن عمدتاً «دفاعیه» است تا پژوهش غیرجانبدارانه.
این کتاب میکوشد ثابت کند که قرآن کلام خدا نیست. اگر قرآن کلام خدا نباشد، یعنی از کیفیت وحیانی برخوردار نباشد، آنگاه پیامد آن چه خواهد بود؟
۶- به نظر من مهمترین رسالت این کتاب همین است که نشان میدهد که قرآن یک کتاب وحیانی نیست و توسط اصحاب پیامبر هم از بر نشده بود. این مهمترین نکته است، چون همه مسلمانان بر این نکته توافق دارند که «قرآن کلام الله است و به صورت وحی نازل شده و هیچ گاه تحریف نشده است». حال اگر اثبات شود که در قرآن بارها و بارها دست برده شده و تازه زبان قرآن هم زبان عربی نیست بلکه آمیزهای از عربی-آرامی است آنگاه باید گفت که دیگر قرآن در آن جایگاهی قرار نخواهد داشت که تاکنون داشته است.
میگویند عثمان بن عفان قرآن را میان سالهای ۶۴۴ تا ۶۵۶ میلادی جمعآوری کرد. این کتاب برای این درک از «گردآوری قرآن توسط عثمان» چه پیامدی دارد؟
۷- ما هیچ نسخهای از قرآن نداریم که مربوط به سالهای حکومت عثمان باشد، ما حتا از خود عثمان به عنوان یک شخصیت واقعی تاریخی سند و مدرک نداریم. با قطعیت علمی نمیتوانیم بگوییم که چنین شخصیتی وجود داشته است. ولی میتوان از روی قرآن اثبات کرد که قرآن همواره در حال «اصلاح شدن و جرح و تعدیل» بود. ما این را از روی پارههای قرآن صنعا میدانیم که بارها و بارها متون قرآنی پاک شدند و دوباره با یک سلسله تغییرات و اصلاحات نوشته شدند.
لوکزنبرگ از «دختران باکره بهشتی» و «حوریان بهشتی» استفاده میکند تا اشتباه در ترجمه را از آرامی به عربی نشان دهد که چگونه حبه انگور سفید به حوری بهشتی تبدیل شده است. آیا این به معنای این است که محمد پیروانش را فریفته است؟
۸- قرآن [یا محمد] به کسی دروغ نگفته است. لوکزنبرگ نشان داده است که قرآن در راستای سنت مسیحیت سخن گفته است. در واقع این مفسران بعدی عرب بودند که از دانش زبان سریانی برخوردار نبودند و به هنگام نقطهگذاری قرآن، اشتباهات بزرگی کردند که سرانجام منجر به تغییر مضامین متون قرآن شد و از آن تفاسیر عجیب و غریبی نیز بیرون آمد.
لوکزنبرگ زبانشناس است و به زبان عربی، آرامی، سریانی و دیگر زبانهای سامی تسلط دارد. آیا پیش از او کسی از دریچه زبانهای سامی به قرآن پرداخته است؟
۹- بله، پیش از لوکزنبرگ نیز کسانی بودند که از تأثیرات فرهنگِ مسیحی سریانی بر قرآن سخن گفته بودند مانند مینگانا و بعدها لولینگ ولی لوکزنبرگ نخستین کسی بود که به گونه پیگیر از این نقطه آغاز کرد که زبان قرآن یک زبان مخلوط از عربی-آرامی است. به همین دلیل زبان قرآن، نه عربی است و نه سریانی. زبانهای عربی کنونی با زبان قرآن متفاوت است. زبان قرآن نه پیشینه داشته- زیرا قرآن نخستین کتاب به «عربی» است- و نه پسینه یعنی شما هیچ زبان عربی را پیدا نمیکنید که با زبان قرآن یکی باشد. به اصطلاح زبان قرآن ربطی به زبانِ عربی کلاسیک و زبانِ عربی کنونی که مردم آن را بکار میبرند ندارد.
استدلالهای لوکزنبرگ برای آرامی بودن قرآن چیست؟ آیا این بدان معنا خواهد بود که قرآن پیش از آنکه به عربی انتشار یابد، به زبان سریانی حاکم بر زمان بوده است؟ و این یعنی این که پیش از انتشار قرآن «عثمان»، قرآن دیگر به زبان آرامی یا مخلوطی از آرامی-عربی وجود داشته است؟
۱۰- استدلال لوکزنبرگ این است: زبان دینی حاکم در آن زمان (پیش از جمع آوری قرآن) زبان سریانی-آرامی بوده است (که تقریباً همه اسلامپژوهان و قرآن پژوهان قبول دارند). باری زبان سریانی-آرامی که زبان مسیحیان آرامی بود توأماً زبان ارتباط همگانی (franca lingua) نیز بود. هر کس که در زمینه امور دینی چیزی مینوشت، حتا اگر با گویش محلی خود مینوشت، مجبور بود که از فنواژههای سریانی استفاده کند. مانند انگلیسی امروزی در جهان که بسیار از فنواژههای انگلیسی به زبانهای دیگر نیز وارد شده است. بر این اساس، لوکزنبرگ کار خود را آغاز کرد. البته ما میدانیم که برخی از عربها متون دینی خود را به زبان عربی [یا گویش خود] مینوشتند ولی با خط سریانی که به آن «کرشونی» میگویند. ما چیزی به نام قرآن عثمان نداریم، این ساخته روایات اسلامی است. اگر هم وجود داشته باشد، هنوز آن را کشف نکردیم.
آیا با خواندن این اثر ما به درک جدیدی از قرآنشناسی خواهیم رسید؟
۱۱- با خواندن این اثر میتوان پی برد که روند شکل گیری یک دین به این سادگی که مسلمانان میگویند نبوده است. پدیدههای تاریخی یک شبه بوجود نمیآیند. طبق درک مسلمانان خدا از طریق فرشتهاش جبرئیل طی ۲۳ سال قرآن را به پیامبر وحی کرد و این وحی ها روی سنگ و استخوان و برگهای خرما نوشته بودند تا سرانجام عثمان آنها را جمع آوری کرد. این درک غیرعلمی هنوز هم در جهان اسلام غالب است و خلاف آن شرک و کفر تلقی میشود. اگر خواننده به این نتیجه برسد که قرآن یک کتاب زمینی است که توسط انسانهای زمینی، با تمامی ضعفها و تواناییهایشان طی یک روند نسبتاً طولانی نوشته شده است، شاید مقدمتاً کافی باشد.
جالب این که تاکنون بیست سال از انتشار این اثر میگذرد، تاکنون نقدی مستدل علیه آن انتشار نیافته است. آیا این بدان معناست که جهان غرب این اثر را پذیرفته است؟
۱۲- همان طور که گفته شد در غرب و جهان اسلام به این اثر نقدهایی نوشته شد. ولی حتا کسانی که بر این کتاب نقد نوشتهاند مجبور شدهاند که با قرآن به عنوان یک متن تاریخی – نه الهی- رفتار کنند و این خود گام بسیار بزرگی برای جهان اسلام است که با قرآن به مثابه یک متن تاریخی که انسان در آن دخیل بوده برخورد کنند. به عبارتی دیگر، صرف نظر از این که در این نقدها چه گفته شده لوکزنبرگ منتقدان مؤمن هم مجبور کرده که قرآن را به مثابه یک متن تاریخی بخوانند و ارزیابی کنند.
در آغاز قرن بیستم پژوهشگرانی در جهان غرب همچون مارتین هارتمن و کارل فولرز گمان میکردند که قرآن باید بنیانی مسیحی داشته باشد. کارل هاینس اولیگ بعدها بر اساس تزهای آنان ادعا کرد که دست کم بخشهایی از قرآن بنیانهای انجیلی دارد. آیا لوکزنبرگ به این حدسها واقعیت بخشیده است؟
۱۳- دقیقاً! لوکزنبرگ توانسته از طریق زبانشناسی تاریخی نشان بدهد که قرآن اولیه «گلچینی از عهدین» بوده که برای بلندخوانی از انجیل عهد عتیق و جدید گردآوری و نگارش شده بود. یعنی قرآن به آن دسته از مسیحیان شرق تعلق داشته که در سنت آریوس گام برداشته بودند و مسیح را فرزند خدا نمیدانستند. در واقع کتاب لوکزنبرگ توانسته از جنبه زبانشناسی نظریههای فلرز، لولینگ و سرانجام گروه اناره [به سرپرستی اولیگ] را تأیید کند.
بر اساس دادههای کتاب لوکزنبرگ میتوان پذیرفت که محمد نمیتواند شخصیتی تاریخی باشد یا این که باید نتیجهگیری دیگری کرد؟
۱۴- طبعاً اگر زبان قرآن آمیزهای از سریانی-عربی باشد و نه عربی ناب آنگاه موضوع پیامبر عرب هم تا اندازه زیادی زیر علامت پرسش میرود. لوکزنبرگ البته در کتابش به این موضوع نمیپردازد و حتا از این نقطه حرکت میکند که پیامبری به نام محمد نیز وجود داشته است ولی هر خوانندهای بلافاصله متوجه میشود که حتا اگر هم پیامبری به نام محمد وجود میداشته اصلاً ربطی به پیامبری که سیرههای نبوی و روایات اسلامی شرحش دادند ندارد.
آیا با پذیرش تزهای لوکزنبرگ میتوان انتظار رفرم در اسلام را داشت؟
۱۵- پذیرش تزهای لوکزنبرگ میتواند تحولی بزرگ در اسلامپژوهی و قرآنپژوهی بوجود بیاورد. و نه تنها در این مورد! زیرا به خواننده میفهماند که هیچ دینی خلقالساعه نیست و هر پدیدهای ادامه کم و بیش سنت گذشته است. اگر مسلمانان متوجه شوند که اسلام در آغاز فقط یک شاخه معین از مسیحیت بود آنگاه آن شکاف بزرگی که به دلایل سیاسی میان اسلام و مسیحیت گذاشته شد پر خواهد شد و میتواند تأثیرات بسیار بزرگی روی گفتگوهای میانادیانی بگذارد. اگر ما دوباره به ریشههای اسلام برگردیم یعنی بدانیم که ریشه اسلام در عهدین (انجیل عهد عتیق و جدید) قرار دارد پیامد آن یکی از بزرگترین اصلاحات برای اسلام خواهد بود و میتواند بسیاری از پیشداوریهای میانادیانی را از میان بردارد.