پرتو نوری‌علاء؛ چگونگیِ تغییر شعر کلاسیک فارسی

پرتو نوری‌علاء؛

چگونگیِ تغییر شعر کلاسیک فارسی

به شعر نو

بخش دوم

در قرن سیزدهم هجری، آغاز کار قاجاریه مصادف بود با انقلاب کبیر فرانسه در اروپا. دوره‌ای که جنبش توده‌ها پا میگرفت و دولت‌های بزرگ و نیرومندی در جهان پدید آمده و اساس حکومت‌های ملی در کشورهای اروپایی برقرار میشد. اما نه دربار قاجار و نه مردم اطلاعی از تغییرات مهم جهان در هیچ زمینه‌ای نداشتند. ایران تحت فشار روس و انگلیس بود و با هر درگیری بخشی از خاک خود را از دست میداد. بی‌کفایتی شاهان قاجار باعث شد تا ایران مجبور به بستن قراردادهای سنگینی با روسیه گردد که همگی به ضرر ایران بود. در چنان شرایط آشفته‌ای، هیچ پادشاهی به شعر و شاعری اهمیتی نمی‌داد. تنها بخاطر علاقه عباس میرزا ولیعهد و اقدامات وزیر با فرهنگ او میرزا ابوالقاسم قائمقام در اخذ و ترویج فنون و صنایع جدید اروپا، اندکی راه ورود تمدن غرب به ایران باز شده بود و شاگردان ایرانی به انگلیس، و کارگران به روسیه برای آموختن دانش جدید و کار، اعزام می‌شدند. در دوران سلطنت ناصرالدین شاه عوامل و موجباتی فراهم شد که به بیداری اذهان مردم کمک کرد:

۱-اصلاحات میرزا تقی خان امیرکبیر و مخصوصاً تأسیس دارالفنون و دعوت از آموزگاران خارجی جهت تعلیم علوم جدید به فرزندان ایرانی، و ایجاد روزنامه (روزنامجه) وقایع اتفاقیه از اولین قدم‌های مثبت در راه اطلاع مردم از اوضاع جهان بود.

۲- دو سفر سید جمال‌الدین اسدآبادی به ایران و تبلیغات دامنه‌دار او ضد استبداد و لزوم اصلاحات و کوشش پیروان پر شور او هر کدام در بیداری افکار و اذهان نقش مؤثر داشت.

۳- روشنفکران و آزادیخواهان ایران که از مدتها پیش فقر مادی و معنوی کشور را دریافته و نگران اوضاع ایران بودند، در خارج از ایران دست به قلم بردند و به وسیله روزنامه و کتاب، به روشن کردن ذهن مردم و تربیت فکرها پرداختند. از اشخاص مؤثر در بیداری مردم و پاشیدن تخم نهضت انقلابی، میرزا ملکم خان بود و روزنامه قانون‌ که در انگلیس چاپ می‌شد و رسالات متعددش.

۴- ترجمه نمایشنامه‌های میرزا فتحعلی آخوند‌زاده و رسالات و اشعار میرزا آقا خان کرمانی.

۵‌- کتاب‌های عبدالرحیم طالبوف که اصول علمی و اجتماعی را به زبانی ساده بیان می‌کرد. سیاست طالبی، کتاب احمد، (که پدری با فرزند خیالیِ خود به زبان ساده از کشفیات و اختراعات و علم و دانش مغرب زمین سخن می‌گوید) و کتاب مسالک المحسنین (عده‌ای جوان برای اکتشافی به قله دماوند می‌روند و این سبب می‌شود تا طالبوف عقاید اخلاقی و اجتماعی و تعلیماتی خود را طرح کند و خرافه را به باد انتقاد گیرد). به علت این کتاب است که شیخ فضل‌الله نوری، طالبوف را تکفیر و خواندن کتابش را تحریم می‌کند و به همین دلیل او جرأت آمدن به ایران نداشت و در نامه‌ای که برای علی‌اکبر خان دهخدا نوشته بود می‌گوید: «امیدوارم که به زودی تمام پراکندگان وطن باز به ایران برگردند و در عوض مجادله و قتال، در خط اعتدال کار کنند [.‌.‌.] عجیب این است که در ایران بر سر آزادی عقاید جنگ می‌کنند ولی هیچ کس به عقیده دیگری وقعی نمی‌گذارد، سهل است، اگر کسی اظهار رأی و عقیده [مخالف] نماید، متهم و واجب‌القتل، مستبد، اعیان‌پرست، خودپسند، نمی‌دانم چه و چه نامیده می‌شود و این نام را کسی می‌دهد که در هفت آسیا یک مثقال آرد ندارد، یعنی نه روح دارد، نه علم، نه تجربه، فقط ششلول دارد.»

۶- رمان اجتماعی سیاحت‌نامه ابراهیم بیک نوشته حاج زین‌العابدین مراغه‌ای و جراید فارسی که در مصر و هند و استانبول منتشر می‌شد، و مهمتر از همه جنگ روس و ژاپون و شکست غیر منتظره روس در ۱۹۰۴ و همچنین رخداد انقلاب بزرگ روسیه که اخبار آن توسط روزنامه ملانصرالدین به گوش ایرانیان می‌رسیدند، همگی از عوامل عمده‌ای بودند که موجب بیداری افکار به خواب رفته مردم ایران شدند. و مردم را برای قبول تحول اساسی در شکل اداره و انتخاب راه و روش نوین زندگی آماده می‌ساخت تا بتدریج زمینه‌های فراهم آمدن مشروطیت ایران را پی‌ریزی شود.

با کشته شدن ناصرالدین شاه، کشوری که تا مغز استخوان فاسد شده و هر پاره‌اش به عنوان امتیاز در اختیار یکی از اجانب بود، با یک مشت رجال بی‌اطلاع و خائن، به مظفرالدین شاه رسید. مظفرالدین شاه به خلاف پدرش مردی ساده لوح و ضعیف‌النفس و بی اطلاع از زمامداری کشور بود. در دوران زمامداری کوتاه‌ش بقیه منابع حیاتی کشور در مقابل دریافت وام به بیگانگان واگذاشته شد.

مردم مورد قهر و استبداد شاه و وزرا و تحت فقر و فاقه بودند. هیچ‌کس از جان و مالش امان نداشت. روحانیان در امور دنیوی مردم بیش از حد دخالت می‌کردند. خشک‌سالی و قحطی، وبا و طاعون، و بیماری‌های دیگر هر از گاهی کشت و کشتار می‌کرد. پرداختِ مالیات‌های سنگین و عوارض و پیشکشی‌ها بر شانه ملت بدبخت بود. دهاتیان و پیشه‌وران تهیدست گروه گروه به روسیه و ترکیه و مخصوصاً برای کار در معادن نفت قفقاز، به باکو می‌رفتند.

سرانجام مظفرالدین شاه به فشار مردم به صدور فرمان مشروطیت تن داد. سپس پسرش محمدعلی میرزا ، به جای پدر نشست. ملت که گمان می‌کرد، همه کارها به پایان رسیده، به تدریج در اداره امور سستی کردند و محمدعلی شاه به هوس برانداختن مشروطه افتاد. و از امضای مشروطه سرباز زد. محمدعلی شاه به پشت گرمی انگلیس به دشمنی با مردم و مشروطه ادامه داد. و زمانی که به کالسکه محمدعلی شاه بمب انداختند، شاه رسماً کمر به قتل مردم بست. شهر را به حالت نظامی درآورد. چند روز بعد قزاق‌ها به فرماندهی سرهنگ لیاخف روسی مجلس و مسجد سپهسالار را محاصره کردند و آن جا را به توپ بستند و چند تن از آزادیخواهان را کشتند.

پس از واقعه به توپ بستن مجلس، تبریز مرکز انقلاب شد و آزادیخواهان به رهبری ستارخان سردار ملی، پرچم انقلاب را برافراشتند. آزادیخواهان روس و قفقاز به مجاهدین ایرانی پیوستند. آزادیخواهان بختیاری، و شهرهای اصفهان و گیلان نیز به صف ملّیون و مجاهدین ملحق شدند و به سمت تهران آمدند.

محمدعلی شاه از روس و انگلیس کمک خواست. اما از آن‌ها نیز کاری ساخته نبود. شاه به حکم مجلس عالی از سلطنت خلع شد و پسرش احمدمیرزا که ۱۳ سال بیشتر نداشت به نیابت سلطنت برگزیده شد.

بار دیگر به همت انقلابیون و آزادیخواهان، مشروطه و قانون استقرار یافت، و به جهانیان اعلام کرد که ایران هم مانند دیگر کشورهای شرق به دوره تاریخی انقلابات دموکراتیک قدم نهاده است. اما پیش از آن که واقعاً دمکراسی در ایران به ثمر بنشیند از فئودالیزم مرتجع و امپریالیسم شکست خورد.

شعر رسمی دوره مشروطیت

نهضت مشروطیت در حیات ادبی ایران بشدت تأثیر گذاشت و نویسندگان را به خلق آثاری آزادانه و جسورانه توانا ساخت، اما از آن جا که کاغذ و دستگاه‌های چاپ و تبلیغات همه در دست دولتیان و مستبدان بود، مبارزات قلمی نویسندگان و ادبیات عصر انقلاب در چهارچوب تنگ جراید که تنها محل نشر عقاید بود و روز به روز بر نشر آن‌ها افزوده می‌شد، باقی ماند.

در زمینه شعر، “سبک هندی” که مبتذل و منسوخ شده بود، و شعر دوره “بازگشت” نیز فاقد انعکاس روحیه مردم و زمانه شاعران بود. شاعرانی هم که کوشیدند روح زمانه را در اشعارشان منعکس کنند، شعرشان جنبه مضحکی به خود می‌گرفت. چرا که قالب کهنه بود، زبان، تشبیهات و تعبیرات، مستعمل و تکراری بودند.

برخی شاعران، با آوردن چند کلمه مصطلحِ آن زمان مثل مجلس شورا و استبداد و بهارستان و غیره، می‎کوشیدند تا شعرِ روز بگویند. بطور نمونه، در آن روزها که میرزا علی‌اکبر خان اتابک می‌خواست دوباره از روسیه وام بگیرد،  با ششلول جوانی به نام عباس آقا کشته می‌شود. این اتفاقات روزانه، در شعر شاعری عاشق در باره معشوق چنین آمده است:

چشـــم فتانـش به مُلک دل سر بیــــداد دارد
این سیه‌دل چند ‌‌در‌خونریزی استبـــداد دارد
می‌زند‌هر‌دَم فشنگ‌ِغمزه از ششلول مژگان
تُـرک من عبـاس آقا را مـگر استـــاد دارد

یا ملک‌الشعرا بهار نیز شعرهایی این چنین دارد:
به کمیسیون عرایض چه کنم شِکِوه زتو
که هــمه حــال مـن بی‌دل شیــــدا دارند
ما به توضیح دو چشمان تو قانع نشویم
زآن که با خارجیان الفت و نجوا دارند
در پناه سر زلف تو بهارستـــانی است
که در او هیأت دل، مجلس شورا دارند

تصنیف و ترانه

یک نوع شعر که آن روزها در باره سیاست و مسائل روز گفته میشد و میان مردم کوچه و بازار رواج یافته بود، تصنیف و ترانه‌های ساده‌ای بود که صراحتاً از اوضاع مملکت انتقاد ‌کرده و در بیدار کردن اذهان مردم نقش مؤثری داشت. پیشوایی شعر سیاسیِ طنزآمیز با سید اشرف‌الدین حسینی و نثر طنزآمیز با علی اکبر خان دهخدا بود. این دست ادبیات که مردم را به شدت بخود جلب کرده می‌کرد، در دل مستبدان حکومتی ترس می‌انداخت و آنان دست به توقیف روزنامه‌ها می‌زدند.

یکی از شاعران آن دوره صابر، شاعر بزرگ آذربایجان قفقاز بود. اشعار فکاهی را به ترکی می‌نوشت و همکار دائمی روزنامه ملانصرالدین بود. دهخدا اغلب اشعار او را به فارسی ترجمه میکرد یا به تقلید او شعر می‌گفت.ِ

سید اشرف‌الدین حسینی معروف به گیلانی سردبیر نشریه نسیم شمال که از محبوب‌ترین ومشهورترین شاعران ملی عهد انقلاب مشروطه به شمار می‌رود اشعار فکاهی و جدی فراوان دارد که تمام اوضاع سیاسی و رجل ایران را که در بند مردم نبودند بشدت استهزا و ریشخند می‌کرد. در اواخر عمرش شایع شد که مبتلا به جنون شده به زور به تیمارستانش انداختند و بعد هم در بدبختی و تنگدستی مرد. شعر معروفی از اوست:

دست مزن! – ‌چشم،‌ ببستم دو ‌دست
راه مرو! – چشم، دو پایم شکسـت
حرف مزن! – قطــع نمودم سخن
نطق مکـن! – چشـم ببستـم دهـن
هیچ نفهم! – این سخن عنوان مکن
خـواهـش نـافهمیِ انســان مکــن
لال شـوم، کـور شوم ، کـر شوم
لیک محال است که من خر شوم
چند رَوی همچو خران زیر بار؟
ســـــر ز فضـای بشـریت بــرآر

علی اکبر خان دهخدا نیز که در انقلاب مشروطه شرکت داشت، مقالات خود را تحت عنوان «‌چرند و پرند‌» با چاپ در روزنامه صور اسرافیل به سردبیری میرزا جهانگیرخان آغاز کرد. امضاهای متعددی داشت مانند دخو، خرمگس، سگ حسن دله، روزنومه‌چی، نخود همه آش و … او از معاریف و بزرگان شعر و نثر فارسی به حساب می‌آید و صاحب اثر گرانمایه لغت نامه‌ای است که مدت چهل سال وقف تهیه آن کرد و در زبان فارسی بی‌نظیر بود. جالب توجه است که در شعرِ او و اغلب اشعار فکاهیِ آن دوره، ملت ایران به بچه مریض احوالی تشبیه شده که در حال مرگ است و مادرش (رجل سیاسی) از او غافل است.

یک نمونه از شعر دهخدا:

خــاک به‌ســرم بچــه به‌هــوش آمده

بخواب ننه یک سَر ‌و ‌دو‌گوش آمده
گــریه نکـن لـولـو میــاد، می‌خوره

گــرگه میـــآد بُزبزی رو می بَــره
اِهه، اهه – ‌ننــه چتــه؟  – گشنــمه

بتــرکی! این ‌همه ‌خـوردی کـمه؟
از‌گشنـگی، ننـه دارم ‌جون می‌دم

گریـه‌ نکـن فردا ‌بـهت نون می‌دم
ای وای ننه،‌ جونـم داره درمیـره

گریه نکن دیـزی داره سر میـره
دستـم آخیـش ‌ببین ‌چطو‌ یخ شده

تُف تُف جونم ببین ممه اَخ شده
سـرم چـرا انقـده چـرخ می‌زنه

تـوی سـرت شیپیشه جا می‌کنه
خ‌خ‌‌خ، – جونم‌چی‌شد؟ هـاق‌هـاق

وای خاله‌چشماش‌چرا‌افتاد‌به طاق؟
آخ تنشم‌ بیا ببیـــن سرد شـــــد

رنگش چرا- خاک‌به‌سرم زرد شد؟
وای بچه‌ام رفت‌ زکف، رود رود

مانده ‌به‌من آه و ‌اسف رود رود!

شعری از استاد پورداود از شاعران دوره مشروطه که به نام درویش شورشی معروف بود. قابل ذکر است که دراویش، از عصر صفویه، در تبلیغات و تحریکات سیاسی نقش داشتند.
هو حق مـددی، مـولا نظـری

از چیست چنین بیچاره شدیم

کوته دست و غمخواره شدیم

از خـانه خـود آواره شـــدیم

نـادیـده چـو ما کس دربدری

هو حق مددی، مولا نظری.

تصنیف معروفی در آن روزها سینه به سینه نقل میشد به نام “مناره خانم” با امضاء هوپ هوپ، که پرفسور ادوارد براون در کتاب خودش آورده است:

ننه جان خواب بودم خواب دیـدم

مــاه رمضـــان شـــد ننـه جـــان

گوشت و نان ارزان شد ننه جان

خــواب مـن دروغ بود ننـه جان

هرچـه دیــدم دوغ بـود ننـه جان

ننه جان خواب بودم خواب دیدم

مشــروطـه به پـا شــــد ننه جان

عیـــــش فقــــرا شــــد ننـه جان

خواب مـن دروغ بود ننـه جان

هر چه دیـدم دوغ بود ننه جان

 

تصنیف معروف دیگری با نام «‌میشه؟‌» از سروده‌های اشرف‌الدین حسینی، منتشر شده در مجله نسیم شمال:

میشــه دولت به‌مـــلت یـار گردد

نگو هرگز نمیشه های‌های‌های
شــبیـه نــادر افشـــــار گـــردد

به اهل مملکت غمخوار گــردد
نگو‌هرگز‌نمیشه های های های

سیا قرمز نمیشه های‌ های ‌های
میشـــه ایرانِ ویران، ‌گردد ‌آباد

شود مظلوم ازین مشروطه دلشاد
کمی روزنومه‌چی ‌هم گردد ‌آزاد

نگو هرگز نمیشه های های های
میشه ما خفتــگـان بیدار گـردیم

چو ژاپون شهره دراقطار گردیم

چو آمریـکائیان هشیـار گـردیم

نگو‌هرگز نمیشه های های های

سیا ‌قرمز‌نمیشه های های های

 

گرچه پرفسور ادوارد براوون ارزش بسیار زیادی برای این تصنیف‌ها‌ و ترانه‌ها قائل بود اما به راستی از نظر ادبی چندان ارزشی نداشتند و تنها بخاطر سادگی و ریتمیک بودن و بخاطر طرح مسائل روز قابل توجه و مهم بودند.

همزمان با ترویج چنین تصنیف‌ها و ترانه‌های ساده‌ای که مسائل سیاسی و اجتماعی عصر خود را بیشتر در لباس طنز بیان می‌کردند، شاعران دیگری که مستقیماً درگیر مسائل سیاسی و اجتماعی آن عصر بودند هنوز در همان قوالب قدیمی اما با ابتکار و نوآوری‌هایی چه از نظر مضمون و چه از نظر بیان و محتوا، آثار ماندگاری آفریدند که از جمله می‌توان از شاعرانی چون ایرج میرزا، فرخی یزدی، لاهوتی، عشقی، عارف و ملک‌الشعرا بهار نام برد. آن‌ها با شورانگیزترین لحن و زبان اشعاری در مدح آزادی ملت و میهن میسرودند.
عارف قزوینی تصنیفی میسازد به یاد پیروزی مشروطه خواهان و شکست محمدعلی میرزا:

پیــام ‌دوشــم از‌پیـر مـی‌فــروش آمــد

بنـوش بـاده‌ که ملـتی به هـوش آمــــد
هـــزار پـرده زایــران دریـد استبـداد

هزار شکرکه ‌مشروطه پرده‌پوش آمد
ز خـاک ‌پــاک‌ شـهیـدان ‌راه  آزادی

ببین‌که‌خون‌سیاوش‌چه‌سان‌به‌جوش آمد

هم او پس از کشته شدن کلنل تقی خان پسیان در تشییع جنازه‌ش می‌سراید:

این‌سر‌که نشان سرپرستی است

امروز رهـا زقیـد هستـی است
بـا دیـــدۀ عبــرتــش بـبـیـنیـــد

کاین عاقبت وطن پرستی است

یکی دیگر از مسائل آن زمان که در نزد روشنفکران، شاعران و آشنایان به اوضاع زمانه، مهم و مطرح بشمار میرفت، موضوع آزادی و برابری زن و مرد بود، که در اشعار برخی از شاعران آن دوره مطرح میشد و مورد مخالفت شدید متعصبین و متشرعین نیز قرار میگرفت.

ایرج میرزا، از جمله شاعرانی بود که به موضوع برابری زنان و به ویژه بر حجاب اجباری، توجه خاصی داشت و معتقد بود که حجاب، مانع و رادعی برای اعمال بد نیست چرا که نجابت زن را یک امر درونی میدانست. او اشعارش را در این باره گاه به جد و گاه به طنز بیان می‌کرد.

مثلاً غزلی به طنز دارد در مزمت حجاب با این مطلع:

نقاب دارد و دل را به جلوه آب کند

نعـوذ بالله اگـر جـلوه بی‌نقـآب کنـد
یا
زن رفتـه کالـج، دیـده فاکولته

اگر آیـد به نــزد تـو دکـولته
چو در او عفت و آزرم بینی

تو هم دراو به چشم شرم بینی
ایرج میرزا با سبک‌های جدید شعر در اروپا آشنا بود و از شاعران آلمانی از جمله شیلر متأثر بود. گرچه خود به سبک کلاسیک شعر می‌گفت اما به دنبال راهی برای تغییر شعر فارسی بود و به طنز می‌گفت:
می‌کنم قافیه‌ها‌ را‌ پس‌و‌پیش

تا شوم نابغه دوره خویش
شاعرانی چون لاهوتی و عشقی، به جد بر ضرورت برابری زن و برداشتن حجاب پای میفشردند.

میرزادۀ عشقی در منظومه کفن سیاه (چادر) از دیدن خرابه‌های ایوان مداین که قطره اشکی بر چشم شاعر نشانده از زبان یک زن می‌گوید:

مَرمرا هیچ گنه نیست، به جز آن که زنم
زین گناه است که تـا زنـده‌ام انـدر کفن‌م
من سیه پوشم و تا این سیــه از تن نَکنم
تو سیه بختی و بدبخت چو بخت تو منم
منم آن کس که بوَد بخت تو اسپیـد کنـم
من اگر گریم، گریانیِ تو

من اگر خندم خندانی تو

ادامه دارد

 

به نقل از «آوای تبعید» شماره ۱۶