رضا اغنمی؛ معرفی کتاب: علل اجتماعی پسیکونوروزها درآذربایجان
رضا اغنمی؛
معرفی کتاب: علل اجتماعی پسیکونوروزها درآذربایجان
متن کامل رساله و مدخلی برآن
نام نویسنده: غلامحسین ساعدی
به کوشش: ابراهیم محجوبی و اسد سیف
نام ناشر: انتشارات گوته- حافظ، آلمان (بن)
این کتاب دوهفته پیش به دستم رسید. با دیدن آرم دانشگاه تبریز دریافتم که: پایان نامه ی دکترای زنده یاد غلامحسین ساعدی است. تاریخ تصویب این پایان نامه ۴۲/۱۱/۹ می باشد که در صفحه ۹۳ امده و آخرین برگ کتاب است.
از این که بعدازسی وپنج سالی که ازفوت ساعدی گذشته و رساله معتبر پژوهشی او، توسط دوتن از خادمان تلاشگر فرهنگی منتشر شده، در زمانه یأس آور واندوهناک «کرونای لعنتی»، از صمیم قلب شاد شدم وسپاسمند این دوعزیز فرهنگی. با مطالعه کتاب از آزمونهای اجتماعی و پرباربودن متن اثر مجذوب شدم .
فهرست کتاب ۹۳ برگی شامل: پیشگفتاری فشرده اما پرمحتوی وخواندنی درسه برگ و در پس آن چکیده رساله: درهشت برگ. مقدمه: درسه برگ. و سپس متن پایان نامه درپنج فصل ازبرگ بیست وچهار تا نود و با عنوان «نتیجه» دربرگ نود و یک به پایان می رسد.
درعنوان پیشگفتار با اشاره به علاقهمندی ساعدی به رفاه پاِیین دست جامعه و فضایل انسانی او: «پزشکی که به علت مزاحمت های بیپایان ساواک اجازه نداشت آن سان طبابت کند که دوست میداشت».
درتأیید این نوشتار، گفتنی است که ساعدی مطب اولی را درشرق تهران درمحل فقیرنشین خیایان دلگشا، حوالی میدان بروچردی و دومی را درمیدان قزوین نزدیک شهرنو که در هر دو مطب با کمک برادرش دکتر اکبر ساعدی شب و روز درخدمت مردم بودند.
در ادامه پیشگفتار: «نتیجه این که مطب خود را بر هستی جامعه گستراند. نه به قصد درمان درد، بل که شناخت آن به ادبیات روی آورد تا داستان درون انسانها را آنسان بنویسد که دیده نمیشد. از درون ترسخورده و دردمند آنان در رابطه با جهان بیرون نوشت . . . ساعدی با بهره گیری ازاین علم، درادبیات فراتر رفته، شخصیتهایی آفریده بیتا و ماندنی و حضور همین آدمها در داستانهای اوست که بدان رنگ و نمودی دیگر میدهد. آنچه به نام «رساله ساعدی» در دست دارید همان است که او نوشته. ما کوشیدهایم با استفاده ازشیوههای نگارش، آن را برای خواندن آسانتر گردانیم . . .درب رابر واژگانی که از قلم افتادهاند، در کروشه[ ] آورده ایم».
چکیده رساله
نویسنده این بخش ابراهیم محجوبی از همدانشکدهایهای ساعدی و فارغالتحصیل دانشکده پزشکی تبریز است.
ساختار و بافتار رساله پایان نامه، به شماره ۷۹۰ ، در تاریخ ۴۲/۱۱/۹ درهیأت داوران با درجه «بسیار خوب» ازتصویب گذشته است. پایان نامه دربرگیرنده ۴۷ صفحه، شامل یک مقدمه و شش فصل است به ترتیب زیر:
بحث کلی درباره پسیکونوروزها، علل پسیکونوروزها اشارهای به جامعهشناسی شهری و روستایی آذربایجان، علل اجتماعی پسیکونوروزها درآذربایجان، مشاهدات و شرح حال ها و نتیجه.
با اشاره به درنگ ساعدی: «روی عبارت “علل اجتماعی پسیکونوروزها “: «توضیح میدهد که منظور از آن، سببهایی هستند که از بیرون تأثیرکرده و سلامت روانی شخص را برهم میزنند. . . . . و سرانجام به نکته جالبی اشاره میکند که خود نشان دهنده توجه او به ادبیات است: در”ادبیات معاصر و جوان فارسی، بیشتر ازمراجع رسمی از این ناراحتی صحبت شده است.»
نویسنده، فشردهای از متن گفتارهای فصل یکم تا ششم را تا صفحه ۱۹ شرح داده:
مقدمه
سرآغارعنوان بالا: «مقصود من از عوامل اجتماعی پسیکونوروزها آن دسته از سببهایی است که از بیرون تأثیرکرده، سلامت روانی شخص را برهم زده، وضع غیرطبیعی و مرضی به وجود میآورد. اگر چه علل بیماریهای روحی خیلی زیاد است اما در مورد نوروزها به نظر میرسد که علتهای بیرونی دخالت بیشتری داشته باشد تا وراثت و بیماریهای جسمانی و مسمومستهای دارویی و الکل و سایر سموم.». پژوهشگر آگاه با احساس شدید مسُولیت شغلی، اضافه میکند: «اما دیده شده وقتی که علتهای بیرونی شدید است حتا زمینه های خیلی مقاوم را درهم شکسته و جای سلامتی را گرفته است. و پیچیدگی زندگی تازه در همه صحنهها بی پایگی و عدم اطمینان در تمام مرحلهها اثبات ذهن شخص غیرمنتظر را برهم زده و چنان آشفته میکند که اغلب روی تخت بیمارستانها میبینیم و به این دلیل است که من به این علتها توجه بیشتری کردهام و این رساله چنین عنوان درازی پیدا کرده است». همو، با انتقاد از بیتوجهی و نبود آمار رسمی و سند معتبری که بتوان به آن تکیه کرد، اضافه میکند که: «درباره این قبیل مسایل و به ناچار هر آدم صدیق باید با محک و شرافت خود در چنین مسایلی بحث کند من هم به ناچار مدتی بین مریضهای شهری و آنهایی که از دهات دور ونزدیک به امید بهبودی به شهر آمدهاند بودهام و آنچه دیدهام پایهی اساسی این دفتر را فراهم آورده است». ساعدی، با احساس در رابطه با مسئولیت شغلی و انسانگرایی اجتماعی مینویسد: «ناگفته نباید گذاشت که غیر از کتابهای درسی و چندین مقاله در مطبوعات و فرهنگ فارسی صحبت دقیق از نوروزها در ایران نشده است و اگر بگویم در ادبیات معاصر و جوان فارسی بیشتر از مراجع رسمی از این ناراحتیها صحبت شده است اغراق نگفتهام. مثال بگیرید چندین قصه از جلال آل احمد و تکههایی از کارهای صادق هدایت را و آثاری از جوانانی که تازه دست به قلم شدهاند». سپس با دل اندوهناک، اما با لحنی پُرمهر از انسانیت همگان را برای خدمت به جامعه بیماران فرا میخواند:
«در این روزگاران وانفسا علاوه بر این که هرکسی مسئول حمالی وجود خویشتن است، بارهای سنگین دیگری هم به گردنش نهاده می شود. مهمتر ازهمه این که باید دست تنها و بی آن که به هیچ امیدی روی پای خود بایستد. و ضربهها را تحمل کند. به ناچار انواع مختلف این ناراحتیها را روز به روز بیشتر خواهیم دید و یحتمل هر متفکری میداند که بی شناسایی دقیق این سببها نجات بیماران به طور کامل غیر ممکن است» مقدمهای گویا و روایتی صادقانه و دلسوزانه از تلاشگر فرهنگی – اجتماعی، آگاه و هشیار به پایان میرسد.
فصل اول
بحث کلی درباره ی پسیکونوروزها
پسیکونوروزها عدهیی از ناراحتیهای روانی است که از آشوب و اضطراب شخصیت انسانی حکایت میکند. این ناراحتیها واکنشهای ملایمی است که در برابر وضع نامطلوب و پیشآمدهای ناگوار آشکار میشود و صرفنظر ازکسب رضایتی که ممکن است عاید مریض گردد، اغلب مفر نجاتبخشی است که انسان آسیبدیده و رنجکشیده را از گزند تازهیی دور ساخته، او را به پناهگاهی میکشد که هرچند تاریک و ناراحتکننده است ولی با مرهمی از ترحم و توجه دیگران از آلام وی تا اندازهیی میکاهد. واکنشهایی که درچنین موارد ظاهر میشود، رویهم رفته واکنشهای وظیفهای (مراد کارکردی فونکسیونل است) است. مریض ناخودآگاه میخواهد بی مصرفی وجود خویش، تقصیراتی که برگُردهاش بار شده، شکستهایی را که در مواجه با واقعیات تحمل کرده، همه را زیرنقاب تازهیی بپوشاند با این همه هیچ یک از بیماران نوروزی مثل بیماران پسیکولوژی رفتار ضداجتماعی ظاهر نساخته، برای همیشه از مجیط خود نبریده است» صص ۵- ۲۴ .
ساعدی، طبقهبندی و مراحل عوارض و آثار بیماری مرض را «از اختلال و بهم خوردگی وظیفهیی شعور یا ذهن که باعث تجزیه و پاشیدگی تا مرحله غیرعادی بودن بیمارمیشود» را، توضیح داده و سابقه ی تاریخی این بیماری درجهان را که از زمان بقراط و جالینوس بوده، نظرات آنها را میگوید: «در دوران قرون وسطا همان ظلمت و خرافاتی که برهمه علوم سایه داشت، ازشناسایی علمی این بیماری هم مانع گردید تا در آغاز قرن هفدهم میلادی مطالعات جدی آغاز شد». ص ۳۱ . همو، از عقدههای دوران بچگی، عشق به مادر، یا پدر، یا عشق به خویشتن ، انحرافات جنسی و همجنس بازی و … درصفحات ۴۰ – ۳۲ اطلاعات جالب روانی انسانها را توضیح می دهد.
فصل دوم
علل پسیکونوروزها
پسیکونوروزها بیماریهای روحی اجتماعی است صرف نظر از زمینههای خاص، گاهی اوقات وراثت که در پیدایش این ناراحتیها دخیل شمرده میشود. اتفاقات و پیشامدها وضربههای روحی، عدم اقناع و ارضاء در زندگی، فقر و بیچارگی، تنهایی، مرگ نزدیکان، آشفتگی و درهمی، ترس، مسُولیت، جهالت، غربت، ورشکستگی، شکست و ناکامی در عشق، حسد، محرومیتهای جنسی، عدم اطمینان، ولگردی، آوارگی و هزاران گزند دیگر زندگی هرکدام عامل مؤثری است در پیدایش این ناراحتیها».
ساعدی، با ذهن باز و روشن اضافه میکند که این پیشامدها «یا به قول فرنگیها استرس» ناگهان پیش میآید. امروز نمی توان این گونه نظریهها را باور کرد و پذیرفت. زیرا که: «آدمیزاد از همان روزگار تولد مورد تهاجم پیشآمدها و هدف تیر ناکامیها قرار میگیرد. زمینه نوروزی هم چون گیاهی ناپیدا در اندرونش رشد میکند و گل میدهد . . . پایه زندگی هر شخصی از زمان کودکی بنا نهاده میشود. عادات نوروزی نیز از همان تربیت اولیه مایه میگیرد». ازمحیط تربیتی و رفتارهای مادر و پدر از مهر و محبت و انواع پیشامدها میگوید و: «محرومیتها همگی تخم نوروزها را در ضمیر شخص میپاشد». تا رسیدن به سن و سال بلوغ . با ورود به دنیای شعور آرزوها، خواستها و کشمکشها نیز کم کم با دنیای توانایی و قدرت آشنا شده و پا میگیرد: «ساقه نیرومندی قد میکشد و موقعی که دوران مسُولیتهای اجتماعی فرا برسد و زندگی به تمام محرومیتها و ناگواریها به راه باشد. این نهال به درخت تنومندی مبدل میگردد و زمانی که شکوفه سرتاسر شاخهها را بپوشاند، بیماری به نقطه اوج خود رسیده است» همو، از ناهمآهنگی شخصیت انسانی با محیط زندکی میگوید که شنیدنی و پندآموز است:
«غرایز و تمایلات برآورده نشده که به خاطر قوانین و رسوم شرعی و عرفی و سایر نوامیس اجتماعی به عمق شعور باطن رانده میشود، دست به دست هم داده، برای تکان دادن روحیه وشخصیت انسان عامل مؤثری به وجود میآورد. قراردادهای اجتماعی در اثر مرور زمان عادت ثانوی برای نسلها میشود. این قراردادها در نظر افراد خیلی طبیعی جلوه میکند و بر عارضی بودن آنها خیلی کم پی برده میشود».
پژوهشگر فرایند: «بند کشیدن آزادی جنسی» و تحت کنترل آن در اجتماعات را یادآورشده، با آوردن نظریه برخی از دانشمندان بر این باور است که «هیستری» عامل اصلی کنترل و محدودیتهاست. «در بند ج: شعور ناآگاه یا ناخودآگاه، که تمایلات سرکوفته به آن دنیای تاریک رانده شده است. این عناصر با شعور آگاه سر ناسازگاری دارد. درشعور ناآگاه تمایلات جنسی انباشته است. غرایز طبیعی جهت تمتع هجوم میآورند و زنجیر محکم اگو و سوپراگو مانع طغیان و رهایی آنها می شود». ص۴۸ -۴۲
ساعدی، پایان این فصل را با گفتاری از هیستری: «باتوجه به این که در محیط ما به حد وفور دیده میشود به طور خلاصه برمیشمارد: الف: استرسهای روانی، خستگیهای روانی، بی توجهی، بدبختیها و تجارب نامطلوب. ب: رفتار خشن و خشک با اطفال. باعث ضعف شخصیت میگردد. ج: زمینه غریزی برای ضعف اعصاب. د: عدم تطابق. مکانیسمهای فرار، ثبات، عجز، احساس مجرمیت، ناتوانی جنسی. ه : زمینه عضوی، مرض وخستگی، فونکسیونهای ناقص، تلقین ». فصل دوم به پایان می رسد.
فصل سوم
اشاره از جامعه شناسی شهری و روستایی آذربایجان
ساعدی، این فصل را با توضیح درباره آب وهوای منطقه آذربایجان شروع میکند: «منطقه ایست کوهستانی با آب و هوای متغیر و بیشتر سرد. درمقایسه با قمستهای مرکزی و جنوبی فلات ایران خوش آب و هوا، دارای بارندگی متعادل. و روی این اساس تعداد دهات بیشتر و جمعیت ساکن نسبتا زیادتر است. وجود کوهها و وضعیت جغرافیایی باعث پراکندکی شهرها و دهات شده است. به این معنی که یک شهر بزرگ با چندین قصبه وشهرکوچک و هر شهر کوچک با تعدادی ده و آبادی که به طور اقمار دور خود جمع کرده و با هم ارتباطی پیدا کرده اند. . . . واکثریت شهرهای آذربایجان را میشود جزو شهرهای روستایی نام برد که زندگی و ساختمان اجتماعی آن به خاطر دهاتی که برای حل معضلات و داد و ستد آنها جمع میشود، تشکیل یافته و وجود ادارات دولتی و عدهیی از اصناف و بازرگانان و چند پادگان نظامی ترکیب تازهیی به آنها داده است. . . . شهر تبریز با همه وسعت و بزرگی که دارد هیچ وقت یک شهر صنعتی نیست. بل که عدهای از ادارات دولتی و سازمانهای حکومتی و لشگری و بازار اکثریت را به دست دارند. با وجود چند کارخانهیی که تقولق مشغول کار و زمانی به حال تعطیل درمیآیند. اکثریت کارگران درکارخانه مشغول نیستند، بل که در کارگاههای کوچک بافندگی و دوزندگی و کفشدوزی مشغولند. عوامل سیاسی که زمانی موجب شکفتگی و وسعت شهرهای این منطقه میشد، حال دیگر تأثیری نداشته و با همه تلاشی که شهرداریها میکنند، همیشه رکود و رخوت برهمه مسلط است».
ساعدی با این گفتار، به طور کامل وضع اجتماعی و منابع معیشتی طبقات زحمتکس جامعه را در زمانهی خود توضیح میدهد. از وجود زیارتگاهها در بیشتر شهرها، به خصوص دهات فقیرنشین میگوید و کوچ دهقانان بیچیز به شهرها، و کوچیدن مردم شهرهای کوچک به تهران: «با وجود اینکه کارهای تولیدی درشهرها فوقالعاده کم هست رویهمرفته بیکاری نسبت به ده کمتر و وضع گذران راحتتر و مرفهتر به نظر میرسد. در سرشماری اخیر تبریز ۸۰ درصد شاغل، سه درصد در جستجوی کار و یقیه نه شاغل و نه درحستجوی کار هستند». از خالی شدن دهات سخن رفته. از ده آباد و سرسبزی میگوید که زمانی مرکز تفریح روزهای تعطیلی تبریزیان بود. با مزارع و باغهای پربرکت وآباد: از «قزلجه میدان» سه چهار کیلومتری باسمنج سر راه تهران تبریز: «دویست خانوار در آنجا سکنی داشت اما در اثر خشک شدن آب و کمی درآمد و خرابی وضع کشت تا دو سال پیش، از سی خانواده در آنجا باقی نمانده بود». اشارهای دارد به ترکیب اجتماعی شهرهای بزرگ که: «علاوه بر طبقات کارگر و تجار و اصناف باید از طبقهیی نام برد که درکارهای دولتی و فرهنگی مشغولند و با وجود ادعای شدید روشنفکری درمرحلهیی هستند که خیلی مستعد نوروزها و عوارض ناشی از آن هستند . . .عدهیی از شهرها آنچنان دور و سربسته ماندهاند که تماسشان حتا با شهرهای مجاور نیز به ندرت اتفاق میافتد» با اشاره به سن و رشد جمعیت، با آوردن آماری از جمعیت و شهرهای آدربایجان، . . . ازمرگ ومیر زیاد و فقر زیاد: «جوانی جمعیت نشانهی مرگ و میر زیاد و فقر و بیماری زیاد آنهاست . . .تعداد شاغلین مرد درتبریز ۸۰ درصد، در اردبیل ۸۲ درصد، در سراب ۶۷ درصد، درمراغه ۷۹ درصد، در اهر۹۴ درصد، در میانه ۸۱ درصد، در هشترود ۹۴ درصد، در مشکین شهر ۷۸ درصد، در خلخال ۸۶ درصد، در مرند ۸۵ درصد است».
ساعدی، از آمار زنان شاغل در آذربایجان، با اشاره به تأثیر محدودیتهای مذهبی و خصوصیات شهری: «در تبریز ۶۱ درصد زنها، دراردبیل۱۲ درصد، بیکار شاغل به کار هستند. زنان روستایی اکثرا همراه مردها مشغولند» کیفیت کارهای شهری و روستا را توضیح میدهد. از آمیختگی زندگیها و تغییرات قدیم و جدید با این تآکید: « (اشتباه نشود که مقصود تمدن و این حرفها نیست» ،از شکلگیری سینما و مدارس و کافهها و میخانهها و فاحشهخانه از سادگی و محرومیتها کاسته است، میگوید و از راه یافتن رادیو ترانزیستوری به هرده کورهای: «راه یافتن به کافه و سینما خالی شدن مساجد از وجود جوانان و در نتیجه کشمکش و مرافعه بین فرزندان و پدران اینهاست که هستههای نوروزی در ذهن جوانان کاشته میشود. مذهب قدرت خود را به شکل عجیبی از دست داده است. بی آنکه مسئله مسئلهی الحاد باشد. یکسان بودن مذهب و لامذهبی مطرح است و بی اعتقادی و بی آن که چیزی جای مذهب را در بین شهرنشینها و تحصیلکردهها بگیرد. اما در دهات مذهب همان ابهت سابق را دارد. به طوری که ۹۵ درصد دههای حوزهی تبریز دارای مسجد هستند. تعداد زوار شهرهای مقدس شکوه و اعتبار مراسم مذهبی نشانهای است که احساس مذهبی هنوز دراکثریت دهات به قوت خود باقی است». از باسوادان شهرها میگوید: «درتبریز ۲۷ درصد دراردبیل ۱۹ درصد در مراغه ۱۴ درصد، در اهر ۶ درصد، میانه ۱۰ درصد، هشترود۱۰ درصد، خلخال ۱۴ درصد، مرند ۱۵ درصد، و تعداد زنان باسواد به مراتب کمتر است. مقصود از باسوادان آنهایی است که تنها خواندن و نوشتن میدانند».
درباره تعداد روستاها درآذربایجان: «مطابق کتاب اسامی دهات کشور، منتشره درسال ۱۳۲۹ خورشیدی۶۷۲۳ ده درصد در آذربایجان شرقی و غربی نام برده شده است و مطابق تقسیمبندی جزو دهات پایدار هستند. از لحاظ موقعیت نوع شباهتی بین دو ناحیه دردست نیست». دربارهی تفاوت دهات و تجهیزات که جاذبهای پیدا کرده مانند (بستانآباد وسریین به خاطر آبهای معدنی) و عدهای دیگر از لحاظ کشاورزی کاملا مکانیزه با وسایل مدرن محهز شده است (مانند ایلخچی که توسط نگارنده مطالعه شده) از این دهات هستند. در زیرنویس همین صفحه :«درسری نشریات دانشگاه تهران به طبع رسیده است. دفترهای مونوگرافی شماره پنج). ازخانههای دهات و آثار تاریخی در مناطق کوهستانی: «خانهها عموما گلی است و بی هیچ نقشه و وسیلهای پایدار ساخته میشود. آغل حیوانات و خانهنشین فاصلهیی باهم ندارند. مطبخ و اتاق خواب و گاهی اوقات طویله ازیک سقف پوشیده شده . . . مسجد در اغلب دهات وجود دارد. زیارتگاه و امامزادهها فراوان است. آثار تاریخی درکلخوَران مقبره شیخ جبرییل جد شیخ صفی و در قریه وینق بنای قانتور (عمارت تومانیانس است که عمارتی است قدیمی که دردوره قاجار به توسط سرکیس تومانیانس در دو طبقه با بخش هایی مانند ایوان سراسری، شش برج به سبک عمارتهای قرن نوزدهم اروپا درب الای یک تپه سنگی بنا شده است». در قریهی قرهکلیسا، کلیسای زیبای قره طاطاوس وجود دارد. مدارس فوقالعاده کم و قهوهخانه به نسبت فوق العاده زیاد است». با اشاره به جمعیت دهات: کمتر دهی بیش از سیصد خانوار است اغلب بین سی تا صد خانوار و در هر کدام۱۰۰۰ -۲۰۰ نفر ساکن هستند . . . کدخدا به امور ده رسیگی میکند. . .از محترمین ده ملا را باید به حساب اورد . . . دعاوی بزرگ اغلب پاسگاههای ژاندارمری رسیدگی میکند . . . مذهب تنها تکیهگاه اصلی است. زمین و طبیعت به روستانشین آموخته که به تقدیر و سرنوشت اعتقاد داشته باشد. اعتقاد به آخرت و روز جزا در اکثر دهاتیها هست. با وجود این جذبهی شهر چنان قوی است که دهاتی جوان مهاجرت به شهر را همیشه آرزو میکند. . . .در نوروزهای روستایی آذربایجان بیشتر از همه تابلوی هیستری را می بینیم». فصل سوم به پایان می رسد.
فصل چهارم علل اجتماعی پسیکو نوروزهای درآذربایجان
آغاز آین فصل: «برای شناسایی دقیق سببها حداقل بیش از پانصد شرح حال باید مبنای قضاوت قرار بگیرد. در اینجا از میان شرح حالها شانزده مریض انتخاب کردهایم. . . . یک سبب هیجوقت عامل اصلی یک تابلوی نوروزی نیست مگر به ندرت. ۱ – فقر، با اینکه شیوع پسیکونوروزها در طبقهی مرفهالحال آذربایجان نیز شیوع دارد ولی بیچیزی را میشود عامل بزرگی دانست در ایجاد بعضی حالات دلواپسی و اضطرابها که بیشتر به صورت زمینهیی است که شخص را مستعد قبول نوروز میکند. (شرح حالهای ۲ -۴- – ۱۵ ) ۲: بیکاری درطبقه جوان و . . . ۳: پیش آمدهای ناگوار از قبیل مرگ عزیزان و . . . ۴ : تأثیر تربیت اولیه، نداشتن تربیت صحیح و سرپرست خوب . . . ۵: نیاز به محبت که در بیشتر کودکان ۱۰ – ۵ ساله وجود دارد . . .۶ : محرومیتهای جنسی . . . محدودیتهای شدید مذهبی و قبیح بودن هرنوع عمل جنسی . . . ۷: بی سامانی کسانی که تحت قیمومیت ناپدری و نامادری یا تحت تکفل برادر وخواهر هستند. یتیمی . . . ۸ : ناسازگاری زوجین بعد از ازدواج . . . ۹ : طلاق. ناراحتیهای بعد از طلاق . . . در زنها بیشوهر ماندن و محرومیت جنسی و بیپناهی و عدم تأمین زندگی. ۱۰ : نوروزها و وسواسهای مذهبی بیشتر به صورت تابلوهای اضطراب و وسواس و . . . ۱۱: مهاجرت از یک شهربه شهر دیگر و یا از دهی به ده دیگر چون برهم خوردن زندگی عادی در پیدایش نوروزها دخالت زیادی دارد . . .» فصل به پایان میرسد.
فصل پنجم: مشاهدات و شرح حال ها
پژوهشگر، شرح حال بیماران و علاج گرفتاری آنها را با همان روش روانکاوانه، مسئولانه و حرفهای خود توضیح داده و شرح حال هر یک از بیماران را مستند کرده است. صحنههایی تازه و کمتر مکتوب شده، با همهی نوآوریها. اندوهناک است و بخشی ازدردهای عقبماندگی اجتماعی و فرآیند فقر و نداری را یادآورشده است.
پایان این فصل در نموداری شرح حال ۱۶ بیمار که در طیفهای گوناگون و هریک گرفتار نوعی از پسیکو نوروزها هستند، آمده که درتفهیم موضوع خواننده را بیشتر یاری میرساند.
اخرین برگ پایان نامهی روانپزشکی ساعدی با عنوان «نتیجه» است با این نوشتار: «نتیجه میگیریم که بیماریهای نوروزی در محیط آذربایجان بین تمام طبقات شیوع دارد. علت شیوع آن را باز صرف نظر از وراثت و عوامل سرشتی در اثر آشفتگی زندگی اجتماعی و بی سرانجامی و فقر و تأمین نبودن زندگی اجتماعی، آشوبها و اضطراب دوران بلوغ و محرومیتهای جنسی و نداشتن علایق مفید در زندگی خلاق، خلاصه ناسازگاری بیرون و نامرادی فرد میدانیم و روزی که این علتها ازبین رفته باشد، ازتعداد بیماران نوروزی کم خواهد شد».
باعنوان: منابع و مآخذ و شماره پایاننامه، رسالهی روانپزشکی غلامحسین ساعدی به پایان میرسد.
به نقل از «آوای تبعید» شماره ۱۷