محسن بافکر لیالستانی؛ شعرهای نوشته نشده

محسن بافکر لیالستانی

شعرهای نوشته نشده

 

اکنون که بعد از این همه سال

حالا که فواره‌ای شدم

. – به سمت سرازیری

می‌خواهم شمارا دور خودم جمع کنم

وبا تک تک کلماتتان

یکایک روزهای رفته را به یاد آورم

اولین بار که عاشق شدم

تو از زبانم جاری شدی

. – به رنگ شقا یق، سرخ

ای غزل نازنین

که در ابتدای دفترم، جا خوش کردی

ببین هنوز هم بعدِ این همه سال

چگونه، اسمش

بر روی پیشانی تمامی بیت‌هایت

باقی مانده است

بعد که، عاشق شدن را

گذاشتم برای روزهایی که قرار بود بعداً بیایند

. – و هرگز نیامدند

همراه شدم، با کاروانی که از سالهای دور

همواره از کنارم عبور می‌کرد

ای شعرهایی که

در سمت چپ دفترم زندانی شدید

شما نوشته شدید

تامن، همواره به یاد داشته باشیم

راه‌های نا همواری را که هیچگاه طی نشدند

رویدادهای مبارکی را

که هرگز اتفاق نیفتادند

وچه بسیار شعرهای دیگری را

که دیگر آن‌ها را نتوانستم بسرایم

در غفلت آن روز گاران

 

به نقل از “آوای تبعید” شماره ۲۷