ابراهیم محجوبی؛ اسباب کشی
ابراهیم محجوبی؛
اسباب کشی
فکر نمی کنم کسی را بتوان یافت که اسباب کشی را تجربه نکرده باشد. آنچه که اثاث کشی نیز گفته می شود و در افغانستان به آن ” جاکشی ” می گویند. در واژه اسباب کشی، گرچه ” اسباب ” و “اثاثیه” برجستگی دارد، اما در مفهوم، بیشتر تغییر مکان سکونت ( و نیز محل کار ) معنی می دهد. اینکه، در این تعویض زیستگاه همه چیز در یک چمدان و یا یک کامیون جای بگیرد، در اصل معنا تغییری پدید نمی آورد.
نخستین اسباب کشی هر فرد، هنگام زاده شدن رخ می دهد: جنینِ رسیده پس از اقامت نُه ماهه در زیستگاهی جادوئی و پر رمز و راز، زهدان مادر را ترک کرده و به گهواره، یا نه، اصلاً به جهانی دیگر نقل مکان می یابد. در این تغییر محل سکونت، چنانکه افتد و دانی، آدم اثاث زیادی همراه ندارد. جفت و بند ناف، همه وسایلی است که او با خود می کشد و تازه آن نیز پس از رسیدن به زیستگاه جدید، بی درنگ دور افکنده می شود. کما اینکه، در اسباب کشی های بعدی هم بخشی از اثاث سرنوشتی مشابه می یابد.
اسباب کشی ممکن است در محدوده یک شهر یا آبادی صورت گیرد و نیز می تواند از دیاری به دیار دیگر و یا حتی از کشوری به کشور دیگر باشد. مورد آخر، معمولاً ” کوچ ” یا مهاجرت نامیده می شود و در گوهر خود چیزی به مراتب بیشتر از یک اسباب کشی معمولی است.
اثاث کشی همچنین می تواند حالت ” دومین قطع بند ناف ” پیدا کند. هنگامی که جوانان به قصد تحصیل یا کار و یا آغاز زندگی مشترک با یار و دلبند، خانه پدری را ترک می گویند.
اسباب کشی گرچه در شکل تنها یک جا به جائی مکانیکی است اما می تواند از آن فراتر رود و نوعی تحرک اجتماعی معنی دهد: کسی که تا کنون در اتاقی ساده و یا آپارتمانی محقر می زیست، تحت شرایطی، یعنی با تغییر جایگاه اجتماعی اش، به آپارتمانی بزرگ تر و بهتر و یا حتی به خانه ای مستقل اسباب می کشد.
و نیز اسباب کشی می تواند در چارچوب پدیده ای رخ دهد که در جامعه شناسی Gentrification نامیده می شود. و آن عبارت است از جا به جائی موزاییک اسکان در محلات یک شهر. این پدیده که در واقع جلوه ای از بازتاب نابرابری و کژکاری اجتماعی در بازار مسکن است، معمولاً به دو شکل اتفاق می افتد: ۱- به محله معینی از شهر که به طور عمده محل سکونت خانوارهای کم درآمد است، چنان بی توجهی می شود که در نهایت ساکنان با درآمد بالاتر در همان محله، به مرور به محله ای آبادتر و بهتر نقل مکان می کنند. ۲- ناحیه ای در شهر، از طریق بازسازی ها و نوسازی ها، چنان موقعیت جذابی می یابد که ساکنان جدیدی را از دیگر بخش های شهر به سوی خود می کشد و از این راه به دگرگونی بافت اجتماعی – فرهنگی آن می انجامد.
اسباب کشی می تواند اختیاری و یا اجباری باشد: وقتی شخص با کسب موقعیت شغلی بهتر و ارتقاء سطح زندگی به مسکن بهتری اسباب می کشد، آشکارا به کاری خود خواسته و دل خواسته دست می زند. اما مواردی هم وجود دارد که شخص به اسباب کشی مجبور می گردد و یا به صورتی به او تحمیل می شود. نامناسب بودن مسکن و یا نامناسب شدن وضعیت مالی و زیستی شخص، طبعاً او را وا می دارد تا به مسکنی همخوان با شرایط جدید زندگی اش نقل مکان کند. با این همه، اسباب کشی های اجباری دیگری نیز وجود دارد که هیچ انسانی نه آن را آرزو می کند و نه شایسته آن است. دستگیری و به زندان افکندن انسان ها، قطع نظر از علت آن، یکی از بد ترین اشکال اسباب کشی اجباری است. و نیز، انتقال و اسکان اجباری یک قوم یا گروه اجتماعی معین از سوی حکمرانان و زیر فشار سرنیزه، یکی از تلخ ترین اسباب کشی هاست. همین طور، تبعید کردن انسان ها از خانه و دیار خویش، باز در همین مقوله اثاث کشی اجباری می گنجد. جائی که شخص به رغم خواست خویش، به سکونت گاه دیگری فرستاده می شود. به گفته دوستم اسد سیف، در طول تاریخ، یهودیان بیش از دیگر گروه های انسانی در معرض اسباب کشی های اجباری بوده اند و شاید در این ارتباط، بالاترین رقم اسباب کشی را تجربه کرده باشند.
و سرانجام، اسباب کشی دیگری هم هست که ناشی از شیوه زندگی انسان هاست. مانند ییلاق و قشلاق کردن ایلات. در مواردی از اثاث کشی هم، انسان ها در برابر یک انتخاب اجباری قرار می گیرند. از این جمله اند گریختن از فجایع اجتماعی مانند جنگ و یا فجایع طبیعی نظیر زلزله، سیل و غیره که در آن انسان ها پاره ای اثاث و اسباب ضروری را به معنای واقعی کلمه با خود به این سو و آن سو می کشند.
اسباب کشی گرچه در بیشترین موارد و در اصل خویش اقدامی برای رسیدن به آسایش بیشتر است، اما تا رسیدن به آن آسایش مورد نظر، معمولاً با کلی سایش و فرسایش همراه است! هم برای اسباب و اثاثه و هم برای خود انسان! مگر نه این است که در هر اسباب کشی، کلی وسایل فرسوده و سائیده دور انداخته می شود؟ بی سبب نیست که در همین ارتباط آلمانی ها می گویند ” سه بار اسباب کشی معادل یک بار حریق است !” به سخن دیگر، هر اسباب کِشی، همواره با درجاتی از اسباب کُشی همراه است!
و اما، از آنجا که زندگی انسان ها به گونه های مختلف رقم می خورد، بنابراین اشکال و به ویژه شمار اسباب کشی آنان نیز متفاوت است. در همین راستا، یک اسباب کشی دیگر هم داریم که همانند نخستین آن یعنی تولد، برای همگان اجتناب ناپذیر و آن مرگ است. هر چند که اشکال و چگونگی این واپسین اسباب کشی هم بسی متنوع و متفاوت است.
اکنون می خواهم این نوشته را با آوردن نکته ای ” تفریحی – تحقیقی ” به پایان برم: این جانب یک بار اسباب کشی های خویش در طول زندگی را شمردم و به رقم ۲۶ رسیدم! چیزی که خودم را نیز شگفت زده کرد. کما اینکه، تنها در دوران چهار ساله زندگی در خلافت حاکم بر ایران، چهار بار اسباب کشی داشتم. فکر می کنم بد نباشد شما نیز اسباب کشی های زندگی تان را بشمارید و در آن دقیق شوید! تفریح بدی نیست. به ویژه برای کسانی چون من که در غروب زندگی، منتظر آخرین اسباب کشی خویش هستند!
به نقل از “آوای تبعید” شماره ۲۷