شعری از سارا بهرام

شعری از سارا بهرام

 

به شعر به انسان

به مهرداد فلاح

 

تظاهرات عمومی

 

۲

خفته جنون لای ثانیه ها

ایستاده بر دری روی قفلی به دستم کم آورده هستم جا بریزد از مستم پیاله پر کند از دستم بریزد روی دهانم نشستم

 

چه خنده کنم رو به صورتی زده بیرون از نفس

آژیر روی کمر بگیردم رقص

توی دستم بلرزد های های کننده منم تاب ندارد بی تاب بدنم

رسیده تا این‌جا ناکجا برم دارد زمین زدنم

توی آتش رقص گرفتنم پاشیده آب توی دهانم چطور برانم

گردن زده طناب دور سرم دوار بگیردم

فردا عقبی کرده توی گلوله پرانده شدنم

هوا کرده بودنم توی کیسه سرم

خراب ریخته صدا روی چشم ها بی نوا ضرب گرفته روی گونه ها چالم

مشتی که خورده توی دهانم

سنگ برم داشته بودنم از دهانم

کشیده زیر و رو مضراب خورده جای گلو

بکش از رو زیر تر بزن بالای زانو

خیابان خمار مه برداشتنم گرفته

به سر بزنم سر ناتوانم شدنم گرفته

گرفته توی صدا داده سنگ به هوا پرت شدنم گرفته

توی تظاهرات عمومی بدنم گرفته

بزنم به خیابانی دراز روی تنم افتاده پایین تر لبی بوسه داده گلوله گردن به طناب گرفتنم گرفته

 

زیر زبان جا کرده پوست می کنم می دردم هر جا

پیرهنم پاره کردنم گرفته

بدنم گرفته

روی تنم گرفته اسیری از چشم روی دهنم گرفته

نشانم بده صدا توی چشم هایی شنیدنم می رود به سمت های پایین تر از بلند

بلندترم گرفته

روی زمین چار دست و پا تقلا کردنم گرفته

صدایی که توی گردنم گرفته

 

به تیمارستان کشیدنم گرفته

زبان مادرم گرفته

روی بدنی داده صدا به خونابه توی حسرتم دادنم گرفته

کجای جا کرده ای ناکجا

به جمعیت زدنم گرفته

توی فرار نزدیک‌ترم به حنجره

داده آواز به بغضی که توی شکستنم گرفته

 

به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۰