فرشته مولوی؛ دو یادداشت بر بحران رهبری گذار
فرشته مولوی؛
دو یادداشت بر بحران رهبری گذار
یکم:
از دیدگاه یک ایرانی ایراندوست، در این زمانه و برای این دورهی تاریخی، شکل جمهوری را مناسب و شکل پادشاهی را نامناسب میدانم . اما به این آگاهم که هنوز بخشی از مردم ایران در طیف پادشاهیخواه قرار دارند (چه پادشاه بیاختیار و چه پادشاه قدرقدرت). سوای این بخش دیگرانی هم در وضعیت کنونی گزینهی انتخاب «شاهزاده رضا پهلوی» را راه برونرفت از مخمصه میدانند. چه جمهوریخواه و چه پادشاهیخواه، در چشماندازی فراگیر، با تکیه بر انسجام و روشنی و توانمندی همهی گرایشها میتوانیم از برآیند کار و توان آنها فرصت فراهمسازی بستری برای دموکراسی پایدار را بهدست بیاوریم. بهویژه در این برهه که مسئلهی همسویی گرایشهای گوناگون سیاسی مهم است، نیاز به این داریم که نقد و نظرها نه از روی تقابل و تخالف که از روی تلاش برای رسیدن به تفاهم و تعاون باشد.
چهرهی رضا پهلوی در مقام فردی با پیشینه و کارنامهای روشن «کمی تا قسمتی» با تصویر ایدهالی طیف پادشاهیخواهان از شاهزاده رضا پهلوی فرق دارد. این فرق آن اندازه هست که مایهی تناقض و ابهام و سردرگمی بشود. چند مورد برخاسته از تناقضها و ابهامهای میان رضا پهلوی و شاهزادهی خیالی دیگران اینهاست:
۱)ابهام در هماهنگی یا ناهماهنگی میان آقای پهلوی و کسانی که کمپین «وکالت میدهم» را راهانداختند، این تردید را پیش میآورد که انگار مدیریت و مهار «دوروبریها» در کار نیست؛ یا هرکس از ظن خود سوار اتوبوس ایشان میشود تا اتوبوس را در خط ایستگاه مقصد خودش بیندازد.
۲)لحن تحکمآمیز ، نگرش خشکاندیشانه (جزمی)، و نرمشناپذیری و زمختی در کردار و گفتار ویژگیهای استبداد مزمن تاریخی و فرهنگ پدرسالاریاند و نشان از انحصارگرایی و تمامیتخواهی گاهی پیدا و گاهی پنهان دارند. در گفتار و کردار برخی از کسانی که سخنگوی گرایش به پادشاهیخواهیاند، این نشانهها چنان آشکار است که واپسزنی پررنگی، بهویژه در میان نسل جوان، پدید میآورد. چنین تاثیر منفیای با نرمش و متانت رسانهای آقای پهلوی از میان نمیرود، بلکه نیازمند قاطعیت ایشان در برخورد جدی و آشکار با این آسیب یا آفت در طیف پادشاهیخواهان است. به بیان روشن اگر افراطیون این طیف مهار نشوند، و اگر پادشاهیخواهان مدرن و جوان و فسیلنشده جای دوروبریهای بلهقربانگو را نگیرند، اتوبوس این طیف به دره میافتد.
۳) در پیام آخر آقای پهلوی بر سه اصل مشترک حداقلی (تمامیت ارضی ایران، دموکراسی سکولار مبتنی بر حقوق بشر، و حق مردم برای تعیین شکل نظام سیاسی از طریق یک انتخابات آزاد) تاکید شده. «تمامیت ارضی» به معنی پذیرش مرزهای کنونی امری بدیهیست و اینکه در آینده بخشی از ایران به هر دلیل جدا شود، احتمالیست کمرنگ. پررنگکردن تقابل تمامیت ارضی و جداییخواهی در این زمان خواستهناخواسته ریختن آب به آسیاب کسانیست که از هر گرایشی که باشند (خواه رژیم و خواه هویتطلبان دوآتشه) اولویتشان مصلحت و منفعت همگانی ایران و ایرانی نیست. گرایش به جداییخواهی در چارچوب ایران و در این دورهی تاریخی با عقل سلیم نمیخواند؛ با اینهمه جرمانگاری آن نه با معیارهای ارزشی مدرن و مبتنی بر حقوق بشر میخواند و نه بازدارنده است. پیشینهی تاریخی ایران و واقعیت همزیستی اقوام و فرهنگها و زبانهای گوناگون در ایران کنونی بر پایهی مدارا و همدلی و همسازی و اعتمادبه یکدیگر بوده. بهجای تاکید بیجا و زیانبار بر «تجزیهطلبی» ( بهویژه از سوی بخش رادیکال طیف پادشاهیخواه) نیاز به این است که با تکیه بر لزوم قانون اساسی مبتنی بر حقوق بشر، رفع تبعیض کامل، و ساختار تمرکززدا بکوشیم یکپارچگی ایران را با برابری و همدلی مردمان ایران تضمین کنیم.
۴) نقش آقای پهلوی روشن بیان نمیشود. آیا ایشان رهبری دورهی گذار را برعهده میگیرد، یا «یاریگر انقلاب ملی ایران» است، یا سخنگوی رسمی جنبش کنونی مردم ایران در بیرون از ایران و در مذاکرهها با مقامات غربی؟
به نظر میرسد بر پایهی آنچه تا بهحال در کارنامهی آقای پهلوی دیده میشود، نقش و سهم واقعی اینزمانی آقای پهلوی
همان سخنگویی در رسانهها و تلاشهایی برای دیدار و گفتوگو باد ولتمردان امریکا باشد. در هر حال باقی نقشهای ایشان را آینده روشن میکند و نه دلخواه حزبها یا گرایشهای پادشاهیخواهانه.
دوم:
)پس از چندماه ایستادگی معترضان و هواداران جنبش انقلابی در برابر سرکوب وحشیانه، مردم خسته و نگران و بجا یا نابجا چشم امید به بیرون دارند. در اینحال اپوزیسیون خارجنشین همچنان درگیر بحران رهبری و «کی اول کی دوم» است و بهجای آنکه یار شاطر جبنش در درون باشد، بار خاطر است.
تکلیف جنبش در درون ایران روشن میشود، نه بر سر میز مذاکره با دولتمداران و سیاستپیشگان در خارج — در رویارویی معترضان/انقلابیون که پیشگام و پیشبرندهی خواستهای اکثریت مردم یک کشورند با حکومت. این رویارویی میتواند در خیابان باشد، یا در محیطهای کاری، یا در عرصههای دیگر زندگی اجتماعی. همچنین میتواند به شکلهای گوناگون باشد — از تظاهرات اعتراضی جمعی گرفته تا نافرمانیهای روزمرهی فردی.
انقلاب برای دموکراسی و آزادی زمانی به نتیجه میرسد که از دل جامعه و ملت و در درون کشور ریشه بگیرد و بتواند ببالد. براندازی یک رژیم میشود که صادراتی باشد، اما دموکراسی و آزادی صادراتی دوام نمیآورد.
برای دگرگونی انقلابی در یک کشور لزوماً نیازی به دخالت یا حمایت کشورهای قدرتمند جهان نیست. اما در وضعیت کنونی با تکیه بر دو عامل — جهانگیرخواهی (گلوبالیسم) و پرزوری ج.ا. — ناچاریم بپذیریم که به پشتیبانی قدرتهای بزرگ (امریکا و اتحادیهی اروپا) نیاز داریم.
پشتیبانی امریکا و اروپا از جبنش انقلابی مردم ایران یعنی بپذیرند که ج.ا. نمیتواند در جایگاه یک رژیم عادی قرار بگیرد و بنابراین این اقدامهای تنبیهی صورت بگیرد : ۱) قطع رابطهی اقتصادی۲) برقراری تحریمهای هوشمند ۳)قطع مذاکره برجام ۴) قراردادن سپاه در فهرست تروریستها.
دو دغدغهی اصلی امریکا و اروپا در برخورد با ج.ا. اینهاست: ۱)بازداشتن ج.ا. از ادامهی خودسری در برنامهی هستهای ۲)بازداشتن ج.ا. از دخالت در منطقه. پس گرچه در صورت وجود فشار افکار عمومی حقوق بشر را نادیده نمیگیرند، در تعیین تکلیف با ج.ا. درنظرگرفتن آن اولویتشان نیست.
دیدار و مذاکره با دولتمردان و شرکت و سخنرانی در نهادهای سیاسی و اقتصادی، چه از سوی کنشگران سیاسی و چه از سوی کنشگران مدنی و حقوق بشری، تا اندازهی محدود و معین نتیجه دارد — مگر اینگه هدف لابیگری برای تشویق به دخالت (و نه پشتیبانی) باشد.
۹)هدف دیدار و مذاکره با مقامات خارجی و شرکت در مجامع غربی یا جهانی از زاویهی جنبش در دو راستا صورت میپذیرد: ۱) آگاهیرسانی و تاکید بر نقض حقوق بشر در ایران ۲) درخواست واکنش به نقض حقوق بشر از راه اقدامهای تنبیهی و تحدیدی.
برای تغییر نگرش و روش امریکا و اروپا نیاز به جلب توجه افکار عمومی و رسانههاست. کنشگران حقوقبشری (چه از نوع حقوقبگیر و یا فاندبگیر و چه بیمزد) بهمراتب بهتر از کنشگران سیاسی میتوانند توجه را به نقض حقوق بشر بکشانند— تجربهی پیروزمندانهی کنشگری دادخواهی شاهد این مدعاست.
کنشگران سیاسی ممکن است گرایش به لابیگری و بدهبستانهای پشتپرده پیدا کنند؛ در حالیکه کنشگران مدنی، صرفنظر از میزان کارآمدی یا ناکارآمدی روشهایشان، در نهایت هدفی معطوف به سهمخواهی در قدرت ندارند.
حالا که یکبار دیگر بحران رهبری برجسته شده، شهروند آگاه کسیست که با چشموگوش باز گفتار و رفتار و کردار کنشگران تاثیرگذار — و بهویژه کنشگران سیاسی که پیدا یا پنهان داعیهی رهبری دارند— را بسنجد. شهروند آگاه و بیدار و دلبسته به آیندهی ایران میتواند با عقل سلیم خودش و به دور از جانبداریهای شخصی یا افراطی به روند پیداشدن جهرههای معتمد در عرصهی سیاست برای دورهی گذار از جهنم ج.ا. به آغازی نو برای ایران و همهی مردمان ایران کمک کند.
فرشته مولوی (بهمن ۱۴۰۱)