س. حمیدی گزارشی از “موزه قصر”
س. حمیدی
گزارشی از “موزه قصر“
علیرغم اینکه طبق کارگردانی عوامل پشت صحنهی رژیم بنا به انگیزههای خاصی قسمتهای ویژهای از زندان قصر تخریب گردید، ولی با این همه ساختمان اصلی زندان که مارکوف روسی آن را در سال ۱۳۰۸ ساخته بود، برجای ماند. هم اینک این ساختمان به همراه ساختمان شمالی آن که به زندان سیاسی معروف است از معرکهی تخریب جان به در بردهاند. ضمن آنکه فضای درونی و بیرونی تمامی ساختمانهای باقی مانده ظرف چند سال گذشته بازسازی گردیدهاند تا آنجا که بناها و ساختمانهای نوسازی شدهی امروزی بیش همه به قصری قدیمی شباهت دارند تا آنکه بتوان از آن به عنوان زندان و مَحبس نام برد.
هم اکنون تمامی این مجموعه ضمن بازسازی و ترمیم و یا نوسازی و حتا تجدیدِ بنا افتتاح شده که تزیین درونی آن نیز با مشاوره و همفکری گروههایی از هنرمندان و یا زندانیان سابق وابسته و یا نزدیک به حاکمیت پایان پذیرفته است. با این رویکرد آنچه که هم اکنون با نام زندان به نمایش در میآید با آنچه که در زندانهای رژیم پهلوی به اجرا گذاشته میشد از زمین تا آسمان فاصله میافتد. همان سنّتی که جمهوری اسلامی نیز ضمن نوآوری و ابداع ابزار و آلات جدیدتر و تکمیل و توسعهی شگردهای رژیم پیشین همچنان به ماندگاری آن وفادار ماند.
در مجموعهی جدید عوامل فرهنگی رژیم ضمن تزیین درونی بنای زندان، نمونههایی از اتاقهای انفرادی و یا جمعی و گروهی را طراحی نمودهاند تا در فضای آن، بخشها و قسمتهایی از مستندات تاریخی را که فقط خودشان آنها را میپذیرند و قبول دارند، به نمایش گذارند. پیداست که در همین نمایشها حاشیه را بر جایگاه متن تاریخی مینشانند تا بنا به گمانهزنیهای خود به راحتی متن را به فراموشی سپارند. اما متن تاریخی که به گونهای طبیعی هنوز هم در ذهن مردم ما جای دارد به همین آسانی زدودنی نیست ضمن آنکه گسترهی مستندات تاریخی نیز پشتوانهی مُتقنی برای حافظهی عمومی مردم قرار میگیرد. همچنان که به تعمّد در چنین سامانهای از تاریخسازی، سلولهای زنان را کنار اتاق آقایان جانمایی نمودهاند تا اهداف ناگفتهای با آن تعقیب شود!
در فضای سلولهای موزهی قصر آگاهانه ضمن دستسازههایی، تیمورتاش، سرداراسعد بختیاری، نصرتالدولهی فیروز را کنار فرخی یزدی نشاندهاند تا جایی که جمع صمیمانهای از این افراد فراهم میبینند. در همین برآیند فرخی که خود شاعر آزادی است در جمع و گروهِ افرادی قرار میگیرد که چه بسا زمانی مسلخی را برای قهرمانان آزادی فراهم دیده بودند. در عین حال هر کوته نظری نیز میفهمد که فرخی را نمیتوان با دستسازههای سخیف هنری پاس داشت؛ دستسازههایی که آن را بر گوشهی تختی از سلول جا نمودهاند. حدّ و شأن فرخی آن است که تندیس و یا سردیسی از او در مقابل موزهی زندان و یا در میدان و دانشکدهای از شهر برآورند. همچنین رژیم جمهوری اسلامی تیمورتاش و سرداراسعد بختیاری را از یاد نمیبرد اما به زعم خود آموزگاری همچون زندهیاد ارانی و رهبران حزب کمونیست ایران را به آسانی میتواند به فراموشی بسپارد.
در عین حال ضمن الگوبرداری از زندان توحید (موزهی عبرت) که اداره و مدیریت آن را به طور مستقیم وزارت اطلاعات میچرخاند حدود صد عکس از زندانیان عصر پهلوی را در چندین نقطه بر دیوار موزهی قصر نصب نمودهاند. اما در اینجا نیز آقایان حکومتی با بُخل و حسادت همچنان تاریخ را به نفع خویش تحریف و مصادره مینمایند چون بیش از نصفی از عکسها به معمّمان و روحانیانی اختصاص مییابد که چه بسا در گذشته و حال همسو و همراه با مَجاری حکومتی عمل نمودهاند. مابقی عکسها هم امثال عسکراولادی مسلمان را مینمایانند که در ولایت آقا ذوب شدهاند.
همچنین دوگانهبینی و اختلافهای درون حکومتی در نصب همین عکسها نیز نمود مییابد. چنانکه عدهای حتا به عکس افرادی همچون رفسنجانی، مرضیه حدیدهچی دباغ و لطفالله میثمی حمله میبرند تا از نمایش آنها جلوگیری به عمل آورند. ضمن آنکه به منظور ارایهی فضایی طبیعی عکسی از زندهیاد خسرو گلسرخی را نیز در جمع خودیهایشان نصب نمودهاند که همچنان از الطاف گزمههای (لابد خودسر) حکومتی بینصیب نمیماند.
هر چند گردانندگان موزه تلاش میورزند تا به گمان خویش در کار اجرایی خود خط قرمزهای نظام را مراعات نمایند ولی پیداست که عوامل دور و نزدیک حاکمیّت یکپارچه عمل نمینمایند و گروههایی از آنها هر از چندگاهی پیدایشان میشود تا شاید با ایجاد جوّ ارعاب و فشار بخشهایی از عکسهای نمایش داده را حذف نمایند.
با این رویکرد یورش و حمله به عکسها، جنگ و گریز مداومی است که همچنان ادامه دارد و آن را پایانی نیست. شاید به همین دلیل عکسهایی از عمویی و صفرخان را بر دیوار یکی از سلولهای دربستهی موزه آویختهاند تا شاید افراد “خودسر” را به درون آن راهی نباشد. گویا عوامل فرهنگی رژیم میخواهند به گمان خویش با بزک چهرهی ضد مردمی خود نقشی از گروهها و انسانهای دموکرات را بازی نمایند تا در پوشش نمایش چینن تصویرهایی، به گونهای طبیعی گذشته و تاریخ سراپا مجعولی را برای مردم ما به اجرا گذارند.
همچنین تعدادی از سلولها را در هر دو ساختمان اصلی و ساختمان شمالی، در اختیار گروهی از هنرمندان نهادهاند تا بنا به موضوع زندان نسبت به طراحیهای ویژه و نقاشیهای مناسب اقدام ورزند؛ کاری که همچنان ادامه دارد. اما چه بسا در طراحیهای به عمل آمده و نقاشیهای صورت پذیرفته نوآوریهایی نیز به چشم میآید که میتواند برای بیننده و مخاطب جذبه داشته باشد. در همین راستا در یکی از اتاقها، تصویر بخشی از کتابها و ادبیات دههی چهل و پنجاه بر دیوار نقش میبندد که بیش ازهمه کتابهای شاملو، اخوان و پرویز شهریاری را به همراه تصویری از چهرهی آنان مینمایانند. جالب اینجاست که در خصوص زندهیاد شهریاری فقط کتابهای ریاضیات او به نمایش در میآید بدون آنکه از نوشتهها و ترجمههای سیاسی و مبارزاتی او بتوان نشانی یافت. به هر حال عوامل فرهنگی رژیم در جای جای موزهی قصر خط قرمزهای کلی حاکمیت را مراعات نمودهاند که شاید با این ترفند، ادامه کار برای آنان تضمین و تأمین گردد.
در سویی دیگر طرحی را در اتاقکی به اجرا نهادهاند که ضمن آن مجموعهای از روزنامهها را در قالب مکعبی به ابعاد تقریبی دو متر با طناب به هم پیچیدهاند. همین شگرد هنری را در اتاقکی دیگر برای کتاب به کار بستهاند. با چنین نگاهی، دیدگاهی به مخاطب القا میشود که در زندان روزنامه و کتاب را نیز همچون انسان به بند میکشانند.
در گزارش موزهی قصر از تاریخ، انگار گروه پنجاه و سه نفر و رهبران جنبش کارگری و کمونیستی ایران چنین زندانی را ندیدهاند. با این شگرد زندهیاد ارانی و گروه همفکرانش از قطار تاریخسازی آقایان جا میمانند. همچنین مرتضا کیوان همراه با افسران تودهای و یاران خود به هیچ شمرده میشوند. حتا بنیانگذاران و مبارزان نخستین دو سازمان عمدهی مسلح و و مبارز فدایی و مجاهد به هیچ انگاشته میشوند تا بخشهای ویژهای از تاریخ معاصر ما از سر افلاس و بیهویّتی به نفع آقایان حکومتی مصادره گردد.
کارگزاران فرهنگی حاکمیّت همچنین آگاهانه و دانسته جایگاه و عملکردِ زندان قصر را پس از پیدایی جمهوری اسلامی نادیده میانگارند. در نتیجه هر چند مسجدی که خلخالی از آن برای برگزاری دادگاههای تصنّعی خود سود میجست، پا بر جا مانده است ولی در موزهی قصر از شگردهای قضایی او و شاگردانش چیزی انعکاس نمییابد چون مسؤولان غیرمسؤول جمهوری اسلامی دوست ندارند در آینهی زمانه به تماشای چهرهی تاریخی خویش بنشیند. زیرا آنان میپندارند همچنان خواهند توانست با همین ترفندها بخشهایی از چهرهی واقعی خود را از تاریخ معاصر محو نمایند.
جمهوری اسلامی تحریف تاریخ را تا آنجا میکشاند که حتا خنده و مضحکهی عوامل حکومتی را نیز برمیانگیزد. چنانکه آقای قرائتی ضمن بازدیدی که در تاریخ ۵/۱۰/۹۱ از موزه داشته به رسم یادبود در دفتر آن نوشتهاند: “کتک را دیگران خوردند، پلو را ما میخوریم.” در روشنای طنز گزندهی آقای قرائتی به آشکارا همه چیز از تاریخ انقلاب برملا میشود. اما پیداست که این سیمای روشن از تاریخ را همچنان دوستان دیروز و امروز آقای قرائتی برنمیتابند.
دیماه نود و یک