جمشید شیرانی تاریخ من

جمشید شیرانی


تاریخ من

 

 

در این جویبار

زُلال ترینِ خاطره ها

آب می شود

و

رنگ از رُخِ رُخداد

می پَرَد

در دستانِ آب.

 

زُل می زند زُلال

تا کدام نقشِ فراموش

سَر بَرآرَد

از این تیزابِ بی شتاب،

نمایشِ بی پرده،

نگارشِ بی تماشا.

 

چه سرد و گرم چشیده ست

این

جویبارِ خطاپوش.

می نویسد و می زُداید،

می نگارد و

قالب تهی می کند

در عشق،

در یار،

در دیار.

 

نه،

همه آوار است

آن چه می گریزد از این جویبار،

خیالِ پُخته،

آرزوی تَفته،

خاکِ بی رنگ و نقش.

 

زُلال ترینِ خاطره ها

در سرچشمه به جا می مانند

و تاریخِ کشورِ غم را

شفّاف و بی رنگ

به طنز می نگارند

همچو رشته ی مرواریدی

نخبگان،

فراموشان.