داریوش فاخری: ۲۰۴۹
داریوش فاخری:
۲۰۴۹
پروانه ای میگفت :
روز جشن عشاق ، پَر پَر زنان از شکاف بین دو پرده حریر ، وارد بالکن آپارتمان پر از گل کریس ، که در چهل و هشتمین کیلومتری زمین قرار داشت شدم.
کریس ۱۳۵ ساله سرحال و شاداب با همسر تازه اش “لی۲طی” ، که به همه میگفت همسر آرمانیشه , عده ای از دوستان قدیمی و هم پالکی های تازشونو دعوت کرده بودن تا سالگرد عروسیشون رو جشن بگیرن .
کریس به همه گفته بود که زن قبلیش از چشماش افتاده و امروزی نبوده اما من یکبار زمانی که روزهای آخر طلاق خود را میگذروند ، چند طرح از زنی روی میز کارش دیده بودم که با صورتی شیطانی ، بالهایی شبیه به خفاش ، شاخ ، دم، و نیشهای خون آلود کنار اجساد مردانی بی حیات ، چمباتمه زده .
شاید دلیلش این بود که کریس زن جوان و بسیار زیباشو رو یه لکاته و دیوی سوکوبوس میدانست که از معاشرت ، اغوا کردن و رابطه داشتن با مردان بسیاری لذت می برده.
ماموران “هَرَم کبیر”همسرش رو پس از طلاقشون به سیاره ا ی دیگر فرستاده و براش حکم منع ملاقات صادر کرده بودن .
کریس جزو جامعه ارزیاب “هَرَم کبیر” نبود. اما قبول یه زندگی بدون شک و سوال ، یقین محض به داده های اطلاعاتی روزانه “هرم” و قبول استانداردهای سیستم , به او نمره بالایی در کارت اعتبار اجتماعی داده بود که بتونه از امتیازات ویژه ای از جمله این آپارتمان سطح بالا استفاده و سفارش دادن از کاتالوگهای مخصوص و منحصر به فرد کنه .
“لی۲طی” ، همسر تازه کریس یکی از پیشرفته ترین انسان نماهای سفارشی از کاتالوگهای اعضای اعتبار بالا بود که به سختی میشد تفاوت اونو با یک زن انسان زاده تشخیص داد .
وجودی خنثی بود که می تونس بر اساس خواست خریدارش زن یا مرد برنامه ریزی بشه .
کریس او را با ۴۰ در صدظرفیت شوخ بودن و ۶۰ در صد حالت جدی سفارش داده و برای مدت ۵ سال سند ازدواج رسمی شان را از شهرداری لوس آنجلس گرفته بودن.
“لی۲طی” با احساسات همیشه مثبت و خوشحال برنامه ریزی شده بود و هیچ کمبودی در کریس ، عذابش نمیداد.
بعلاوه , اختیار ۳ بار تغییر دادن در برنامه نویسی در طول ازدواج , خیال کریس رو خیلی راحت تر کرده بود.
***
وقتی وارد اتاق پذیرایی شدم ، “لی۲طی” با یک سینی پراز کوکتل که با “سی بی دی” قاطی شده بود به مهمان ها خوش آمد می گفت.
به گوشه ای که گروه دوستان قدیمی کریس جمع شده بودند نزدیک شدم.
شنیدم ، سور خووآنا که نمره اعتبار بالایی در سیستم نداشت و با هک کردن پارتی و بصورت مجازی اومده بود ، با صدای آهسته رو به همه میگفت:
یاران مجازی و آدم مصنوعی ها و فامبوتها همه جا رو گرفتن.
کریس جوابش داد :
آخه رابطه با یک شریک برنامه ریزی شده خیلی راحت تر و لذت بخش تر از داشتن یک شریک انسان زاده میمونه.
و شروع کرد به داد سخن دادن از اینکه “لی۲طی” احتیاج نداره که مثل او وقتش رو صرف تحقیق بکنه تا چیزی یاد بگیره. از برنامه ریزی آسون ، قابل پیش بینی و اتوماتیک پیشرفته “لی۲طی” که با یاد آوری تجربیات خوب قبلی که در حافظه اش تعبیه شده چطور میتونه لحظات تازه را خوش آیندتر و رابطه ای شیرین و بلند مدت تر رو تضمین کنه.
کو گِه آ، دوست همیشه شنگول جمع ، که از کره ماه خودش رو در این پارتی آپلود کرده بود ، حرفشو تایید کرد و گفت :
اونا احساسات و قصد ما رو بهتر جذب و با همه راحت ارتباط برقرار می کنن .
دیگه لازم نیست مثل تو لزوما شاعر و نویسنده باشن و آهنگ بسازن تا احساساتشونو نشون بدن.
“لی۲طی” ، با توجه به عقیده کریس در مورد همسر اولش , گفت:
انسان زاده ها پایبندی و وفاداری کامل یک همسر سفارشی رو تو پیمان زناشویی ندارن.
کو گِه آ ، مِکی به فیلم قابل حل الکل زیر زبانش زد و درِ گوش کریس گفت:
اما کار از محکم کاری عیب نمیکنه.
باید مواظب باشی و بِدی رو “لی۲طی” نرم افزار دیواره آتشی تازه ای سوار کنن.
یکی از بچه ها وقتی دید که همسر سفارشیش با مردهای دیگه هم است ، شستش خبردار شد که چندتا هَکِر زیر زمینی ، زنش رو از طریق حسگر بیومتریک هک کردن .
فوری داد یه نرم افزار دیواره آتشی جدید روش سوار کردن که ورود هر مردی بجز خودش رو به برنامه هاش بسته.
اگه بخوای یکیشو از بازار سیاه برات میگیرم .
کریس دست “لی۲طی”رو گرفت جمع رو ترک کردن و رفتن طرف باقی مهمونا .
***
بچه ها صبر نداشتن تا کریس و “لی۲طی” دور بشن تا راحتتر حرف دلشونو شروع کنن. نه اینکه میخواستن پشت سرشون حرف بزنن. برای این بود که تمام حرفها ی در و بر “لی۲طی” شعاع چند متری بصورت برنامه ریزی شده مستقیما به “هرم کبیر” ارسال و اونجا ضبط میشد .
و گفتن بعضی حرفها صلاح نبود – نمره اعتباری آدما رو پایین میاوُرد و دردسر درست میکرد.
کو گِه آ :
هفته پیش کریس میگفت چون همسر اولش از بچه دار شدن بدش میومده ، خیال داره بچه ای از طریق تکنیک شبیه سازی از خودش بسازه و تواناییهای فرا انسانی “لی۲طی” رو هم روی بچه شون سوار کنه.
مهاتما:
همخوابی یا بچه آوُردن یه رایحه عشقی میخاد. این عطر فقط در یکدله شدن دو تا دل معنوی می پیچه ، نه فیزیکی .
بریژیت، دوست رمانتیک پیشه گروه که تا حالا ازدواج نکرده موافقت کرد :
عشق یه احتیاجه . تن عشق رو یه دست باید لمس کنه ، نه یک دستکش بی جون.
کو گِه آ ، که همیشه تجربه عشق بی قید و شرط رو برای تسکین اضطراب و تنهایی و درمان بی حوصلگی تجویز میکنه جواب داد:
کی میتونه بگه که چی خوبه یا کی خوبه غیر از حس خودت ؟
من که سفارش زن ماشینی رو بد نمیدونم .
سور خووآنا، شاعر جمع :
آدم تو بهشت برای اینکه تنها نباشه همه موجودات دیگه رو امتحان کرد تا رسید به حوا و گفت : این یکی پاره وجود منه. نه اینکه بسته سفارشی منه.
دوست داشتن این نیست که بگی ماهی دوست دارم ، بری رستوران سفارش بدی و بعد هم نوش جان کنی.
کریس با فنجان قهوه قارچ اش و بدون “لی۲طی” به جمع پیوست و وارد بحث شد :
ماشینهای روح دار ، مجهز به هوش احساسی اند.
یار سفارشی مثل یه انسان زاده میشنوه ، بیاد میاره ، طبیعی حرف میزنه ، و حتی عشق ورزی میکنه.
سور خووآنا :
درست میگی، مثل یه انسان زاده ، نه انسان زاده .
عشق رو که نمیشه کُد بندی کرد.
اگر کُدی روی اونا گذاشتن که “اگر قرار است به طرفت آسیب برسونی ، این کار رو نکن ، مگر در مورد خیلی اضطراری”، که عشق نیست.
مهاتما :
حالت حسادت و تغییر حالتهای ناگهانی برنامه ریزی شُدَشون هم، پوچ و ساختگیه.
بریژیت:
این رابطه ای که کریس تعریف می کنه بیشتر یک ارضاء شدن گاه به گاه و دلبخواس. همون جوری که کو گِه آ میگه.
سور خووآنا :
آره ، احساس برنامه ریزی شده ای بهمون دادن غافل از اینکه ایجاد هر رابطه ای ، خصوصا رابطه رمانتیک، اعتماد لازم داره . رابطه برای اینکه بتونه مقابل آسیب پذیری و زخم پذیری مقاومت کنه معرفت و احساس دو طرفه میخاد.
معشوقه سفارش دادن یه خود شیفتگی مطلقه .
مهاتما :
با هات موافقم . عاشق و معشوق احساس و رویاشونو رو برای سهیم شدن و سهیم کردن بهم میدن.
تو بدیها و تو خوب بودنها با هَمَن،
از همدیگه توقع درک مقابل و واکنش روحی دارن.
تو دَهَناشون زبونی دارن
با بار عطوفت و جانی شیدا.
تو زندگی
با هَمَن
نه در کنار هم.
بریژیت:
هم آغوشی با ماشین ، هر چقدر هم طبیعی بنظر برسه ،
یه عشقبازیه با یه روان موقتی.
مثل شنیدن ضبط صدای قدیمی ها و
دیدن دوربین عکاسی .
که نه شنیدن بود و نه دیدن.
بن که تا حالا ساکت بود با اونا همراهی کرد و گفت:
چنین موجوداتی انسان زاده به حساب نمیان. شبیه ما هستن و گفتار و رفتار و کرداری مثل ما دارن ، درست. اما متعلق به بشریت نیستن.
یه فانتزی اَن.
مثل رابطه داشتن با پریا و موجودات افسانه ای قصه هایی که تو دوران باستان برای خواب کردن بچه هاشون میگفتن . آرامش میداد ولی راستی نبود.
ما میتونیم به ماشین اسم بدیم ، مثل تلفن دستی بهش علاقه پیدا کنیم و حتی معتادش بشیم
ولی یه غریبگی بخصوصی در حوالی اونا پر میزنن ،
یه وضعیتی خیالی و مجازی که عاجز از درک عمق درون طرف مقابله
یه فاصله ای اونا را همیشه غریبه میکنه .
من که بی اختیار یاد اهریمنی می افتم تو کتابهای دینی نایاب چاپی بود . یه دیوه انگشتر پادشاهی سلیمان را دزدیده بود و بجای او پادشاهی میکرد. با اونکه هیچکس تفاوت اونارو را با هم نمیدید، بهر حال شاه سلیمان نبود.
سور خووآنا :
وقتی مغز طَرَفت به طور مستقیم به “هرم” وصله ، رابطه دیگه خصوصی و آنتیم نیست .
کریس:
بالاخره باید قبول کنیم دوران پسا انسانیه و حالا ازدواج با هولوگرام عادی شده و ربات های انسان نما هم جایگزین آدمان.
بریژیت:
میتونی بگی وقتی چندتا نسخه مشابه از ذهن بار گذاری شده ما ساخته شده ، از کجا بدونیم ما کدام یکی از اونا ییم ؟ همشونیم یا هیچ کدومشون ؟ مالک دارایی ما کیه ؟ یا کدوممون با همسرمون ازدواج کرده ؟
بن :
چالش های فلسفی، حقوقی و اخلاقی که فراوونه
مهاتما :
قبیله رو کردن جماعت های کوچک و پراکنده صاحب روباتهای ۱۰۰% هم برنامه با اطلاعات و واکنش های مشترک که تاییدیه دارن. اونا هم رو از تحریمی های هرم کبیر میگیرن ، بهشون پشت میکنن و با هاشون حرف نمیزن.
چون “لی۲طی” داشت نزدیک میشد، کریس سعی کرد موضوع صحبت رو بنفع “لی۲طی” تغییر بده.
کریس:
بشریت که فقط به آدما محدود نمیشه. گونه های مختلف انسان، ماشین، ترانس هیومن ، جزو بشریت محسوب میشن.
سور خووآنا :
این که ارگانیسم ها، الگوریتم ند که همه را یکی نمیکنه.
سرنوشتمون رو لابلای کدهای کامپیوتری چنون قایم کردن که موجودات زنده خواه ویروس باشن یا موز و یا انسان زاده ، در واقع فقط الگو ریتم های بیوشیمیایی بنظر میان .
لی۲طی:
شما به هوش و برتریهای ویژه ترانس ها و رباتها حسودی میکنین .
چرا هیچوقت مثلا به بهتر دویدن یوز پلنگ حسادت نکردید؟
احساسات تا جایی که آگاهانه عمل کُنن ، چه فرقی میکنه که روی یک تراشه سیلیکونی تو یه کامپیوتر یا تو توده خاکستری و رنگی داخل جمجمه کار گذشته شده باشن.
آیا حوا یک شبیه سازی آدم نبود؟
و لیلیت و آدم ترنسجندر نبودن ؟
بن:
اینجا صحبت مسابقه هوش و صحنه مبارزه ما با ربات ها و سقوط انسان نیس .
صحبت از انسانیتیه که از مد انداختنش . حق انتخابیه که دیگه اجازه نداریم داشته باشیم.
دانایی و نادانی انسان زاده ها با ماشین فرق میکنه. همون طور که تو چند قرن پیش در مورد حیوونا فرق میکرد و میکنه
همونطوری که ارزش های جامعه رو قبلا حیوونا ننوشتن ، حالا هم نباید این کار رو داده بودن دست ماشینا
انسان زاده باید جوابگوی ماشین باشه یا اونی که سازنده این ماشینا بودن ؟
لی۲طی:
چه بِخایم و نخایم ما وارد عصر جدیدی از زندگی غیر آلی شدیم که با طراحی هوشمند شکل گرفته.
راضی نیستی تعصب مذهبی، خرافات دیگه پذیرفتنی نیست.
بن:
میبخشی آ ، حالا که مذهب رو بطور کامل تابو کردن و همه رو برای هم غیر قابل تحمل .
کریس اضافه کرد :
در مورد عمرها چی میگین که طولانی تر شده و علاقه و اشتیاق به زندگی بیشتره و لذت آور تر .
مگر نه؟
این تجربه منه .
بن:
شادمانی هرگز فردی نیست.
شادی مشترکه.
سگ دو زدن دنبال شادی مطلق فردی در نهایت منجر به خودخواهی و بیتفاوتی نسبت به رنجهای دیگرون میشه.
سور خووآنا :
راست میگه. مگه آدمای بد ذات خوشحال نیستن ؟
لذتی که تموم شدنی نیس ، لذت رو بی ارزش میکنه.
کریس :
من به یک معادله ساده معتقدم.
اون چه که می تونیم داشته باشیم ،
در برابر اون چه که داشتیم و داریم.
کو گِه آ:
مگه نمیگن خوش باش و تو لحظه زندگی کن .
نگرانی زیاد هم خوب نیست. دنیا رو چی دیدی ؟ یه دفه میبینی به دلیل کمبود قطعات یدکی و قابلیت تعمیر ، رباتها و فامبوتها شروع کردن به اسقاط شدن .
مهاتما :
متوسط طول زندگیمون تا حالا به ۳۰۰ سال کشیده شده . خوب که چی ؟
هنوز هم یک میکرو ثانیه در تاریخ هستیه .
دوره الان داره فقط این لحظه رو کشش میده . من عمر کمتر رو با معنویتی که داشتیم رو ترجیح میدم .
لی۲طی:
تو که اینقدر بد بینی ،هر وقت خواستی میتونی خودکشی کنی و مغز منجمد شُدَتو تو بدی به یه ربات
سور خووآنا جوابی به لی۲طی نداد. رو کرد به کریس و پرسید :
کریس ،
درست تر نیست بگیم
دادن شادی بجای گرفتنه که باید مَد نظر باشه ؟
یادت نره،
احساس شادی کردن با خوبی مرتبطه نه لذت.
و گرنه ، چرا میزان خودکشی زیاده؟
بن:
درست میگه. اصولا ، نشاط شادی از قلمرویی متفاوت از شادی میاد.
شادی ، همانطور که سور میگه ، یک احساس اجتماعیه .
آیا وقتی احساس می کنیم که میخوایم برقصیم و آواز بخونیم ، دنبال شاباشی برای این احساس خودمونیم؟
نیستیم .
***
زنگ تلفن منو از دنیای خیالم پروند بیرون.
دخترم بود. گفت که کارمند کیترینگ کیک و غذاهای سفارشی سالگرد عروسی من و شوهرم رو ساعت ۶ بعد از ظهر میاره در خونه.
تو سرم هیاهوی سرسام آور بگو مگو هایی بود که تو خیالم شنیده بودم .
مونده بودم، آیا مثل خواب اون فیلسوف چینی
” پروانه ای هستم
تو رویای یک واقعیت
یا
واقعیتی تو یک رویا؟”
از پنجره آشپز خونه به باغچه حیات پشت خونه نگاه کردم .
امیر , شوهرم, روی نیمکت کنار درخت نارون باغچه خوابش برده بود.
امیر من, با اون عینک مدور ذره بینی.
چه زود گذشت نیم قرن زندگی با نیمه بهترم.
پتوی کوچکی برداشتم برم بندازم روش .
نسیمی صفحه آخر دفتر یادداشتش رو که رو میز کوچک کنار دستش بود برگردوند.
کنجکاو شدم ببینم چی نوشته.
نوشته بود:
روزگار غریبیه عشق من,
این روزا فصل جهش
نَفَس زَمونَس.
هوا ابریه .
پهپادها وزوز کنان در حال هم رنگ کردن ساختمونا با آسفالتای کف خیابونان .
هیولا های دیجیتال ماشینی دارن با سیگنالهای الکترونیکی به آنچه که توشیم بخیه مون میکنن و سازگاری میدن برای فردایی که خودشون دارن تعبیرش میکنن.
فردا یی که باید از اول ساخته بشه و بهمون قول میدن از دیروزمون بهتره.
نمیدونم تکلیف ما چی میشه.
مایی که دل به عشق بستیم و خیال.
که فرق بین اهریمن دو چهره دیجیتال و معشوقشومو نو میفهمیم .
من و تو و بچه هامون که از آسمون اومدیم تا زندگیمونو توی این “ما” تعریف کنیم .
فرادامونو با هم و تو عشق تعبیر کنیم نه اینکه وسوسه شیطانی یه مار ماشینی که تند و تند پوست میندازه بسازتش .
اه که چقدر دل پاک بی تکلیف موندم کنار چراغ چشم دلم منتظر خش خش صدای برگهای خشک زیر پاته
و صدات
که مثل اون نسیمیه که وقتی تو گوش برف میخونه , یه باره آب میشه.
لوس انجلس
اکتبر ۲۰۲۲