س. سیفی شیرازی در مسجد بنگ می­پخت / عبید

س. سیفی

شیرازی در مسجد بنگ می­پخت / عبید

عبید بخش عمده­ای از زندگانی خود را در شیراز به سر آورده بود و دوستی او با خواجه حافظ امری غیر قابل انکار می­نماید. چنانکه هر دو شاعر از دوستی صمیمانه­­شان با شاه ابواسحاق اینجو بر خویش می­بالند. کلیات عبید مستندات ارزشمندی از چند و چون مصرف بنگ در دیدرس خواننده­ می­گذارد. از توضیح فرهنگ معین و دیگر منابع، چنان برمی­آید که بنگ را از برگ گیاه شاهدانه فرآوری می­کرده­اند.

فصل هشتم رساله­ی ده فصل عبید به موضوع “بنگ و لواحق آن” اختصاص می­یابد. با همین رویکرد است که پی می­بریم بنگ و وابسته­های آن جایگاه مهمی در جامعه­ی قرن هشتم ایران به عهده می­گرفت. عبید در همین فصل از دف، شترنج، آفتاب­روی، کُنج، هریسه، پلا (پلو) و حلاوات یا همان شیرینی­جات امروزی به عنوان وابسته­ها و لواحق بنگ نام می­برد. همان چیزهایی که امروزه نیز تریاکی­ها یا منقلی­های زمانه­ی ما نمونه­هایی از آن­ها را دور منقل خویش گرد می­آورند.

او در همین فصل از رساله­­اش شترنج را آلت بنگ می­خواند. لابد بسیاری از مصرف­کنندگان بنگ ضمن همراهی دوستانه­ی خویش، به بازی شترنج هم روی می­آوردند. در همین راستا است که عبید دف را نیز سازی در خدمت بنگ می­داند. چون می­خواهد بگوید همراه با خوردن بنگ پای آلت­­هایی از این دست نیز به میان می­آمد. وسایلی تفریحی که دین و باور رسمی زمانه­ی عبید چندان هم نسبت به آن­ها روی خوش نشان نمی­داد. بی­دلیل نیست که عبید “الکنج و الآفتاب­روی” را هم ملزوماتی برای بنگ می­خواند. چون خوردن علنی بنگ وجاهت نداشت و آن را همانند شراب در خلوت خویش مصرف می­کردند. چنان خلوتی که این خلوت از حضور آفتاب­رویان زمانه نیز بی­نصیب نمی­ماند.

عبید در کلیات خویش بارها از اصطلاح کریم­الطرفین برای شناخت دوگونگی در عمل جنسی گروهی از زنان سود می­برد. اما در رساله­ی ده فصل برای شناخت “الکریم­الطرفین” می­نویسد: “آنکه بنگ و شراب با هم خورد”. در واقع رسم بر آن بود که بنگ را داخل شراب بریزند تا ضمن آن به تأثیر مستی شراب بیفزایند.

عبید همچنین مناسب می­بیند تا از خود بنگ نیز شناسه­ی دقیق و درستی پیش روی خواننده­اش بگذارد. درنتیجه مقابل واژه­ی “البنگ” می­نویسد: “آنچه صوفیان را به وجد آورد”. چون صوفی در رفتاری از سماع به وجد نمی­آمد، خوردن بنگ را برای راه­ یافتن به چنین وجدی لازم می­دید. در واقع صوفی می­خواست به اتکای خوردن بنگ  به وحدت با حق دست بیابد. وحدتی که تنها مستی توهم­زای بنگ یا مواد مخدر دیگر می­توانست تحقق آن را تضمین نماید. گفتنی است که مصرف هدفمند انواع و اقسام مخدر تا زمانه­ی ما نیز در بسیاری خانقاه­های کشور دوام آورده است.

عبید در مقاله­ی “ملا دوپیازه” نیز دو باره از بنگ یاد می­کند و می­نویسد: “الاکابر: بنگخواران مخفی”. امروزه نیز افراد سرشناس جامعه در خلوت خود و به دور از چشمان مردم عادی مواد مخدر را به مصرف می­رسانند. رسمی که در زمانه­ی عبید نیز “اکابر” و “اشراف” شهر به آن عمل می­کردند تا هرگز بر وجاهت اجتماعی ایشان خدشه­ای وارد نشود.

در رساله­ی دلگشای عبید نیز حکایتی از پختن بنگ دیده می­شود. او می­گوید: “شیرازی در مسجد بنگ می­پخت. خادم مسجد بدو رسید. با او در سفاهت آمد. شیرازی در او نگاه کرد. شَل بود و کَل و کور. نعره­ای برکشید. گفت: ای مردک، خدا در حق تو چندان لطف نکرده است که تو در حق خانه­ی او چندین تعصب می­کنی”.

پختن بنگ در مسجد به آن می­ماند که خمره­هایی از شراب در پستویی از مسجد جانمایی شود. واکنش اعتراضی خادم مسجد نیز از چنین رویکردی حکایت دارد. اما پاسخ مرد شیرازی به خادم مسجد درونمایه­ای فلسفی را با مخاطب در میان می­گذارد. چون آشکارا می­گوید: “ای مردک! خدا در حق تو چندان لطف نکرده است که تو در حق خانه­ی او چندین تعصب می­کنی”.

عبید ضمن کنایه­ی طنزآمیز خویش در این داستان، حضور پدیده­ی شر را در هستی به خداوند بازمی­گرداند و با همین استدلال منطقی است که وجود خداوند را به چالش می­گیرد. او ضمن داستان خویش از تبانی خداوندی که قادر و مطلق نیست با اهریمن افشاگری به عمل می­آورد. مگر آنکه باورمندان به خداوند از صفت­­های قادر و مطلق او صرف نظر نمایند. آنوقت خداوند نیز در هیأتی از بی­عرضگی خود در مقابل شیطانی قدرتمند، توان عرض اندام نخواهد داشت. ناصرخسرو و حافظ نیز بارها در اشعار خویش چنین تناقضی را در سامانه­ی دین، به چالش گرفته­اند.

اما چالش عبید با باورهای ساده­لوحانه­ی دینی به همین جا پایان نمی­پذیرد. او در حکایتی دیگر نیز ضمن بهره­مندی از کارکرد­های روانی بنگ، باورهای ساده­لوحانه­ی عوام­الناس را به چالش می­گیرد. چنانکه همراه با بهره­گیری از زبان طنز می­نویسد: “عربی بنگ خورده و در مجلس خفته. صبح مؤذن به غلط گفت النّوم خیرٌ مِن­الصّلاه (خواب به­تر از نماز است). عرب گفت والله صدقتُ یا مؤذن بِالف مَرّه (به خدا قسم صد مرتبه راست گفتی)”. عبید در این حکایت هم خیلی رندانه مستی مرد بنگی را بهانه می­کند تا حرف راستی را به جای راه و رسمی غلط بنشاند. راه و رسمی غلط که احکام غیر مستدل دین اجرای بدون چون و چرای آن را امری واجب و لازم می­شمارد.

گفتنی است که در اینجا هم محل واقعه­ی داستان عبید به ساحت مسجد راه می­برد. همچنین در این حکایت نیز همچون حکایت پیشین، رفتار عقلانی و منطقی در برابر هنجارهای غیر منطقی افراد مسجدی قرار می­گیرد. عبید ضمن روایت خود از این داستان­ها، شک را نیز در دل مخاطبانش می­پروراند. شکی فلسفی که ضمن آن خیلی راحت باورهای دینی مردم را به تمسخر می­گیرد. انگار عبید نوسازی و تغییر باورهای غیر منطقی مسجد و مسجدیان را هدفی همیشگی برای خویش می­شمرد.

قالب غزل را در اشعار کلاسیک زبان فارسی برای بیان احساس­های عاشقانه­ی شاعر در نظر گرفته­اند. اما عبید هرگز به چنین رسمی وفادار باقی نمی­ماند و فرآیند آن را تا پهنه­هایی از طنز اجتماعی نیز گسترش می­دهد. در نتیجه مضمون غزل در نگاه او از درونمایه­های تنگ خود خارج می­شود تا نمونه­هایی از طنز تند اجتماعی را هم در قالب خویش بپروراند. او در بیتی از این غزل­ها می­سراید:

گر حکم کند سلطان، کین باده براندازند / او باده براندازد، ما بنگ براندازیم

عبید براندازیم پایانی این بیت را در معنایی سوای معنای پیشین آن به کار می­گیرد. چون هرچند سلطان نوشیدن شراب را ممنوع اعلام می­کند، ولی شاعر خوردن بنگ را جایگزینی مناسب برای آن می­گذارد. معنای براندازیم پایانی این بیت را امروزه نیز می­توان در مصدر مرکب “برانداز کردن” یا “ورانداز کردن” سراغ گرفت.

او از قالب­های دیگر شعری نیز در راستای همین خواست و اراده­ی خویش سود می­برد. در قطعه­ای از شعرهایش چنین خواستی را این­ گونه با خواننده­اش در میان می­گذارد:

گفتی که بنگ و شراب است پیش من / ای خواجه نیست این سخن الا خیال بنگ

بنگ فسرده می است که گوید من و شراب / کیر کدوی باده در کون جوال بنگ

توضیح اینکه در زمانه­ی عبید از کدوهای ویژه­ای به جای جام باده سود می­بردند. بسیاری از شاعران پیشین ما هم از رواج چنین جام­هایی یاد کرده­اند. بنگ هم به برگ­های گیاه شاهدانه اطلاق می­گردید که آن را در جوال و سبد می­چیدند. عبید در روایت تمثیلی خویش، از چنان کارکردی برای کدو و جوال غافل باقی نمی­ماند.

او در رباعی­هایش هم از کارکردهای تخدیری بنگ بهره می­گیرد. رباعی­هایی که برخلاف رسمی همگانی از درونمایه­های متداول و چالش برانگیز فلسفی خالی می­­گردند. چون عبید همان گونه که گفته شد کارکردهای نوتری را از تمامی این قالب­های شعری انتظار داشت. او در یکی از همین رباعی­ها می­سراید:

زین صومعه­ای که جای تزویر و ریاست / بیزار شدم راه خرابات کجاست

از صحبت بنگ و بنگی­ام دل بگرفت / هم می که حریف و همدم کهنه­ی ماست

او در همین رباعی نه تنها بیزاری خویش را از بنگ و بنگی با مخاطب در میان می­گذارد بل­که بیزاری­اش را از همدم قدیمی­اش شراب نیز برملا می­سازد. شاید هم در زندگی تفریحی خویش، مداومت و تکرار در نوشیدن شراب و خوردن بنگ را برنمی­تابید.

در یک رباعی دیگر او نیز همین پنداره­های شخصی بازتاب می­یابد. چون می­گوید:

در خانه­ی ما ز نیک و بد چیزی نیست / جز بنگی و پاره­ای نمد چیزی نیست

از هر چه پزند نیست غیر از سودا / وز هرچه خورند جز لگد چیزی نیست

ناگفته نماند که فعل خوردن را جز برای بنگ برای لگد هم به کار می­برند. چنانکه شاعر در رباعی بالا به جای بنگ خوردن به خوردن لگد اکتفا می­کند.

در اشعار عبید بنگ بخشی پایدار از زندگی مردم شمرده می­شود. همان طور که شراب هم چنین جایگاهی را برای مردم پر می­کند. شاعر خود نیز نمی­تواند وابستگی خویش را به شراب و بنگ برای خواننده­اش پنهان نماید. چون او نمی­خواهد نقشی از معلم اخلاق را در زندگی­اش به اجرا بگذارد. پدیده­ای که مردم فرآیند آن را تنها از پیامبران یا روحانیان متظاهر به دین انتظار دارند. در نتیجه از عبید همان چهره و سیمایی در اشعارش انعکاس می­یابد که مردمان زمانه­ی او نیز با همان چهره­ در جامعه  دیده می­شوند.