رضا بی شتاب حدیثِ اسطورۀ مردِ ماستی(۳)و(۴=پردۀ پایان)

رضا بی شتاب

حدیثِ اسطورۀ مردِ ماستی(۳)و(۴=پردۀ پایان)

پردۀ سوم:

روی داربستِ آبدوغیِ ساختمانِ ماستیِ اسلامی نوشته است:

هر که آمد سویِ رهبر آنِ ماست/آنِ ما وُ جانِ ما وُ خانِ ماست

سفره گستردست قوم الظالمین/خونِ مردم ریخته بر خوانِ ماست

فیضِ ما یغمایِ بی چون وُ چرا/از تنورِ دین مهیا نانِ ماست

خونِ مردم می خوریم وُ راحتیم/انگل وُ زالو همه همسانِ ماست

ما زِ زیبایی وُ باران فارغیم/هر لجن مردابِ ما وُ وانِ ماست

سر فرو بُرده به گنداب وُ مرض/بویِ گندِ این«ولایت»کانِ ماست

مدیرِ با کفایت تبلیغات و مسئولِ نهادهای امنیتی ولایی با صدای بمِ زلزله خیز:

ماستهای ما را امتحان کنید؛ماستِ اسلامی ساختۀ بیتِ رهبری.ماستِ اسلامی با شما سخن می گوید و ترانه می خواند:ماست بُرونه/ماست می تکونه/سطلی به سطلی/حاجی ماستی…مشدی ماستی جون یاالله/آقا را ببوس یاالله…ای قشنگ تر از آقا/تنها تو کوچه نریا/ بچه های محل دزدن/ماستِ منو می دزدن…الا ای ماستِ اسلامی کجایی/مرا با توست ای ماست آشنایی…یه حرفی خوبی گفتن باید بدونی/عاشق مگه چی میخواد یه سطلِ ماستی…لبِ کارون؛ماستی/چه گل کاشتی؛ماستی…

راهِ مستقیمِ ماست را برگزینید پیش از آنکه به امتحانِ الهی گرفتار آیید.ما در قبالِ ماستهای آینده و نحوۀ استفادۀ درست و بهینۀ ماست؛مسئولیم:

ما لشکرِ آب دوغ خیار آماده ایم/بهرِ نبردِ این ویار آماده ایم

ابزارِ جنگ وُ چنگ وُ سنگ وُ دنگ وُ فنگ/با رهبری بهرِ قمار آماده ایم

فرمان بده فرماندۀ کُلِ قوا/ما سرسپرده چون حمار آماده ایم

مداحانِ مکتبی وُ حوزوی؛فشنگ وُ سنگ وُ ساچمه وُ ماست تقسیم می کنند:

خواهران؛خواهران!به زودی شتر سوارِ ماست خوری خواهد آمد و شما را با خود خواهد بُرد همچنان که این خیمه وُ خرگاه را.التماسِ دعا؛محتاجیم به دعا دعا دعا…ناگهان با شورِ حسینی دم می گیرند:

خواهرِ من حجابِ تو سنگرست/کیسۀ سطلِ ماستِ من کنگرست

مالکِ این کشتیِ دین رهبرست/معجزۀ جاریِ بی لنگرست

قائدِ دین قائدِ بی تار و پود/خرجِ دعایش برسد زودِ زود

آتشِ دین آتشِ سوزنده ای/همچو خیال آمد وُ چون اخگرست

مذهبِ ما سایش وُ فرسایش ست/رهبرِ ما زردکِ ما زرگرست

خشک کند قائلۀ هرچه رود/قصۀ او قصۀ مردانِ دود

حجرۀ او از حَجَر وُ حُجّت ست/دیگ بکوبد به چکُش مسگرست

رهبرِ ما اعظم وُ عالی چُپُق/هلهلۀ حبّۀ او دیگرست

قائدِ ما قائدِ مردانِ سود/دادِ فرودست وُ ورودش درود

پرستوهای شکاری؛سطلهای بزرگِ ماست بر سر دارند:

ما پرستوهای بامِ رهبریم/ما پرستوهای رامِ رهبریم

ما چو سوزِ سردِ بادِ ناکجا/همچو طبلی تام تامِ رهبریم

ناگهان در این جهان ول گشته ایم/در پیِ فرمان وُ کامِ رهبریم

ماستها را کیسه کرده کافری/ما پیِ نانیم وُ نامِ رهبریم

الحذر ای ملحدانِ رهبری/دانه می پاشیم وُ دامِ رهبریم

دیوانه کنارِ دیوارِ دادار:

در تابۀ تعلق؛تفت ات دهد تملق/در باتلاقِ رونق گندیدۀ تعلق

چون مرغِ بی گناهی در سوگ یا سروری/بر هر بساطِ سفله یک لقمۀ تنوری

مستأجرِ جنایت ای مالکِ وساطت/بی خانمان شوی تو؛ای مجری جنایت

تجلیلِ جاهلان را سر لوحِ کرده روح ات/ای خودفروشِ خائن کشتی کجا وُ نوح ات

ما شمه ای ز شیخان گفتیم وُ وقت بگذشت/آخر به خود نیایی ای خیره بر در وُ دشت

وزیرِ ارشاد وُ عفاف وُ حجاب:

ماست فروشِ شبِ جمعه خداست/وسوسۀ ماست نه از ماسواست!؟

پیش بیا پیش بیا ماست خر وُ ماست خور/صف به صف وُ سفره نه از هم سَواست

حوری با حالِ من آورده یار/صیغۀ روس آمده عاقد کجاست

صیغۀ چینی ز رهِ اَبرِشَم/یک دو سه جین آمده پُر ماجراست

رهبرِ کبیر را سوار بر فُرغون قهوه ای وارد صحنه می کنند.سطلِ ماستی را در بغل گرفته و انگشت کِش می کند.سر وُ صورت وُ دستها وُ لباس وِ ریشِ مبارک ماست مالی شده اند:برادران و خواهران از خواصِ اسلامیِ سطلِ ماست غافل نباشند.تبلیغ وُ ترویج از اوجبِ واجبات است سجده وُ تسلیم وُ تعظیم وُ تکریمِ بزرگانِ دین واجبِ شرعی است عفاف وُ حجاب فاصلۀ جنت وُ جهنم است لاکن همه چیز باید اسلامی باشد ناموسِ ما عزتِ ما شرفِ ما شامبولِ ما شنگولِ ما منگولِ ما حبۀ انگورِ ما…

صدایِ مردم:امسال سالِ خونه/سِدعلی سرنگونه

بزه کاران تبه کاران همه مردِ خدایند/ازین دنیا وُ مافیها بُریدید وُ رهایند

عجب نوری تراود از وجودِ پاکِ ملا/که می گوید که ملایان وُ دجالان جدایند

هیئتِ ماله کش وُ باجگیرِ دولت با دست وُ دهانِ ماست مالی شده:

زنبه کِش وُ ماله کِشِ دین تویی/مالکِ این خاک وُ دو صد چین تویی

صاحب وُ سردارِ دوصد لشکری/نوکرِ آن کاخِ کرملین تویی

پشتِ عدو خم شده از خشمِ تو/کاتبِ کردارِ پُر از کین تویی

اسبِ ولایت چو سوارت شَوَد/زین شدۀ آخور وُ خورجین تویی

در کفنِ خاک کُنی کائنات/بر زِمِن وُ حالِ زمین مین تویی

کرده به پا شُورتَکِ عِلمیه ای/بر کَپَلِ مذهبِ ما جین تویی

رهبری با میکروفنِ ماستی در دست؛سخنرانی می کند:روایات وُ احادیثِ متنوع و متکثر و متنافر و مشعشعی داریم.آقا حاج مهدی صدرالهُدای ماست بندِ ماست انداز در کتابِ«الشیطان البلا و هو النیشگون»و حاج آقا ملا صمدِ دولا در کتاب«طالبان الطب الماست»می فرمایند:ترقیبِ برادرانِ مؤمن به استفادۀ درست از سطلِ ماستِ اسلامی هم صواب است و هم ثواب دارد

دیوانه می رقصد وُ می خواند:

من زاهدم زهد وُ ریاضت زرگرم کرد/من عابدم آخر دروغم سَروَرَم کرد

من عابرم اهل دعا وُ گوشه گیری/عمامه ام افسارِ من آخور خرم کرد

جُل جامه ام بر تن یکی مردِ جلیلم/بازارِ خر تُو خر خدایا عنترم کرد

بوزینه ای بودم به بازارِ زمانه/القصه جادو جنبلی کرّه خرم کرد

من بی سوادی روضه خوانی بی شعوری/ناگه دری وا شد زِ غیب وُ رهبرم کرد

در مسلکِ سوداگران هرگزی ندیدی؟/صرافِ بی فکری برآمد شَرخَرم کرد

گشتم شگفتا من امامِ مردم آزار/چاقوکشی بی کله ای مُفتخرم کرد

دینم همه دینار وُ دیبا وُ دنائت/آن کوسۀ ناکس به کسبی سَرخرم کرد

رئیس جمهورِ ماستی در مجلسِ ماست بند:

ما جانبِ جلاد گرفتیم وُ جلیلیم/بت ها بشکستیم خدایا چه خلیلیم

دستارِ خلافت به سرِ توطئه بستیم/ما جامعه با خدعه وُ با توطئه خَستیم

ما سُرمه کشیدیم به چشمانِ خلایق/معجونِ جنایت شده آثارِ حقایق

منقارِ قلم را بِشِکَستیم دمادم/ما خنجرِ خصمانۀ پنهان به چم وُ خم

صدایِ مردم:خامنه ای قاتله/ولایتش باطله

بر طبل بی عاری بزن دجالِ جانی/دکانِ دین واکرده ای دلالِ جانی

ارشادِ ما فالِ نخود فنجانِ قهوه/رمزِ بقا رازِ زنا رمالِ جانی

ای قومِ لوط ای قوم پُر غوغا وُ قاری/قوم غریبِ نکبت وُ قتالِ جانی

آزادگان را بُرده در زندانِ دین ات/بر شادی وُ بر روشنی غسالِ جانی

ادامۀ افاضاتِ رهبرِ عظیم الشأن:امام راحل در رسالۀ معتبر و مشک افشانِ«قُنبُل المؤمنین و پشکل المسلمین»می فرماید:اینجور نباشه که اینجور چیزها بشه؛لاکن این چیز باید چیز بشه و هر چیزی را چیز نمی شه.لاکن اگر همان روزِ اول ماست خورِ متعرضین و روشنفکران غرب زده و منافقین و معاندین را  کشیده بودیم کار به اینجاها نمی رسید؛از ماست که بر ماست.ماستِ اسلام را می خورند دوغِ غرب را هم می زنند؛بنده در«رسالۀ ماست»همۀ مفسده ها را عنوان کردم:ما را از جیغِ جغجغۀ غرب می ترسانند(قهقهۀ حضارِ ماست فروش)اگر غرب بگوید ماست سفیده؛ما میگیم نخیر سیاهه؛اسلام مو را از ماست بیرون می کشه.هیچ بقالِ غربی نمیگه ماستِ من تُرُشه…

صدایِ مردم:توپ تانک فشفشه/آخوند باید گم بشه

در کوچه های شهرِ رازیم/ما سازِ آزادی نوازیم

ای بی خبر از قدرتِ ما/آزادگی وُ شوکتِ ما

دلقکِ سرِ بازارِ روز از کوره در می رود:

رَهبَرَمی قربونتم/آتیشِ سرِ قلیونتم/رهبرمی خوشگلمی/ناز نازمی حیرونتم/عاشق وُ کُشتی به خدا/ مجتهدی میمونتم/چهچۀ چومبُلَمی/در قفس ات بریونتم…:

پخشِ مواد از همه واجب ترست/واجبِ شرعی شدۀ رهبرست

علمِ امامت که خدا هبه کرد/پیشِ امامِ دو جهان ابترست

امامِ راحل و ادامۀ رسالۀ ماست:لاکن بسه،بسه.من از بی ماستی به خدا پناه می برم.دیانتِ ماستیِ ما عینِ سیاستِ ماستیِ ماست.ما باید ببینیم ماستِ ما چه بوده ماستِ غرب چه بوده ماست همسایگانِ ما چه بوده؛حضرتِ آیت الله ماست که سلام بر او باد همۀ مؤمنین را به راهِ ماستِ مستقیم دعوت کرده؛مَعَ الاَسَف غربی ها خودشان را به ماست گوشی(کر گوشی)زدن…ما با صدور ماستِ اسلامی خصم را به اسفل السافلینِ بی ماستی می فرستیم(تکبیر و تک تیرِ حضار)…

دیوانه برقِ قمه را نشان می دهد:

گردن کلفتِ خیکی ام من دین مدارم/من منکران را حد زنم زندان وُ دارم

من جرّ وُ بحثی با کسی هرگز ندارم/من قاضی ام من مفتی ام خزانه دارم

حق با من وُ من حقِ حقم حقه بازم/در کارِ دین با شعبده بی بند وُ بارم

قانونِ من قانونِ یاسا وُ تترها/من قائدی سنگین دل وُ تاریک وُ تارم

صدایِ مردم:هیز تویی هرزه تویی/زنِ آزاده منم

ای رهبرِ مرگ سرنگون می گردی/ای رشکِ شپش غرقِ خون می گردی

یکچند چریدی به چراگاهِ عَفَن/اکنون به دَرَک تو رهنمون می گردی

صدای تکبیر تکاورانِ ماستی:

وای اگر حکمِ خمارم دهد/الکلِ تخمی به چه کارم دهد

بنده همان نوکرِ بی اختیار/خار شدم من به خدا در دیار

صدای مردم:برادرِ رُفتگر/رهبر وُ وردار ببر

ای پستۀ بی مغز چه نغزی وُ چه خندان/ای ذهنِ پریشیده مگو بیش تو هذیان

مگشای دهان را پس ازین گندِ مکرر/جز هلهلۀ مرگ چه داری وُ چه فرمان!

لنگان بُگُذَر گورکن وُ دشمنِ شادی/جز زجر وُ جفا چیست ترا شاهدِ شیطان

افسوس وُ صد افسوس که این خانه گرفتند/دار از پیِ داری شد وُ کُشتار به میدان

ز هر سوی رسیدند سوارانِ زمستان/تسخیرِ مصیبت شده کاشانۀ ویران

کُشتند عزیزان وُ جوانانِ وطن را/این خانه حصاری شد وُ افتاد به زندان

دیوانه فریاد می زند:

فریاد از این ظالمان؛فریاد از این روزگار/این شد نظامِ مذهبی؛مردم سرِ دار

فریاد از درد وُ بلا،فریاد از این فاجعه/مردم به زندان بی پناه؛یاران گرفتار

ای بی بها ای بی بهار؛ای رهبرِ هول/بر منبر وُ مسند خوشی؛شیخِ دل آزار

مَکرِ مُکرّر کارِ تو؛بیهوده ملا/شد پیشه ات مردم کُشی؛پنهان وُ انکار

مدیرِ با کفایت تبلیغات و مسئولِ نهادهای امنیتی ولایی:

هموطن با دست آوردهای ولاییِ ما آشنا شو!پهپادهای ماستی؛کشتی های جنگیِ ماستی؛هواپیماهای سوپر ماستیِ رادار دار؛تانکهای ماستی هدف زن موضعی؛خمپاره های ماستی که هنگامِ انفجار به هشتاد سطلِ ماست تبدیل می شوند؛موشک های فضا پیمایِ ماستیِ زمان ذلیل؛نارنجکهای ماستیِ هوشمند که هنگامِ پرواز صلوات می فرستند و به بیگناهان آسیب نمی رسانند و قبل از انفجار فریاد می زنند:برو کنار ماستی نشی؛های پرایدِ پر روِ بدبختِ اُزگَلِ عوضی برو از سرِ راهم گم شو؛آهای بنزِ عزیزِ خوش مرام بزن کنار آقا؛آهای شاسی بلندِ شهسوار بیا پیشِ خودم؛آهای برادرِ چرک وُ چروک وُ چلونده که دستت تو دماغِتِه برو کنار بذار باد بیاد؛فِراریِ فریبا تندتر بگاز؛مازراتی مخلصتیم به خدا یه دونه ایی؛پورشه؛الهی دشمنت کور شه؛آهای پیکان مُفنگی؛آهای ژیانِ آینۀ دق؛ بزن گاراژ اون قارقارکای لاکردار رو…دودِ این ماست تُو چشم وُ چار خودتون میره ها!؛آهای بچه فال گیر برو کنار سد راه نشو؛هی گور خواب؛آلونک خواب،کارتون خواب بساطتون رو جمع کنین؛هی یارو که تا کمر رفتی تُو سطلِ زباله بزن به چاکِ جاده یالله…آهای خون فروش؛کلیه وُ کبد وُ قلب وُ چشم فروش وُ…معرکه گیری دیگه بسه برو پیِ کارت…آهای آقا زادۀ خارجه نشینِ خارجه برو وُ خارجه بیا؛نوکرِ خانه زادیم به ولایِ علی؛«یقه سفیدا»فدا فدا!…بازم بگم…

دیوانه در دل وُ واگویه با خود؛در مقابلِ تمثالِ مقواییِ امام:

خشکه مقدس گشته ام از عشقِ تنبور/بر زخمه وُ دستم بزن قدری تو تنتور

خوش رقصیِ اُسکُل ببین ای سکه کارت/قِرش بده وُ قِرش بده این اصلِ بارت

ارض وُ سما نازت بگردند«ارزشی»جان/قربانِ آن هیکل شَوَم ای ورزشی جان

سوپاپِ اطمینان شدی تکلیفِ عرفی/اهلِ تعارف گشته ای؛ای موزِ لطفی

آه ای فقیهِ بی ولایت لاتِ الدنگ/خرچنگِ دنگی می خوری آخر تو اُردنگ

ای گزمۀ قُلدُر تو ای قالتاقِ سرتق/داروغۀ قداره بند اُفتی به هق هق

بحثِ قُبُل درسِ دُبُر یک دم رها کن/آتش بزن بر دینِ من دردم دوا کن

ما چون عروسان از خروسان رُو گرفتیم/در زیرِ چادر چاقچورا ما بُو گرفتیم

هرچه رساله دیده ای یا خوانده ای تو/در مستراحِ شهرِ ما انداز وُ در رو

زیرِ ردا زیرِ عبا تریاکِ عالی/مشروبِ اصلِ غربی وُ پول زیرِ قالی

معجونِ اکبر دارم وُ اکسیرِ اعظم/از شیرِ مرغ وُ شیره ها تا جانِ آدم

کبریتِ احمر دارم وُ شمعی وُ کَیفی/با آبِ زمزم حوریان حالی وُ سَیفی

چایی که لب ریزست وُ لب سوزست وُ لب دوز/بر فرقِ هر رهبر بسی تنگیده با گو…

گفتم حرامست وُ مخور «اُم الخبائث»/چهچهه بزن هر دم بخور«اُم الخبائث»

چتول به چتول می خورم سنگر به سنگر/پاتیلِ پاتیل گشته ام رقصم تو بنگر

منقل بیار وافور بیار بستی بچسان/سیخِ کبابِ چنجه وُ ریحان وُ الحان؛

مثقال به مثقال دود وُ دم هر دَم دمادم/بَه بَه چه حالی دارد این معراجِ آدم

مداحِ بی چاک وُ دهان قربانِ اَخمت/سردیت شده کشمش بخور قربانِ تَخمت

حاجی مزن چوبِ حراج بر خاکِ ایران/دار وُ ندارش را مَکُن یک لحظه ویران

با شخصِ ثالث گفتگو کرده فراوان/با چینیان وُ روسیان او بسته پیمان

شکرِ خدا ناراضیان در خوابِ نازند/از حزبِ نازی راضی وُ با هم چو رازند

دردسرت را کم کنم ای جانِ مولا/خانه کُلنگی شد فروشی شد خدا را

در نافِ توفان خفته ای فکرِ فراری!/من گفته باشم این سخن با بیقراری

ما سهمِ خود را از امامِ حق گرفتیم/سیل آمد ای بیچاره ما زورق گرفتیم

لم داده ای بی چشم وُ رو پشتت به پشتی!/بارِ گران را برده هان کشتی به کشتی

هیئتِ معلوم الحالِ عَلَم وُ کُتل وُ زنجیر وُ قمه با تبلیغاتِ قدرتمندِ ماست نشان؛وارد معرکه می شود تا ملغمۀ غافلگیری را قرائت کند.

نوحۀ هیئت مرگ در تغارهای غول پیکرِ ماست:

دجله بخشکیده ز خشمت امام/مرگ وُ شهادت طلبم من مدام

ای که شدی منکرِ حرفِ امام/کیسه کِشِ دشمنِ مایی تمام

ما همه سرباز وُ تو سر بسته ای/از ازل وُ تا به ابد بر دوام

همسُرایان محجّبۀ رسانه ای؛پرستوهای پَستو؛سطلهای بزرگِ ماست را هم می زنند:

ما فرقۀ فلفل نمکی برگِ چناریم/ما طالبِ مرگیم وُ عزا زاریِ زاریم

در مکتبِ ما نکبتِ ما کنجِ قفس ها/پستویِ رَجُل جلوگهِ جنّتِ جاریم

ما صیغۀ مردانِ خدا صبغۀ دینیم/در چادر وُ در مقعنه وُ مانتوی یاریم

ما معترفِ برتریِ حضرتِ آدم/از دندۀ چپ زاده ز آدم همه باریم

ما«لؤلؤِ مکنون»وُ همه غارنشینیم/با ذکرِ مصیبت ز گُنه رستۀ ناریم

صدایِ مردم:تا آخوند کفن نشود/این وطن وطن نشود

فقیها فقرِ فکر تو جهانسوز آمد اینجا/مضامین وُ مزامیرت دبنگ…ز آمد اینجا

تبه کردی تو روز وُ روزگارِ مردمان را/سیه کارا!به رسوا کردنت روز آمد اینجا

پردۀ چهارم:

بانگِ بلندِ زنانِ آزادۀ ایرانزمین:

شیخکِ شیطان ز چه پنهان شدی/دیوِ دغل مرشدِ شیطان شدی

مکر وُ فریبت همه دستار پیچ/قصه ز خود ساخته خاقان شدی

گور وُ کفن نسیه ز مردم خری/هان چه شده مالکِ کیهان شدی

آنچه تو گویی که خدا گفته است/رونقِ بازاری وُ رضوان شدی

جیره خورِ جهلِ مرکّب تویی/هان چه شده واعظِ میدان شدی

معرکه بگرفته به هر کوی وُ بر/نعره برآورده به ایوان شدی

هیچ نگویی که چه شد معرفت/کاه وُ جو افزون شد وُ حیوان شدی

توبره بر گردن وُ نشخوارِ خار/از چه سبب سالکِ گریان شدی

پرده ز پندارِ پلیدت درید؟/بی سببی نیست که پژمان شدی

رفته به باد آنچه که پنداشتی/جرأت خود باخته حرمان شدی

کیست نداند که چه کردی تو شیخ/آفتِ کرداری وُ کتمان شدی

لشکرِ کِرم وُ کنه وُ پشه ای/مزبله را ضامن وُ دژبان شدی

لاشه خوری پیشۀ تاریخی ات/گِردِ وطن آمده زندان شدی

بر سرِ هر سفره فرود آمدی/انگلِ این خانه وُ مهمان شدی

شرم ز بوزینه وُ بُز کِی کنی/اشرفِ اشراری وُ انسان شدی!

کوزۀ مذهب بشکستی تو شیخ/بر تنِ بشکسته تو ریحان شدی

قافیه را باخته ای ای فلان/زادۀ کذبی تو وُ بهمان شدی

جان به سلامت نبری ای خِرِفت/خامیِ خود بین که خرامان شدی!

خرقۀ خونین به تن افکنده ای/قاضیِ قاتل همه احسان شدی؟

پای فشردی که ز پاکان سری/بر جنمِ جهل چه رجحان شدی!

قصۀ خلقت به مزاقت خوشست!/نیک ندانم ز چه حیران شدی

صیدِ حقیری تو به دستِ زنان/خسته وُ خاموش وُ پریشان شدی

آتشِ اندیشۀ زن شعله ور/سوخته بر آتش وُ بریان شدی

پنجشنبه ۲۶ مردادماه ۱۴۰۲///۱۷ اوت ۲۰۲۳