رضا بی شتاب؛ زن: رستاخیزِ خِرَد سالِ مهسا سالِ زن فرخنده باد

زن: رستاخیزِ خِرَد

سالِ مهسا سالِ زن فرخنده باد

رضا بی شتاب

کهنه کاری مالکِ کشور شده/با زر وُ زور وُ ریا لنگر شده

چیست دستآوردِ انسانیِ او/مُرده ریگ اش دینِ مرگ آور شده

جُفتک اندازی چَموشی خیره سر/هادیِ این هاویه رهبر شده

مذهب اش کُشتارِ عشق وُ عاشقی/بر زمین وُ آسمان چنبر شده

شیخکی بی دانش وُ شرم وُ شرف/از رذالت ظاهر وُ زیور شده

در میانِ هاله ای از پشم وُ رِشک/نوره اندر نوره وُ اَنوَر شده

تا همین دیروز او دریوزه بود/حالیا او صاحبِ دفتر شده

لوطیِ میدانِ دین با حکمِ او/عنقریبا دکتر وُ عنتر شده

کاسه لیسان کاسبانِ سکه ساز/دولت وُ مکنَت چه بادآور شده

آن یکی مداحِ پست وُ هرزه را/اوستاد آورده وُ داور شده

بنگ وُ افیون وُ کراک وُ شیشه را/فیلسوفت ساقی وُ ساغر شده

جانیان را داده ای جاه وُ جلال/مفسدِ ساجد که بر منبر شده

قاضیان وُ قاریانت اهلِ داد/پرده دارِ دین تو دلبر شده

لُختی وُ مُفتی نگر شاعر شده!/قندِ بیتِ رهبری قنبر شده

مجلسِ اسلامی ات فسق وُ فجور/در کثافتکاری اش محشر شده

جنگل وُ دریا وُ کوه وُ دشتها/از صدا افتاده وُ ابتر شده…

کودکان را می کُشی ای بی شرف!/قاتل وُ فاسد کنون افسر شده

ای تُفِ تاریخ بر رخسارِ شیخ/ظلمت وُ نکبت ترا سَروَر شده

در هراسی از زن وُ زیبایی اش/جانِ گلها را کنون خنجر شده

رستخیزِ زندگی آغازِ جان/عشق آمد زن خِرَد پرور شده

دورۀ درد وُ بلا آوارگی/بی سرانجامیِ ما آخر شده

مردمان اینک میانِ کوچه ها/یکصدا همراه وُ هم جوهر شده

آخر خطست ای خائن کجا!/مرگ آمد ناگه افسونگر شده

در شبِ شومِ سیه کارانِ دین/دخترِ ایران کنون آذر شده

شعله های خشمِ او در خانه ات/اوفتاده جا به جا اخگر شده

دخترِ این بوم وُ بر فریاد شد/خانۀ ویرانه را یاور شده

ای شگفت وُ با شکوهِ روزگار!/سالِ مهسا بارشِ تندر شده

سالِ مهسا بانگِ بیداریِ دل/مهرِ مهسا در جهان باور شده

گنج وُ مرجانی جهانی جانِ جان/ای زن وُ زیبایی ات مظهر شده

مظهرِ آزادگی وُ زندگی/مهربانِ روشنی گستر شده

خونِ ایران را به جوش آورده است/بنگر این دختر که پیغمبر شده

پنجشنبه ۲۳ شهریورماه ۱۴۰۲///۱۴ سپتامبر ۲۰۲۳