اسد سیف: فهیمه فرسایی و “صدای دوم” ایرانیان دیاسپورا
اسد سیف:
فهیمه فرسایی و “صدای دوم” ایرانیان دیاسپورا
یکی از ویژگیهای ادبیات معاصر جهان را تبعیدی بودن آن میدانند. بخشی از همین نگاه را میتوان در ادبیات “نسل دوم” ایرانیان پیگرفت. “صدای دوم” اثر فهیمه فرسایی در این راستا نوشته شده است.
با انقلاب سال ۵۷ موج گریز از کشور نیز آغاز شد. این موج انسانی را که هیچگاه آرام نگرفت، هماکنون بالغ بر هشت میلیون نفر تخمین میزنند. به بیانی دیگر حداقل دهدرصد از مردم ایران در خارج از کشور بهسر میبرند. در کاوش از این آمار، درمییابیم که بخش بزرگی از گریختگان از کشور در شمار نخبگان فکری آن بودهاند. در واقع جمهوری اسلامی هر آنکسی را که بر ارادهاش گردن ننهاد، طرد کرده است.
گریختگانِ به ناگزیر، به ویژه در سالهای نخست، آن کسانی بودهاند که موفق شدهاند تا جان خویش را از بازداشت و زندان و چه بسا مرگ، نجات دهند. در میان این افراد چه بسا نویسندگان و هنرمندانی بودهاند که در دوری از زادبوم و زبان مادری، خلاقیت خویش کنار گذاشته؛ دیگر ننوشته و خلق نکردهاند، و اگر نوشتهاند، همانا به زبان مادری بوده است که مخاطبانی اندک داشته است. تنها کسانی محدود از این عده توانستهاند جذب محیط روشنفکری کشور میزبان شوند و راه دشوار حضور ادبی را پشتسر بگذارند.
حضور سرفراز فرزندان نسل نخست تبعیدیان و مهاجران، یعنی کودکانی که در کشور میزبان زاده و یا بزرگ شدهاند، حضوریست بالنده که نمود آن را میتوان در سراسر جهان غرب، در عرصههای مختلف، مشاهده نمود. این حضور را در سالهای پسین، جوانانی که مجبور به ترک کشور شدهاند، کاملتر کرده است. فرزندان نسل نخست، اگرچه بر زبان کشور میزبان تسلط دارند و چه بسیار، به چندین زبان سخن میگویند، بر زبان مادری خویش تسلط ندارند. نسل جوان مهاجر اما بر زبان فارسی تسلط دارد و از مهارتهای دیگر زبانها، به نسبت نسل نخست، کمبهرهتر است.
ادبیات و “نسل دوم”
کمتر کشوری از جهان غرب میتوان یافت که نویسندگانی از نسل دوم ایرانیان در ادبیات آن کشور ندرخشیده باشد. این نویسندگان در واقع فرزندان همان نسل نخست هستند که در کشور میزبان رشد و تحصیل کردهاند. از میان اینها نویسندگانی به شهرتی جهانی رسیدهاند. آثارشان اگرچه به زبانهایی دیگر ترجمه و منتشر میشوند، اما جایگاهی در ادبیات فارسی ندارند و آثارشان در فرهنگ ایران هنوز ناشناخته است.
فهمیه فرسایی در کتاب “صدای دوم، نگاهی به آثار نویسندگان نسل دوم ایرانیتبار در دیاسپورا” کوشیده است تا آنجا که امکان یافته، این نسل و آثارشان را معرفی کند. حاصل کوشش او نگاهیست به آثار دوازده تن از این نویسندگان، «بدون در نظر گرفتن مضمون محوری اثر». این نویسندگان خود نیز «در مصاحبههای متعدد، نظر و نیت خود را در مورد آثارشان با خوانندگان در میان گذاشتهاند.»
کتاب در چهار فصل تقسیم شده؛ سه فصل نخست به نویسندگان ساکن آلمان، فرانسه، سوئد و ایتالیا اختصاص دارد و فصل پایانی به “اکتاوهای دیگر”. هر فصل شامل جستارهاییست از معرفی تا نقد و بررسی آثار و در نهایت مصاحبههایی با نویسندگان. فهمیه فرسایی در لابهلای همین نوشتهها از ادبیات تبعید میگوید و مشکلات تاریخی آن را برمیشمارد. از ادبیات مهاجران مینویسد و پیشینه آن در کشورهایی چون آلمان. از زندگی در کشور میزبان و راههای دشوار زیستن مینویسد و بالیدن در زبانی که زبان مادری نیست. او در بیش از سیصد صفحه از نویسندگانی میگوید که چه بسا با زبان مادری خویش بیگانه هستند، نهایت اینکه در حد گفتار بدان سخن میگویند. کشور میزبان و فرهنگ آن را بیش از زبان و فرهنگ اجدادی میشناسند.
نگار آ. زاده، نوا ابراهیمی، شیدا بازیار، نگار جوادی، رؤیا حکاکیان، یاسمین رضا، آنوشکا روشنی، مهرنوش زائر اصفهانی، حمید زیارتی، نوید کرمانی، سیسیل لاجلی، مریم مجیدی، آنسا مشفق، بهیه نخجوانی، دینا نیری و گلناز هاشمزاده نویسندگانی هستند که آثارشان در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته است.
ادبیات “نسل دوم” ایرانیان در واقع ادبیات کشور میزبان است که میکوشد با جانسختی جایی برای خویش در ادبیات آن کشور بیابد. نویسندگان این ادبیات در کلیت خویش زندگی خود و خانواده خویش و یا اطرافیان را دستمایه کار قرار دادهاند تا بدینوسیله از واقعیتهای دیده و شنیده، در ساختاری ادبی، داستانی بسازند. این ادبیات با توجه به جهان موجود، نگاه نسل نو است به هستی نسل پیشین. گاه غم به دل مینشاند و گاه در میان همین غم، به طنزی شوخ، غم میشکند و لب به خنده مینشاند.
ادبیات “نسل دوم” را نمیتوان به صرف “ایرانیتبار” بودن نویسنده، بخشی از ادبیات ایران به شمار آورد. این ادبیات اما به شکلی به ما ایرانیان مربوط میشود. همانطور که خواندن سفرنامههای سیاحان غربی به ایران برایمان جذابیتی ویژه دارد و در لابهلای صفحات آنها میکوشیم خود را بازبینیم و بازیابیم، ادبیات نسل دوم ما نیز با همین ویژگی، چه بسا جذابتر از آنهاست. نگاه کنجکاوانه فرزندانمان به هستی تراژیک ما که گاه به شوخی و طنز نیز بیان میشود، پنداری آینهایست که به دستمان دادهاند تا خود را در آن از نگاه این نسل بازبینیم.
فهیمه فرسایی عنصر روایت را در بیشتر این آثار بازمییابد که بر “توشه خاطرات” استوار است؛ «زندگی تبعی این نویسندگان، آنگونه که در کتابهای خود تصویر میکنند، از آن لحظه آغاز میشود که مادر یا پدر، یا هر دو در تعیینکنندهترین بزنگاه زندگی خود، به دلخواه و یا از سر اجبار، راهی دیاری دیگر شدهاند و آنها را هم با خود بردهاند. این مهاجران اغلب در کنار مصائبی که در راه پُرسنگلاخ رسیدن به مقصد از پیش تعیینشده یا تصادفی، محتمل شدهاند، انزوای زبانی، طرد روحی، بیگانگی رفتاری و سرگشتگی فرهنگی را نیز تجربه کردهاند. به طور کلی همین ماجراها، خاطرات تلخ و شیرین سفرهای با و بیتوشه، یادهای دوران کودکی در ایران، چگونگی بزرگ شدن…در غربت، ذخیره پایانناپذیر روایتهای آنان را میسازد.»
فهیمه فرسایی در گفتگو با سرور کسمایی چندوچون موقعیت این نویسندگان را در فرانسه که آثارشان به جوایزی ارزشمند نیز دست یافتهاند، پی میگیرد. در گفتوگو با هادی کیکاووسی همین موقعیت را در ایتالیا دنبال میکند. بهروز شیدا نیز در نوشتهای نگاهی دارد به این موقعیت در سوئد. در این شکی نیست که در دیگر کشورها نیز میتوان این پدیده را دنبال کرد، چیزی که در این کتاب دیده نمیشود ولی میتواند موضوعی باشد برای ادامه کار.
ادبیات نویسندگان “نسل دوم” برغم محبوبیت جهانی، امکان ترجمه و نشر در داخل کشور ندارد. این آثار بیآنکه نویسندگان خواسته باشند، دستمایه کار به شکلی با ایران در رابطه است و همین خود علتیست که رژیم حاکم بر ایران آن را برنتابد. اینجاست که ادبیات نسل دوم در کنار ادبیات تبعید مینشیند. نویسنده تبعیدی تجربه خویش را به داستان میکشاند و نویسنده “نسل دوم”، تجربه والدین خود را بر تجربه خود میافزاید. در این روند اما نگاهها متفاوت است. دو نسل، هر یک از دریچه خویش به جهان هستی مینگرد.
ادبیات و “صدای دوم”
“صدای دوم” اما تنها به نویسندگان “نسل دوم” محدود نیست. کسانی را نیز در بر میگیرد که از “نسل دوم” نیستند ولی از همان آغاز ترجیح دادهاند به زبان غیرمادری بنویسند. کسانی از آنها، چون یاسمین رضا، را اصلاً نمیتوان ایرانی و یا ایرانیتبار نامید. از او بیشتر به عنوان نویسندهای فرانسوی نام برده میشود. در آثار او نیز ایران و ایرانی جایی ندارد. کسانی چون نوید کرمانی، شهرتش در آلمان، به اعتبار مسلمان و یا مسلمانزادهای دمکرات است که میکوشد بین اسلام و غرب راههای آشتی را بیابد. او در واقع فرزند موقعیت است. ادبیاتی که میآفریند، در این موقعیت برای دولتمداران آلمانی ارزشمند میشود.
فهیمه فرسایی با توجه به تاریخ ادبیات آلمان، روند دردناکی را روایت میکند که نویسندگان غیرآلمانی ساکن این کشور، با اشاره به نویسندگانی از خانواده مهاجران، تا رسیدن به موقعیتی برابر با نویسندگان آلمانی پشت سر گذاشتهاند. در این شکی نیست که در دیگر کشورها نیز همین روند را نویسندگان تبعیدی و یا “نسل دوم” تبعیدیان و مهاجران طی کردهاند. مشکل در این راستا نه “شهروند” شدن، بلکه نگاه به انسان است، چیزی که فرسایی آن را در برخورد جامعه آلمان با نویسندگان ترکی بازیافته که در شمار فرزندان کارگران مهاجر بودهاند.
فهیمه فرسایی در این اثر بر یک ویژگی دیگر این آثار نیز انگشت میگذارد و آن اینکه؛ بیشتر تولیدکنندگان زن هستند. واقعیت این موضوع را البته در عرصه ادبیات امروز ایران (داخل و خارج از کشور) نیز میتوان بازیافت. در چند دهه گذشته نویسندگان زن رشد چشمگیری در ادبیات ایران داشته و دارند.
راهی که ادامه دارد
فهیمه فرسایی در این اثر راهی را آغاز کرده که بیشک ادامه خواهد یافت. کار او در واقع بخشیست کوچک از کاری بزرگ که با گذشت زمان هر روز بر ابعاد آن افزوده میشود. ارزش این کار نیز در همین است، در اینکه نشانی باشد از عرصهای در تاریخ ادبیات که کمتر دیده شده، و یا شاید به این شکل و این ابعاد توجهای را به خود جلب نکرده است.
“صدای دوم” کتابیست خواندنی برای تمامی کسانی که دوست دارند از صدای “نسل دوم” ایرانیان مهاجر و تبعیدی آگاه کردند. در همین رابطه است جایگاه ارزشمند آن در کنار تاریخ ادبیات تبعید.
این کتاب را نشر فروغ در آلمان منتشر کرده است.
به نقل از “آوای تبعید” شماره ۳۴